- مزاوجه(شَ)
همدیگر جفت و قرین شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را جفت و قرین شدن. (ناظم الاطباء). با یکدیگرجفت و قرین شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با یکدیگر جفت شدن. (تاج المصادر بیهقی). ازدواج. زناشوئی. (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء) ، شوهر کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، زن کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ازدواج و ازدواج کردن و تزویج کردن شود، چیزی را به چیزی جفت و قرین کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به اتحاد شود، نزد اهل بدیع آن است که بین دو معنی از قبیل شرط و جزا مقارنت آورند و مزاوجه از محسنات معنویه فن بدیع است
