همدیگر جفت و قرین شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را جفت و قرین شدن. (ناظم الاطباء). با یکدیگرجفت و قرین شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با یکدیگر جفت شدن. (تاج المصادر بیهقی). ازدواج. زناشوئی. (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء) ، شوهر کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، زن کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ازدواج و ازدواج کردن و تزویج کردن شود، چیزی را به چیزی جفت و قرین کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به اتحاد شود، نزد اهل بدیع آن است که بین دو معنی از قبیل شرط و جزا مقارنت آورند و مزاوجه از محسنات معنویه فن بدیع است
همدیگر جفت و قرین شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را جفت و قرین شدن. (ناظم الاطباء). با یکدیگرجفت و قرین شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با یکدیگر جفت شدن. (تاج المصادر بیهقی). ازدواج. زناشوئی. (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء) ، شوهر کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، زن کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ازدواج و ازدواج کردن و تزویج کردن شود، چیزی را به چیزی جفت و قرین کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به اتحاد شود، نزد اهل بدیع آن است که بین دو معنی از قبیل شرط و جزا مقارنت آورند و مزاوجه از محسنات معنویه فن بدیع است
اشتغال ورزیدن در کاری و مروسیدن و رنج کشیدن در آن و ارادۀ کاری کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مزاوله. کوشش در چیزی و رسیدن به کار. (ناظم الاطباء). خو کردن به کاری. عادت کردن به چیزی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شرف مردی را بدان توان شناخت که از ملابست اعمال دون و مزاولت امور حقیره اجتناب نماید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا منسوب به جالینوس)
اشتغال ورزیدن در کاری و مروسیدن و رنج کشیدن در آن و ارادۀ کاری کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مزاوله. کوشش در چیزی و رسیدن به کار. (ناظم الاطباء). خو کردن به کاری. عادت کردن به چیزی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شرف مردی را بدان توان شناخت که از ملابست اعمال دون و مزاولت امور حقیره اجتناب نماید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا منسوب به جالینوس)
مجاور بودن همسایه بودن در جوار کسی بودن، در مکانی مقدس اقامت گزیدن: و بترخیص حضرت نادری مجاورت آستان عرش بنیان را اختیار و در آن اوان در آنجا می بود، همسایگی، نزدیکی: ... آتش اندر نیستانی افتد هر چه خشک باشد بسوزد و از جهت مجاورت خشک بسیار تر نیز بسوزد
مجاور بودن همسایه بودن در جوار کسی بودن، در مکانی مقدس اقامت گزیدن: و بترخیص حضرت نادری مجاورت آستان عرش بنیان را اختیار و در آن اوان در آنجا می بود، همسایگی، نزدیکی: ... آتش اندر نیستانی افتد هر چه خشک باشد بسوزد و از جهت مجاورت خشک بسیار تر نیز بسوزد
با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
جمع مزاوجه، جفت گشت ها جفتگشتان زنا شویی ها جمع مزاوجه مزاوجه ها، اختلاط و امتزاج عناصر که باعث پدید آمدن موالید ثلاثه میباشد. این امتزاج را مزاوجات اربعه هم نامند
جمع مزاوجه، جفت گشت ها جفتگشتان زنا شویی ها جمع مزاوجه مزاوجه ها، اختلاط و امتزاج عناصر که باعث پدید آمدن موالید ثلاثه میباشد. این امتزاج را مزاوجات اربعه هم نامند