جایی که دارای انواع نقش و نگار و صورت ها و کارهای نقاشی باشد، کارگاه نقاشی، برای مثال این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم / خاک در او بودی دیوار نگارستان (خاقانی - ۳۵۹)
جایی که دارای انواع نقش و نگار و صورت ها و کارهای نقاشی باشد، کارگاه نقاشی، برای مِثال این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم / خاک در او بودی دیوار نگارستان (خاقانی - ۳۵۹)
جای پر بخار و دود: باغ را دید جمله خارستان صفه را صفری از بخارستان. نظامی (هفت پیکر) ، گنهکار را در پوست خر و سگ کشیدن. (غیاث اللغات). گنهکار را در پوست خر و سگ و گاو میکشند و این نوعی از سیاست است. (آنندراج) : شود ز لطف هوا بر تنش قبای حریر درین بهار گنهکار اگر کشند بخام. کلیم
جای پر بخار و دود: باغ را دید جمله خارستان صفه را صفری از بخارستان. نظامی (هفت پیکر) ، گنهکار را در پوست خر و سگ کشیدن. (غیاث اللغات). گنهکار را در پوست خر و سگ و گاو میکشند و این نوعی از سیاست است. (آنندراج) : شود ز لطف هوا بر تنش قبای حریر درین بهار گنهکار اگر کشند بخام. کلیم
مرکّب از: بهار + -ستان، جایی که شکوفه و گلهای گوناگون در آن انبوه باشد. (از حاشیۀ برهان چ معین)، جایی که انبوه از شکوفه و گلهای گوناگون باشد. (ناظم الاطباء) : همین بس در بهارستان محشر خون بهای من غبارش بوی گل شد در رکاب و گردجولانش. خاقانی.
مُرَکَّب اَز: بهار + -ِستان، جایی که شکوفه و گلهای گوناگون در آن انبوه باشد. (از حاشیۀ برهان چ معین)، جایی که انبوه از شکوفه و گلهای گوناگون باشد. (ناظم الاطباء) : همین بس در بهارستان محشر خون بهای من غبارش بوی گل شد در رکاب و گردجولانش. خاقانی.
مجلس شورای ملی. میدان و محله ای است در تهران که مجلس شورای ملی (سابق) در شرق و مسجد و مدرسه عالی سپهسالار در جنوب شرقی آن قرار دارد. (فرهنگ فارسی معین)
مجلس شورای ملی. میدان و محله ای است در تهران که مجلس شورای ملی (سابق) در شرق و مسجد و مدرسه عالی سپهسالار در جنوب شرقی آن قرار دارد. (فرهنگ فارسی معین)
کازاخستان. یکی از جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی است که از شمال به روسیه و از مغرب به روسیه و دریای خزر و از جنوب به ترکمنستان و ازبکستان و قرغیزستان و از مشرق به چین محدود است. مساحت این جمهوری 10000 میل مربع است و جمعیت آن در سال 1954م. به 6500000 تن بالغ می گردیده است. این منطقه دارای سرزمینی هموار است که از طرف مشرق و جنوب شرقی به رشته جبال آسیای میانه میرسد و ارتفاع پیدا میکند. مهمترین محصولات آن برنج و پنبه و کتان و تنباکو و میوه جات و نفت و آهن و روی و مس است. پایتخت آن آلماتااست. (از الموسوعه العربیه). و رجوع به قزاق شود
کازاخستان. یکی از جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی است که از شمال به روسیه و از مغرب به روسیه و دریای خزر و از جنوب به ترکمنستان و ازبکستان و قرغیزستان و از مشرق به چین محدود است. مساحت این جمهوری 10000 میل مربع است و جمعیت آن در سال 1954م. به 6500000 تن بالغ می گردیده است. این منطقه دارای سرزمینی هموار است که از طرف مشرق و جنوب شرقی به رشته جبال آسیای میانه میرسد و ارتفاع پیدا میکند. مهمترین محصولات آن برنج و پنبه و کتان و تنباکو و میوه جات و نفت و آهن و روی و مس است. پایتخت آن آلماتااست. (از الموسوعه العربیه). و رجوع به قزاق شود
