نام شهری است در قهستان. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نام شهری است در کوهستان، خرۀ نزدیک ساوه. شهرک معروفی است در نواحی ری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قصبه ای جزء دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه در 30هزارگزی جنوب خاوری نوبران واقع است. کوهستانی، سردسیر با 2300 تن سکنه. آب آن از قنات و رود خانه مزدقان. شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و قالیچه بافی است. مزرعه احمد بیک جزء این ده منظور شده است. و ده کنار راه نوبران به ساوه واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
نام شهری است در قهستان. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نام شهری است در کوهستان، خرۀ نزدیک ساوه. شهرک معروفی است در نواحی ری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قصبه ای جزء دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه در 30هزارگزی جنوب خاوری نوبران واقع است. کوهستانی، سردسیر با 2300 تن سکنه. آب آن از قنات و رود خانه مزدقان. شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و قالیچه بافی است. مزرعه احمد بیک جزء این ده منظور شده است. و ده کنار راه نوبران به ساوه واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از بخش اسفراین شهرستان بجنورد با 647تن سکنه. آب آن از قنات و رودخانه و محصول آن بنشن، پنبه و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، بناگاه رسیدن سیل. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یا بشتاب رفتن و دور گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ناگاه سیل و خیل فروگرفتن کسی را. (تاج المصادر بیهقی) ، برآمدن شمشیر از نیام بدون کشیدن. یا نیام را پاره کردن و بیرون آمدن آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). شمشیر از نیام و امعا از شکم بیرون آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). بیرون آمدن شمشیر از نیام بی کشیدن. (یادداشت مؤلف)
دهی است از بخش اسفراین شهرستان بجنورد با 647تن سکنه. آب آن از قنات و رودخانه و محصول آن بنشن، پنبه و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، بناگاه رسیدن سیل. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یا بشتاب رفتن و دور گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ناگاه سیل و خیل فروگرفتن کسی را. (تاج المصادر بیهقی) ، برآمدن شمشیر از نیام بدون کشیدن. یا نیام را پاره کردن و بیرون آمدن آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). شمشیر از نیام و امعا از شکم بیرون آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). بیرون آمدن شمشیر از نیام بی کشیدن. (یادداشت مؤلف)
نام محله ای در کرمان: چیزی نگذشت که مادرش (مادر شاه شرف الدین مظفر) مرد و در کرمان در مدرسه ای که پدرش (امیر مبارزالدین محمد) در محلۀ مزدکان بنا کرده مشهور به مدرسه جمال عمری مدفون شد. (بحث در آثار و افکار حافظ ص 72)
نام محله ای در کرمان: چیزی نگذشت که مادرش (مادر شاه شرف الدین مظفر) مرد و در کرمان در مدرسه ای که پدرش (امیر مبارزالدین محمد) در محلۀ مزدکان بنا کرده مشهور به مدرسه جمال عمری مدفون شد. (بحث در آثار و افکار حافظ ص 72)
