جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مزمزان

مزمزان

مزمزان
در حال مزیدن: ... و چیزی می خواهی که همه در دهان و شکم تو باشد در بند مزه باش لقمه اندازه دهان لقمه مراد بگیری و گرد سی و سه دندان و گرد مزه جایگاه بسیاری بگردانی مزمزان می خوری تا مزه بیابی
فرهنگ لغت هوشیار

مزمزان

مزمزان
مکندۀ اندک زمانی. (ناظم الاطباء). در حال مزیدن. در حال اندک اندک مکیدن: لقمۀ مراد بگیری و گرد سی و سه دندان و گرد جایگاه بسیاری بگردانی و مزمزان می خوری تا مزه بیابی. (معارف بهأولدص 55). هَرشَفه، مزمزان آشامیدن. تمزز، مزمزان خوردن (شراب را) . (منتهی الارب). رجوع به مزمزان شود
لغت نامه دهخدا

خزمیان

خزمیان
کیسه ای غده مانند در زیر پوست شکم سگ آبی نر و ماده که در طب قدیم برای رفع تشنج و دردهای عصبی به کار می رفت، جُندِ بادَستَر، جُندِ بیدَست، آش بَچگان، خایِۀ سَگِ آبی، جُندِ بیدَستَر، هَزَدگُند
خزمیان
فرهنگ فارسی عمید

مسمغان

مسمغان
بزرگ مغان موبد موبدان: ... و او را آزاد کرد و بر تخت زرین نشاند ومسمغان نام کرد ای مه مغان
فرهنگ لغت هوشیار