دهی جزء دهستان سربندپایین بخش سربند شهرستان اراک که در 42 هزارگزی جنوب باختری آستانه و 42 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 594 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه. محصولش غلات، بنشن، پنبه، انگور و قلمستان. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان سربندپایین بخش سربند شهرستان اراک که در 42 هزارگزی جنوب باختری آستانه و 42 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 594 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه. محصولش غلات، بنشن، پنبه، انگور و قلمستان. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
درختستان چنار. (ناظم الاطباء). باغستان چنار. چنارزار. جای کاشتن و روییدن چنار بسیار. مدلبه. (منتهی الارب) : و باید که زمینی مفرد جهت چنارستان معین کنند و شاخ آن درهم نشانند. (از فلاحتنامه). رجوع به چنار و چنارزار شود
درختستان چنار. (ناظم الاطباء). باغستان چنار. چنارزار. جای کاشتن و روییدن چنار بسیار. مَدلَبَه. (منتهی الارب) : و باید که زمینی مفرد جهت چنارستان معین کنند و شاخ آن درهم نشانند. (از فلاحتنامه). رجوع به چنار و چنارزار شود
ناحیتی است در میرجاوۀ زاهدان. (یادداشت بخط مؤلف). در فرهنگ جغرافیایی این نقطه چنین تعریف شده: کوهی است از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان واقع در 42هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و 12هزارگزی باختری راه فرعی میرجاوه به خاش. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ناحیتی است در میرجاوۀ زاهدان. (یادداشت بخط مؤلف). در فرهنگ جغرافیایی این نقطه چنین تعریف شده: کوهی است از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان واقع در 42هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و 12هزارگزی باختری راه فرعی میرجاوه به خاش. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
معرب بیمارستان است. (دهار) (منتهی الارب). بیمارستان را گویند و آنرا به تازی دارالشفا خوانند. (جهانگیری). بمعنی مارسان است که بیمارستان و دارالشفا باشد. (برهان). بمعنی بیمارستان لیکن به فتح ’راء’ است و معرب. بیمارستان است، نه آنکه مار بمعنی بیمار باشد و کلمه مرکب است چون نگارستان. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از آنندراج). به عربی دارالشفا گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). تعریب بیمارستان. شفاخانه. دارالمرضی. مریضخانه. بیمارخانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بردش از قصر چون نگارستان همچو دیوانگان به مارستان. جامی (از آنندراج). و رجوع به المعرب جوالیقی ص 312 شود
معرب بیمارستان است. (دهار) (منتهی الارب). بیمارستان را گویند و آنرا به تازی دارالشفا خوانند. (جهانگیری). بمعنی مارسان است که بیمارستان و دارالشفا باشد. (برهان). بمعنی بیمارستان لیکن به فتح ’راء’ است و معرب. بیمارستان است، نه آنکه مار بمعنی بیمار باشد و کلمه مرکب است چون نگارستان. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از آنندراج). به عربی دارالشفا گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). تعریب بیمارستان. شفاخانه. دارالمرضی. مریضخانه. بیمارخانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بردش از قصر چون نگارستان همچو دیوانگان به مارستان. جامی (از آنندراج). و رجوع به المعرب جوالیقی ص 312 شود