دهی است از طسوج لنجرود قم. (تاریخ قم ص 113). آن را مردی از عجم بناکرده است و بنده ای را از بندگان خود نام او مزده برعمارت و بنای آن موکل گردانیده پس مزده دیه و شهر مزدجان را بنا کرد و به نام خود بازخواند و بدین دیه جوئی که از وادی برگرفت و آب بدان روانه کرد و آن جوی را به نام خوجه اش به نام کرد و نام خواجۀ او... بندۀ خود را گفت که چه کردی مزده گفت که شهر را به نام خود بنا کردم و جوی را به نام تو و هیچ چیزی را بقا و حیات نیست الا به آب چنانچ حق سبحانه و تعالی میفرماید که ’و جعلنا من الماء کل شی هحی ه’ خواجۀ مزده برمزده خشم گرفت و گفت توآنچ مشهور است و معروف به نام خود بنا کرده ای که آن مدینه و دیه است و جوی آب که بغیر از خواص کسی آن را نمی شناسد و نمی داند به نام من باز خوانده ای و مزده را بدین سبب بکشت و نام مزدۀ مملوک بر مزدجان افتاد و بدو باز میخوانند و در کتاب سیر ملوک عجم آورده اند که باروی شهر قم و مزدجان بهرام جور (گور) بنا کرده است. (تاریخ قم ص 62) : و قم و رستاقهای آن را بنا نهاد به مزدجان بارو کشید. (تاریخ قم ص 23). و همچنین بر ظاهر کمیدان فراپیش صحاری مزدجان و غیر آن باروی حصین محکم بکشیدند. (تاریخ قم ص 35)
دهی است از طسوج لنجرود قم. (تاریخ قم ص 113). آن را مردی از عجم بناکرده است و بنده ای را از بندگان خود نام او مزده برعمارت و بنای آن موکل گردانیده پس مزده دیه و شهر مزدجان را بنا کرد و به نام خود بازخواند و بدین دیه جوئی که از وادی برگرفت و آب بدان روانه کرد و آن جوی را به نام خوجه اش به نام کرد و نام خواجۀ او... بندۀ خود را گفت که چه کردی مزده گفت که شهر را به نام خود بنا کردم و جوی را به نام تو و هیچ چیزی را بقا و حیات نیست الا به آب چنانچ حق سبحانه و تعالی میفرماید که ’و جعلنا من الماء کل شی هحی ه’ خواجۀ مزده برمزده خشم گرفت و گفت توآنچ مشهور است و معروف به نام خود بنا کرده ای که آن مدینه و دیه است و جوی آب که بغیر از خواص کسی آن را نمی شناسد و نمی داند به نام من باز خوانده ای و مزده را بدین سبب بکشت و نام مزدۀ مملوک بر مزدجان افتاد و بدو باز میخوانند و در کتاب سیر ملوک عجم آورده اند که باروی شهر قم و مزدجان بهرام جور (گور) بنا کرده است. (تاریخ قم ص 62) : و قم و رستاقهای آن را بنا نهاد به مزدجان بارو کشید. (تاریخ قم ص 23). و همچنین بر ظاهر کمیدان فراپیش صحاری مزدجان و غیر آن باروی حصین محکم بکشیدند. (تاریخ قم ص 35)
در حال مزیدن: ... و چیزی می خواهی که همه در دهان و شکم تو باشد در بند مزه باش لقمه اندازه دهان لقمه مراد بگیری و گرد سی و سه دندان و گرد مزه جایگاه بسیاری بگردانی مزمزان می خوری تا مزه بیابی
در حال مزیدن: ... و چیزی می خواهی که همه در دهان و شکم تو باشد در بند مزه باش لقمه اندازه دهان لقمه مراد بگیری و گرد سی و سه دندان و گرد مزه جایگاه بسیاری بگردانی مزمزان می خوری تا مزه بیابی
جانوری که فرزند آورد یا تخم کند انثی مقابل نر فحل: ماده خر ماده گاو: مسعود... شب را بر ماده پیلی تیرزد نشسته بالشکری جریده روی بطوس نهاد، انسانی که فرزند آورد مونث مقابل نر: مذکر. توضیح این کلمه گاه باشیا و جمادات و ستارگان نیز اطلاق شود: مهر بهتر زماه لیک بلفظ ماده آمد یکی و دیگر نر. (سنائی. دیوان. مد. 220) جمع مادگان: مادگان در کده کدو نامند خامشان پخته پخته شان خامند. (هفت پیکر. ارمغان 192)
جانوری که فرزند آورد یا تخم کند انثی مقابل نر فحل: ماده خر ماده گاو: مسعود... شب را بر ماده پیلی تیرزد نشسته بالشکری جریده روی بطوس نهاد، انسانی که فرزند آورد مونث مقابل نر: مذکر. توضیح این کلمه گاه باشیا و جمادات و ستارگان نیز اطلاق شود: مهر بهتر زماه لیک بلفظ ماده آمد یکی و دیگر نر. (سنائی. دیوان. مد. 220) جمع مادگان: مادگان در کده کدو نامند خامشان پخته پخته شان خامند. (هفت پیکر. ارمغان 192)