جدول جو
جدول جو

معنی مزارگاه - جستجوی لغت در جدول جو

مزارگاه
زیارتگاه، جای زیارت
تصویری از مزارگاه
تصویر مزارگاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آزادگاه
تصویر آزادگاه
منطقه آزاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میانگاه
تصویر میانگاه
مرکز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهارگاه
تصویر بهارگاه
فصل بهار مقابل تابستانگاه پاییزگاه زمستانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمارگاه
تصویر شمارگاه
دیوان محاسبات، دفتر خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازارگاه
تصویر بازارگاه
محل بازار و خرید و فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گازرگاه
تصویر گازرگاه
رخت شوی خانه، گازرخانه، گازرستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارگاه
تصویر چهارگاه
از دستگاه های هفت گانۀ موسیقی ایرانی، از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرارگاه
تصویر قرارگاه
جای آرام گرفتن و ساکن شدن، منزل، خانه، مسکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکارگاه
تصویر شکارگاه
سرزمینی که در آن شکار فراوان باشد، جای شکار کردن، شکارگاه، شکارستان، نخجیرگاه، صیدگاه، متصیّد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرارگاه
تصویر قرارگاه
مسکن و منزل و خانه و ماوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گازرگاه
تصویر گازرگاه
رختشویخانه
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره سوسنیها و از دسته مارچوبه ها که گیاهی علفی و بالارونده و پایا وزیبا است. ارتفاعش بین 70 تا 90 سانتیمتر و دارای شاخه های تقریبا چوبی و صاف است که بحالت وحشی در غالب آب و هواها تکثیر حاصل کرده است وبسبب زیبابودن مورد توجه و پرورش قرار میگیرد. برروی ساقه های نازک واستوانه یی شکل این گیاه خطوط بسیار ظریف قابل تشخیص است. برگهای آن بصورت فلسهایی است که از بغل آنها شاخه های باریک و دراز بصورت دسته های 3 تا 8 تایی برنگ سبز دورهم گرد آمده از نظر شکل ظاهری به برگهایی نازک و ظریف شباهت دارند. گلهای مارچوبه در فاصله ماههای خرداد و تیر ظاهر میشوند و وضع آویخته ورنگ سبز مایل بزرد دارند. میوه اش قرمز و زیبا و محتوی دانه های متعدد است. ساقه های مارچوبه از سبزیهای خوراکی لذیذ و مطلوب است. از ساقه زیر زمینی این گیاه استفاده دارویی نیز بعمل میاید (دارای اثر مدر است)، از این گیاه در حدود 40 گونه شناخته شده که همه متعلق بنواحی گرم و معتدل کره زمینند. در ترکیب انساج این گیاه مواد مختلف از قبیل رزین قند مانیت آسپاراژین و املاح پتاسیم و غیره موجود است هلیون: کشک کشک الماز اسفرک اسفراج اسفاراج سپارک تاکرون خشب الحیه یرموع هلیوم جنجل ضغبوس اسفرج اسپراغس اسفرغس یرامیع صوف الحیر صمد اسفراک مار گیاه: گیرم که مارچوبه کند تن بشکل مار کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست ک (خاقانی. عبد. 590)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقامگاه
تصویر مقامگاه
اقامتگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکانگاه
تصویر مکانگاه
مکان جای باشش: (از او در خواستند که در آن نواحی مکان گاه ایشان معین کند) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور 14) توضیح} مکان {خود اسم مکان است و احتیاجی به پسوند مکان ندارد ولی در فارسی ازین نوع مستعمل است مانند: معبد جای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانگاه
تصویر میانگاه
وسط. یا میانگاه طول. (هیئت) قبه الارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارگان
تصویر هزارگان
الوف درمراتب عدد: (وچهارم مرتبه الوف نام است. واندراوازهزارتانه هزاربود و افزودن هزارگان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهارگاه
تصویر چهارگاه
یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی که جنبه حماسی و پهلوانی دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکارگاه
تصویر شکارگاه
محل شکار، جای صید کردن، نخجیرگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گازرگاه
تصویر گازرگاه
رخت شوی خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزارگان
تصویر هزارگان
نوعی تنبیه و شکنجه، هزار تازیانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مارگیاه
تصویر مارگیاه
مارچوبه، گیاهی علفی و پایا با ساقه های ترد و گوشتی که مصرف خوراکی دارد، هلیون، هلیوم، اسفراج، مارگیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زادگاه
تصویر زادگاه
محل تولد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارگاه
تصویر کارگاه
آتلیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بارگاه
تصویر بارگاه
خیمه پادشاهان، بارگه، جائی که پادشاهان مردم را بحضور بپذیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زادگاه
تصویر زادگاه
وطن، محل تولد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیرگاه
تصویر زیرگاه
کرسی و صندلی که بر آن نشینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارگاه
تصویر چارگاه
چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیرگاه
تصویر زیرگاه
کرسی، صندلی، تخت، چهارپایه ای برای نشستن، برای مثال نهادند زرّین یکی زیرگاه / نشست از برش پهلوان سپاه (فردوسی - ۷/۵۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چارگاه
تصویر چارگاه
جای چریدن حیوانات علف خوار
مخفّف واژه چهارگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زادگاه
تصویر زادگاه
جای زاییده شدن، محل تولد، مولد، وطن، میهن، زادنگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارگاه
تصویر بارگاه
کاخ و دربار پادشاه، برای مثال جزای حسن عمل بین که روزگار هنوز / خراب می نکند بارگاه کسری را (ظهیرالدین فاریابی - ۳۴)، خیمۀ پادشاهی، جای رخصت و اجازه، جایی که پادشاهان مردم را بار بدهند و به حضور بپذیرند
فرهنگ فارسی عمید
محل ساختن چیزها مخصوصاً بافتن جامه، چارچوبی که بر آن جامه کشند، طراز، آنجا که کاری کنند، هر جا که چیزها در آن سازند، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباراه
تصویر مباراه
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
فرهنگ لغت هوشیار
مجارات و مجارا در فارسی: راندن چیزی را، با هم رفتن، گفت و گو کردن، دست دست کردن (دفع الوقت کردن)، با هم برابر کردن
فرهنگ لغت هوشیار