طخارستان معرب تخارستان است. تخارستان علیا و سفلی دارد. در جانب شرقی بلخ و غربی جیحون است و از تخارستان علیا تا بلخ سی فرسنگ است مسافت آن و تخارستان سفلی در شرقی تخارستان علیا ایضاً در غربی جیحون است. پایتخت تخارستان سفلی شهر طالقان است و بدیگری اندر آب و سمنگان میباشد و حد شرقی آن به بدخشان متصل میشود و قهندز نام شهر کهنۀ آن بوده که کهن دژ را معرب کرده قهندز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) : هرگز دوست دشمن نشود. با وی نیز عهدی و مقاربتی باید هرچند بر آن اعتماد نباشد ناچار کردنیست و چون کرده آمد نواحی تخارستان و بلخ و چغانیان و قبادیان و ختلان به مردم آکنده باید کرد که هر کجا خالی یافت و فرصت دید غارت کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 85). گفت عبیداﷲ زین پیش چه شغل داشت ؟ گفتم صاحب بریدی سرخس و بوالفتح صاحب بریدی تخارستان. گفت بازگرد. (ایضاً ص 140). پس بوالفتح حاتمی را آواز داد. پیش آمد. امیر گفت مشرفی میبایدبلخ و تخارستان را وافی و کافی و ترا اختیار کرده ایم و عبدوس از فرمان ما آنچه باید گفت با تو بگوید. (ایضاً ص 141). و در شهر (شهر تون) درخت پسته بسیار بود در سرایها و مردم بلخ و تخارستان پندارند که پسته جز بر کوه نروید و نباشد. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلن ص 141). رجوع به تخارها و طخارستان و تخاری شود
طخارستان معرب تخارستان است. تخارستان علیا و سفلی دارد. در جانب شرقی بلخ و غربی جیحون است و از تخارستان علیا تا بلخ سی فرسنگ است مسافت آن و تخارستان سفلی در شرقی تخارستان علیا ایضاً در غربی جیحون است. پایتخت تخارستان سفلی شهر طالقان است و بدیگری اندر آب و سمنگان میباشد و حد شرقی آن به بدخشان متصل میشود و قهندز نام شهر کهنۀ آن بوده که کهن دژ را معرب کرده قهندز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) : هرگز دوست دشمن نشود. با وی نیز عهدی و مقاربتی باید هرچند بر آن اعتماد نباشد ناچار کردنیست و چون کرده آمد نواحی تخارستان و بلخ و چغانیان و قبادیان و ختلان به مردم آکنده باید کرد که هر کجا خالی یافت و فرصت دید غارت کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 85). گفت عبیداﷲ زین پیش چه شغل داشت ؟ گفتم صاحب بریدی سرخس و بوالفتح صاحب بریدی تخارستان. گفت بازگرد. (ایضاً ص 140). پس بوالفتح حاتمی را آواز داد. پیش آمد. امیر گفت مشرفی میبایدبلخ و تخارستان را وافی و کافی و ترا اختیار کرده ایم و عبدوس از فرمان ما آنچه باید گفت با تو بگوید. (ایضاً ص 141). و در شهر (شهر تون) درخت پسته بسیار بود در سرایها و مردم بلخ و تخارستان پندارند که پسته جز بر کوه نروید و نباشد. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلن ص 141). رجوع به تخارها و طخارستان و تخاری شود
یاهنگری که مجارها آن را ’مجیار نپکوزتارساساگ’ نامند. یکی از کشورهای اروپای مرکزی است که در مشرق اتریش واقع است و از شمال با چکسلواکی، از جنوب با یوگوسلاوی و رومانی و از مشرق با رومانی و شوروی هم مرز است. 93300 کیلومتر مربع وسعت و 10256000 تن سکنه دارد و پایتخت آن بوداپست است. این کشور در کنار رود دانوب واقع است و غالب کوههای این سرزمین از کوههای آتشفشانی خاموش است. قسمتی از این کشور هنوز هم براساس اقتصاد کشاورزی اداره می گردد. محصول آنجا پنبه، گندم، ذرت، چغندر قند و شراب است. در