جدول جو
جدول جو

معنی مزمار - جستجوی لغت در جدول جو

مزمار
نای نی نال غرو هم آوای سرو دو زای، چاکنای، نایسرود نی که در آن نوازند نای نوازندگی. توضیح در زبان عربی بهر چیز لوله شکل که درآن بتوان دمید اطلاق میشود چنانکه در زبان فارسی نیز چنین چیزی ر نای میگوییم. بهمین جهت در موسیقی هر آلت بادی چوبی را بعربی مزمار و بفارسی نای خوانده اند، سرود و شعری که بانی نوازند جمع مزامیر، ناحیه ای در قسمت تحتانی حنجره که در فاصله بین تارهای صوتی تحتانی قرار دارد ودر حقیقت فضای بین تارهای صوتی وتحتانی است. هوا در موقع خروج از حنجره تارهای صوتی تحتانی را بارتعاش در میاورد و صدا تولید میشود بعبارت دیگر هوا در موقع خروج از ناحیه مزمار موجب ارتعاش تارهای صوتی تحتانی میشود و صدا تولید میگردد چاک نای فم حنجره چاک صوت
فرهنگ لغت هوشیار
مزمار
((مِ))
نای، از آلات موسیقی بادی شبیه به سرنا که بیشتر در بین اعراب متداول است، جمع مزامیر
تصویری از مزمار
تصویر مزمار
فرهنگ فارسی معین
مزمار
مفرد واژۀ مزامیر
در موسیقی از آلات موسیقی استوانه ای شبیه سرنا که بیشتر میان عرب ها متداول است، نای
در علم زیست شناسی چاکنای
تصویری از مزمار
تصویر مزمار
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معمار
تصویر معمار
آبادگر، والادگر، مهراز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مضمار
تصویر مضمار
میدان، کنایه از عرصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسمار
تصویر مسمار
میخ، میلۀ کوتاه فلزی و نوک تیز برای اتصال دو قطعه به هم
فرهنگ فارسی عمید
مار گزنده: نکردی مشورت با ما در این کار نهادی پای بر دنبال گزمار. (نزاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمار
تصویر مرمار
نرم و لرزان، انار پر دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزمور
تصویر مزمور
مزمار بنگرید به مزمار
فرهنگ لغت هوشیار
میخ (اسم میخ (آهنی) : ابواب جور و حیف بمسمار انصاف و انتصاف او بسته شده، جمع مسامیر. یا به مسمار دوختن، سخت بستن چیزی را، با کمال احتیاط نگهداشتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطمار
تصویر مطمار
ژنده پوش کهنه پوش، ریسمان لاد گران، مانند
فرهنگ لغت هوشیار
اسپریس میدانی اسپدوانی، اسپرس کشک پایانی اسپدوانی جای ریاضت و تمرین دادن اسب میدان اسب دوانی: سوار فکرت در مضمار ضمیر جولانی کرد، آخرین نقطه ای که اسب در مسابقه باید بدان برسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معمار
تصویر معمار
بسیار عمارت کننده، آنکه عمارت کند و موجب رونق و تعالی گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معمار
تصویر معمار
((مِ))
طراح و سازنده بنا، عمارت کننده، تعمیرکننده، رتبه ای در فراماسونری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسمار
تصویر مسمار
((مِ))
میخ، جمع مسامیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزمار
تصویر گزمار
مار گزنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معمار
تصویر معمار
کارشناس و استاد در کارهای ساختمانی، سازندۀ عمارت، عمارت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزار
تصویر مزار
قبر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زمار
تصویر زمار
نی زن آواز شتر مرغ نای زن نی نواز. بانگ شتر مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزار
تصویر مزار
جای زیارت، زیارتگاه، گور، آرامگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزار
تصویر مزار
زیارت کردن، قبر، زیارتگاه، گور
فرهنگ لغت هوشیار
سیه نای، شیر آب، جامه در پیچیده نای سیه نای، عود بربط: قاریان زالحان ناخوش نظم قرآن برده اند صوت را در قول همچون زیر مزمر کرده اند. (سنائی) توضیح آقای حسینعلی ملاح مزمر بمعنی عود و بر بط را اشتباه فرهنگ نویسان و شاعران و اصل آنرا همان مزمار داند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمار
تصویر زمار
بانگ شترمرغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمار
تصویر زمار
((زِ))
نای زن، نی نواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزار
تصویر مزار
((مَ))
گور، قبر، به ویژه قبری که زیارتگاه باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزمر
تصویر مزمر
((مِ مَ))
نای، سیه نای
فرهنگ فارسی معین
نایی که چوپانان نوازند، گیاهی است از رده تک لپه ییهای که آبزی و پایا است ودر سواحل مردابها و دریاچه ها میروید. دارای ساقه زیرزمنین ضخیمی است که حاوی اغندوحته نشاسته یی است. برگهایش متقابل و گلهایش بصورت دسته هایی در انتهای ساقه ظاهر می شودند. تعداد کاسبرگهای و گلها هر کدام سه عدد سات بارهنگ آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزمار الراعی
تصویر مزمار الراعی
بارهنگ آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسان المزمار
تصویر لسان المزمار
پیرامون نای گلو نایبند اطراف نای گلو
فرهنگ لغت هوشیار