خصومت و منازعت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال هذا أمر فیه مزاعم، هر امر مشکوک که طرف وثوق و اعتماد نباشد. یقال فی قول فلان مزاعم. (ناظم الاطباء)
خصومت و منازعت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال هذا أمر فیه مزاعم، هر امر مشکوک که طرف وثوق و اعتماد نباشد. یقال فی قول فلان مزاعم. (ناظم الاطباء)
شتران ریزه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اشتر خرد. (مهذب الاسماء) ، پسرخوانده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مردی به قومی چسبیده که نه از ایشان بود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). کسی که خود را به قومی بچسباند و از ایشان نباشد. (ناظم الاطباء) ، شتر که پاره ای از گوش آن بریده معلق گذاشته باشند: بعیر مزنم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، چیزی اندک: شی هء مزنم. (مهذب الاسماء)
شتران ریزه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اشتر خرد. (مهذب الاسماء) ، پسرخوانده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مردی به قومی چسبیده که نه از ایشان بود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). کسی که خود را به قومی بچسباند و از ایشان نباشد. (ناظم الاطباء) ، شتر که پاره ای از گوش آن بریده معلق گذاشته باشند: بعیر مزنم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، چیزی اندک: شی هء مزنم. (مهذب الاسماء)
پاره ای از پر، پاره ای از پنبه، مزعه. پارۀ گوشت. گوشت برکنده. گوشت پاره ای که بدان باز را خورش دهند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مزعه. باقی ماندۀ چرب. (منتهی الارب) (آنندراج). باقی ماندۀ چربی. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پاره ای از پیه، مزعه. یک آشام آب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به مزعه در تمام معانی شود
پاره ای از پر، پاره ای از پنبه، مُزعه. پارۀ گوشت. گوشت برکنده. گوشت پاره ای که بدان باز را خورش دهند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مُزعه. باقی ماندۀ چرب. (منتهی الارب) (آنندراج). باقی ماندۀ چربی. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پاره ای از پیه، مُزعه. یک آشام آب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به مُزعه در تمام معانی شود
دروغ بربندنده و کاذب گوینده. (آنندراج). آن که دروغ برمی بندد و دروغ می گوید و دروغگو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزعم شود
دروغ بربندنده و کاذب گوینده. (آنندراج). آن که دروغ برمی بندد و دروغ می گوید و دروغگو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزعم شود