امر دامداری به تربیت گاو و خوک توجه دارند و بعلت وجود معادن زغال سنگ و آهن صنعت ذوب آهن آنجا پیشرفت دارد و در صنایع نساجی و شیمیائی هم فعالیت دارند و بعلت متمرکز شدن صنایع در بوداپست تمرکز جمعیت در این شهر قابل توجه است. این سرزمین از قرن اول تا سوم میلاد مسیح محل زندگی ’سلت ها’، ’داس ها’، ’سارماتها’ و ’رمنها’ بود، و هونها در قرن پنجم میلادی و ’لومباردها’ در قرن ششم باین سرزمین روی آوردند. ’آوارها’ در سال 568 میلادی به تأسیس امپراتوری در این سرزمین توفیق یافتند که در سال های 791-796 این امپراتوری بوسیله شارلمانی سقوط کرد و در سال 896 ’مجیارها’ در این سرزمین زیرفرمانروایی ’آرپاد’ استقرار یافتند و علی رغم ضعف قوا در سال 955 در مقابل اتون اول پادشاه ژرمن مقاومت کردند. در سالهای 972-997 میلادی به رهبری ژزا و در سالهای 997-1038 به رهبری اتین اول تشکیلات اجتماعی خود را نظام دادند. سلسلۀ آرپاد در سال 1301 میلادی منقرض شد و گروهی از پادشاهان خارج پشت سر هم به سلطنت مجارستان رسیدند. بعد از جنگ ’موهاکس’ در سال 1526 قسمت بزرگی از کشور مجارستان بدست ترکها افتاد. در قرن هفدهم تمام مجارستان بدست هابسبورگ افتاد. در قرن هیجدهم کوشش هایی برای متمرکز کردن امور اداری و همچنین ژرمنی ساختن مردم آنجا بعمل آمد. در قرن نوزدهم مجارستان استقلال خود را به دست آورد ولی در سال 1848 در مقابل موج کاپیتولاسیون شکست خورد ولی در سال 1867در امور اداری به استقلال وسیعی نائل گردید و نوعی حکومت دوگانه در آنجا وجود داشت که آن را ’اتریش هنگری’ می نامیدند و این وضع تاسال 1918 ادامه داشت. در 16 نوامبر 1918 مجارستان حکومت جمهوری خود را اعلام داشت ولی بر اثر اقدامات کمونیست ها در ماههای مارس و اوت 1919 مجارستان بدون حکمروا ماند و در نتیجه در سالهای 1920-1945 تحت ادارۀ نایب السلطنه قرار گرفت وبر اساس قرارداد تریانون (1920) سرزمین مجارستان به دو سوم تقلیل یافت. در سال 1938 تحت نفوذ دست راستی های طرفدار نازیها قسمتی از اسلواکی و در سال 1939 مقداری از اوکرائین و در سال 1940 دو سوم ترانسیلوانی ضمیمه این سرزمین گردید ودر مرز آلمان قرارگرفت. در سال 1944 با همدستی روسها بر ضد آلمان وارد جنگ شد و در سال 1945 با بحران شدید مالی روبرو گردید. جمهوری مجارستان از سال 1946 م بتدریج بدست کمونیست ها افتاد و در سال 1949 حکومت کشور را جمهوری توده ای اعلام نمودند. در سال 1952 راکوزی دبیرکل حزب کمونیست بریاست دولت رسید و پس از ماجراهای مختلف و دخالت روسها به درخواست کادار از سال 1960 تا حدی آزادی به مردم داده شد. (از لاروس)
یاهنگری که مجارها آن را ’مجیار نپکوزتارساساگ’ نامند. یکی از کشورهای اروپای مرکزی است که در مشرق اتریش واقع است و از شمال با چکسلواکی، از جنوب با یوگوسلاوی و رومانی و از مشرق با رومانی و شوروی هم مرز است. 93300 کیلومتر مربع وسعت و 10256000 تن سکنه دارد و پایتخت آن بوداپست است. این کشور در کنار رود دانوب واقع است و غالب کوههای این سرزمین از کوههای آتشفشانی خاموش است. قسمتی از این کشور هنوز هم براساس اقتصاد کشاورزی اداره می گردد. محصول آنجا پنبه، گندم، ذرت، چغندر قند و شراب است. در امر دامداری به تربیت گاو و خوک توجه دارند و بعلت وجود معادن زغال سنگ و آهن صنعت ذوب آهن آنجا پیشرفت دارد و در صنایع نساجی و شیمیائی هم فعالیت دارند و بعلت متمرکز شدن صنایع در بوداپست تمرکز جمعیت در این