جدول جو
جدول جو

معنی مزایا - جستجوی لغت در جدول جو

مزایا
مزیت ها، چیزهایی که کسی یا چیزی به واسطه های آن بر نوع خود برتری داشته باشد، افزونی ها، برتری ها، جمع واژۀ مزیت
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
فرهنگ فارسی عمید
مزایا(مَ)
جمع واژۀ مزیه. فزونی ها. (ناظم الاطباء) ، عطیه ها و انعام ها. (ناظم الاطباء) ، مجازاً به معنی عطایا و انعامات مستعمل می شود. (آنندراج) ، در تداول، آنچه اضافه بر میزان حقوق مقرر به کارمند دهند مانند حق ریاست، حق مدیریت، حق اولاد و جز آن، آنچه موجب امتیاز شود. رجوع به امتیاز و مزیت شود
لغت نامه دهخدا
مزایا
عطیه ها و انعام ها، حق مدیریت
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
فرهنگ لغت هوشیار
مزایا((مَ))
جمع مزیت
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
فرهنگ فارسی معین
مزایا
برتری ها
تصویری از مزایا
تصویر مزایا
فرهنگ واژه فارسی سره
مزایا
امتیازات، امتیازها، برتری ها، رجحان ها، فزونی ها، فواید، مزیت ها، منافع
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مایا
تصویر مایا
(دخترانه)
در اساطیر یونان مادر هرمس، در اساطیر روم الهه بهار و حاصلخیزی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منایا
تصویر منایا
منیّت ها، اجل ها، مرگ ها، جمع واژۀ منیّت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطایا
تصویر مطایا
مطیه ها، چهارپایانی که بر آن سوار شوند، جمع واژۀ مطیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زایا
تصویر زایا
زاینده، دارای توانایی زاییدن، دارای توانایی خلق و ابداع، آفریننده، افزون شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرایا
تصویر مرایا
مرآت ها، آینه ها، جمع واژۀ مرآت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزایا
تصویر رزایا
رزیه ها، مصیبتهای عظیم، آسیب و بلاها، جمع واژۀ رزیه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ محیا. (منتهی الارب). رجوع به محیا شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رگها که از شیر پر شود و ریزد. (از منتهی الارب). عروقی که ممتلی از شیر گردد و از آنها شیر بیرون تراود. (از بحر الجواهر) ، جمع واژۀ مرآت و مرآه، به معنی آینه است. (از منتهی الارب) (از مهذب الاسماء). رجوع به مرآه شود، جمع واژۀ مری ّ است. (از ناظم الاطباء). رجوع به مری شود، جمع واژۀ مرآی است. (از ناظم الاطباء). (از فرهنگ فارسی معین). مناظر. دیدارها. منظره ها. رجوع به مرئی ̍ و مرآی شود.
- علم مناظر و مرایا. رجوع به مناظر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خزیان. (ناظم الاطباء). رجوع به خزیان شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رزیّه. رجوع به رزیه و رزیت شود، جمع واژۀ رزیئه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) (از اقرب الموارد). رجوع به رزیئه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مطیه. (منتهی الارب) (دهار) (ناظم الاطباء). چهارپایها که بر پشت آنها سوار شوند مثل اسب و استر و غیر آن و این جمع مطیه است. (از غیاث) (از آنندراج) : و ابنای حضرت... را به هدایا و عطایا و رغائب و مطایا و رکایب مستظهر گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293 و 294). و سلاطین تحف و هدایای بسیار از خیول و مطایای پربار به حضرت می فرستند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
زاینده، آنکه زاید
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ منیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ منیه، به معنی مرگ و اجل. (آنندراج) : از برای وی، احمد انواع منایا و احسن اقسام رزایا مقدر ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 459). رجوع به منیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زایا
تصویر زایا
زاینده مولود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منایا
تصویر منایا
جمع منیه، مرگ ها مردن ها جمع منیه مرگها اجلها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مطیه، سواری ها چهار پایان سواری پاکش ها جمع مطیه حیوانات سواری مانند شتر و اسب و جز آنها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرآه، آیینه ها، جمع مرآه، دیدگاه ها چشم اندازها جمع مراآت (مرآه) آیینه ها، جمع مرئی منظرها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رزینه، سوک ها رنج ها آک ها بد آمدها جمع رزیئه رزیه پیش آمدهای ناگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزایا
تصویر رزایا
((رَ))
جمع زریئه، رزیه، پیش آمدهای ناگوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زایا
تصویر زایا
زاینده، آن که تولید می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرایا
تصویر مرایا
((مَ))
جمع مرآه
فرهنگ فارسی معین
خلاق، زاینده، مولد
متضاد: سترون، عقیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مزرعه ای در شمال روستای بالا جاده که تپه ی تاریخی مزایش در
فرهنگ گویش مازندرانی