شهر قابل توجه است. این سرزمین از قرن اول تا سوم میلاد مسیح محل زندگی ’سلت ها’، ’داس ها’، ’سارماتها’ و ’رمنها’ بود، و هونها در قرن پنجم میلادی و ’لومباردها’ در قرن ششم باین سرزمین روی آوردند. ’آوارها’ در سال 568 میلادی به تأسیس امپراتوری در این سرزمین توفیق یافتند که در سال های 791-796 این امپراتوری بوسیله شارلمانی سقوط کرد و در سال 896 ’مجیارها’ در این سرزمین زیرفرمانروایی ’آرپاد’ استقرار یافتند و علی رغم ضعف قوا در سال 955 در مقابل اتون اول پادشاه ژرمن مقاومت کردند. در سالهای 972-997 میلادی به رهبری ژزا و در سالهای 997-1038 به رهبری اتین اول تشکیلات اجتماعی خود را نظام دادند. سلسلۀ آرپاد در سال 1301 میلادی منقرض شد و گروهی از پادشاهان خارج پشت سر هم به سلطنت مجارستان رسیدند. بعد از جنگ ’موهاکس’ در سال 1526 قسمت بزرگی از کشور مجارستان بدست ترکها افتاد. در قرن هفدهم تمام مجارستان بدست هابسبورگ افتاد. در قرن هیجدهم کوشش هایی برای متمرکز کردن امور اداری و همچنین ژرمنی ساختن مردم آنجا بعمل آمد. در قرن نوزدهم مجارستان استقلال خود را به دست آورد ولی در سال 1848 در مقابل موج کاپیتولاسیون شکست خورد ولی در سال 1867در امور اداری به استقلال وسیعی نائل گردید و نوعی حکومت دوگانه در آنجا وجود داشت که آن را ’اتریش هنگری’ می نامیدند و این وضع تاسال 1918 ادامه داشت. در 16 نوامبر 1918 مجارستان حکومت جمهوری خود را اعلام داشت ولی بر اثر اقدامات کمونیست ها در ماههای مارس و اوت 1919 مجارستان بدون حکمروا ماند و در نتیجه در سالهای 1920-1945 تحت ادارۀ نایب السلطنه قرار گرفت وبر اساس قرارداد تریانون (1920) سرزمین مجارستان به دو سوم تقلیل یافت. در سال 1938 تحت نفوذ دست راستی های طرفدار نازیها قسمتی از اسلواکی و در سال 1939 مقداری از اوکرائین و در سال 1940 دو سوم ترانسیلوانی ضمیمه این سرزمین گردید ودر مرز آلمان قرارگرفت. در سال 1944 با همدستی روسها بر ضد آلمان وارد جنگ شد و در سال 1945 با بحران شدید مالی روبرو گردید. جمهوری مجارستان از سال 1946 م بتدریج بدست کمونیست ها افتاد و در سال 1949 حکومت کشور را جمهوری توده ای اعلام نمودند. در سال 1952 راکوزی دبیرکل حزب کمونیست بریاست دولت رسید و پس از ماجراهای مختلف و دخالت روسها به درخواست کادار از سال 1960 تا حدی آزادی به مردم داده شد. (از لاروس)
طخیرستان نیز گویند، ولایتی است وسیع و بزرگ که شامل چندین شهر میباشد. و من حیث المجموع از نواحی وتوابع خراسان بشمار می رود. این ولایت به دو قسمت منقسم است: طخارستان علیا، طخارستان سفلی. طخارستان علیا، واقع در شرقی بلخ و غربی جیحون است، و بین آن و بلخ بیست وهشت فرسنگ مسافت میباشد. طخارستان سفلی نیزدر غربی نهر جیحون واقع شده، ولی فاصله آن تا بلخ، بیش از فاصله طخارستان علیا تا بلخ است، و تمایلش بشرق بلخ نیز افزونتر از طخارستان علیا است. اصطخری گوید: بزرگترین شهرهای طخارستان طالقان است که در زمین هموار و مسطح واقع شده و فاصله آن تا کوهستان تیرپرتابی بیش نیست. (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 31). در جغرافی کیهان از معجم البلدان نقل کرده گوید: اراضی فارس پیشین و قبل از اسلام میانۀ شهر بلخ تا آذربایجان و ارمنستان و فرات تا عربستان و عمان و مکران و کابل و طخارستان بوده و قریب یکصدوپنجاه فرسخ طول و همین اندازه عرض داشته است. (کیهان سیاسی حاشیۀ ص 214). طخارستان در قسمت شمالی غور و پایتخت آن شهر بامیان بوده است. قال الکندی: انه (یعنی اللعل) ظهر اولاً فی جبل الراهون ثم ظهر له معدن بین ’وخان’ و ’شگتان’ فی موضعیدعی بدخشان من اطراف طخارستان و هذا هو اللعل. (الجماهر ص 88). محمد معین در مقدمۀ برهان قاطع ص 24 مینویسد: تخارستان (طخارستان) چنانکه از نام آن برمی آید، اسم ناحیه ای است مشتق از نام قومی که در آنجا سکونت داشتند. ناحیۀ تخارستان بین بلخ و بدخشان است و در عصر تسلط عرب و زمان ساسانیان این ایالت از ساحل آمودریا تا معابر هندوکش وسعت داشته است. بقول یاقوت دو طخارستان وجود داشته: طخارستان علیا و طخارستان سفلی ولی بنظر نمیرسدکه قدما از این تقسیم حدود مشخصی در ذهن داشته باشند. طخارستان علیا ظاهراً در مشرق بلخ و مغرب جیحون (آمودریا) بود و طخارستان سفلی نیز در مغرب جیحون واقع بود منتهی از سمت مشرق دورتر از طخارستان علیا قرار داشت تخاریان مردمی قوی و نیرومند بودند. تخارستان تا نهضت مردمان شمالی جزو پادشاهی یونانی بلخ (باکتریا) بشمار میرفت. و عاقبت آنان با اقوام دیگر دولت مزبور را منقرض کردند هپتال ها (هیاطله) در اواخر ایام یزدگرد دوم شاهنشاه ساسانی (متوفی 438 میلادی) تخارستان را تسخیر کردند. دورۀ محاربات عرب با شاهان محلی و آخرین افراد خاندان ساسانی و ترکان برای تملک تخارستان، از ملک تخارستان به نام جبغو (جبغویه: طبری ص 1206) یاد میشود. این منازعات اندکی پیش از سال 740 میلادی بنفع عرب خاتمه یافت. بعدها تخارستان بخشی از حکومت غوریان، یعنی خاندان غوریه که در بامیان حکومت میکردند گردید. بنظر میرسد که از قرن هفتم هجری (سیزدهم میلادی) نام کشور تخارستان از استعمال افتاده باشد. صاحب قاموس الاعلام آرد: نام خطۀ بزرگی است در مشرق بلخ و این سوی مجرای جیحون و به دو نام وصفی علیا و سفلی منقسم میگردید. بزرگترین شهرش را طالقان مینامیدند و معموره های دیگری، مانند خلم، سمنجان، بغلان، سکاکند و زوالین داشته، وطن جمعی کثیر از مشاهیر علما بوده است. امروز این نام متروک و مجهول است و خطۀمزبور تابع افغانستان است - انتهی: خوار باد و خسته دل بدخواه جاه و دولتش گر ببغداد است و ری یا در طخارستان و بست. سوزنی. و رجوع به نزهه القلوب چ لیدن ص 155، 156 و مجمل التواریخ و القصص چ تهران ص 487 و ایران باستان ج 3 ص 2158 و 2557 و لباب الالباب عوفی ج 1 ص 321 و فهرست حبیب السیر چ خیام و ایران در زمان ساسانیان صص 357- 361 و التفهیم ص 199، 254 و تاریخ سیستان ص 27، 215، 216، 239، 241 و عیون الاخبار ج 1 ص 110 و فارسنامۀ ابن البلخی ص 94 و اخبار الدوله السلجوقیه ص 6، 27، 58 شود
طخیرستان نیز گویند، ولایتی است وسیع و بزرگ که شامل چندین شهر میباشد. و من حیث المجموع از نواحی وتوابع خراسان بشمار می رود. این ولایت به دو قسمت منقسم است: طخارستان عُلیا، طخارستان سفلی. طخارستان علیا، واقع در شرقی بلخ و غربی جیحون است، و بین آن و بلخ بیست وهشت فرسنگ مسافت میباشد. طخارستان سفلی نیزدر غربی نهر جیحون واقع شده، ولی فاصله آن تا بلخ، بیش از فاصله طخارستان علیا تا بلخ است، و تمایلش بشرق بلخ نیز افزونتر از طخارستان علیا است. اصطخری گوید: بزرگترین شهرهای طخارستان طالقان است که در زمین هموار و مسطح واقع شده و فاصله آن تا کوهستان تیرپرتابی بیش نیست. (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 31). در جغرافی کیهان از معجم البلدان نقل کرده گوید: اراضی فارس پیشین و قبل از اسلام میانۀ شهر بلخ تا آذربایجان و ارمنستان و فرات تا عربستان و عمان و مکران و کابل و طخارستان بوده و قریب یکصدوپنجاه فرسخ طول و همین اندازه عرض داشته است. (کیهان سیاسی حاشیۀ ص 214). طخارستان در قسمت شمالی غور و پایتخت آن شهر بامیان بوده است. قال الکندی: انه (یعنی اللعل) ظهر اولاً فی جبل الراهون ثم ظهر له معدن بین ’وخان’ و ’شگتان’ فی موضعیُدعی بدخشان من اطراف طخارستان و هذا هو اللعل. (الجماهر ص 88). محمد معین در مقدمۀ برهان قاطع ص 24 مینویسد: تخارستان (طخارستان) چنانکه از نام آن برمی آید، اسم ناحیه ای است مشتق از نام قومی که در آنجا سکونت داشتند. ناحیۀ تخارستان بین بلخ و بدخشان است و در عصر تسلط عرب و زمان ساسانیان این ایالت از ساحل آمودریا تا معابر هندوکش وسعت داشته است. بقول یاقوت دو طخارستان وجود داشته: طخارستان علیا و طخارستان سفلی ولی بنظر نمیرسدکه قدما از این تقسیم حدود مشخصی در ذهن داشته باشند. طخارستان علیا ظاهراً در مشرق بلخ و مغرب جیحون (آمودریا) بود و طخارستان سفلی نیز در مغرب جیحون واقع بود منتهی از سمت مشرق دورتر از طخارستان علیا قرار داشت تخاریان مردمی قوی و نیرومند بودند. تخارستان تا نهضت مردمان شمالی جزو پادشاهی یونانی بلخ (باکتریا) بشمار میرفت. و عاقبت آنان با اقوام دیگر دولت مزبور را منقرض کردند هپتال ها (هیاطله) در اواخر ایام یزدگرد دوم شاهنشاه ساسانی (متوفی 438 میلادی) تخارستان را تسخیر کردند. دورۀ محاربات عرب با شاهان محلی و آخرین افراد خاندان ساسانی و ترکان برای تملک تخارستان، از ملک تخارستان به نام جبغو (جبغویه: طبری ص 1206) یاد میشود. این منازعات اندکی پیش از سال 740 میلادی بنفع عرب خاتمه یافت. بعدها تخارستان بخشی از حکومت غوریان، یعنی خاندان غوریه که در بامیان حکومت میکردند گردید. بنظر میرسد که از قرن هفتم هجری (سیزدهم میلادی) نام کشور تخارستان از استعمال افتاده باشد. صاحب قاموس الاعلام آرد: نام خطۀ بزرگی است در مشرق بلخ و این سوی مجرای جیحون و به دو نام وصفی علیا و سفلی منقسم میگردید. بزرگترین شهرش را طالقان مینامیدند و معموره های دیگری، مانند خلم، سمنجان، بغلان، سکاکند و زوالین داشته، وطن جمعی کثیر از مشاهیر علما بوده است. امروز این نام متروک و مجهول است و خطۀمزبور تابع افغانستان است - انتهی: خوار باد و خسته دل بدخواه جاه و دولتش گر ببغداد است و ری یا در طخارستان و بُست. سوزنی. و رجوع به نزهه القلوب چ لیدن ص 155، 156 و مجمل التواریخ و القصص چ تهران ص 487 و ایران باستان ج 3 ص 2158 و 2557 و لباب الالباب عوفی ج 1 ص 321 و فهرست حبیب السیر چ خیام و ایران در زمان ساسانیان صص 357- 361 و التفهیم ص 199، 254 و تاریخ سیستان ص 27، 215، 216، 239، 241 و عیون الاخبار ج 1 ص 110 و فارسنامۀ ابن البلخی ص 94 و اخبار الدوله السلجوقیه ص 6، 27، 58 شود
نوعی از بلبل: (گنجشک و بلبل و هزاردستان) توضیح ازجمله فوق وازبیت ذیل ازحافظ: صدهزاران گل شکفت وبانگ مرغی برنخاست عندلیبانرا چه پیش آمدک هزاران راچه شدک) (حافظ) برمی آید که دراصل (هزار) و (هزار دستان) جزبلبل وعندلیب است و شاید نوعی ازآن است، بلبل، سار سیاه
نوعی از بلبل: (گنجشک و بلبل و هزاردستان) توضیح ازجمله فوق وازبیت ذیل ازحافظ: صدهزاران گل شکفت وبانگ مرغی برنخاست عندلیبانرا چه پیش آمدک هزاران راچه شدک) (حافظ) برمی آید که دراصل (هزار) و (هزار دستان) جزبلبل وعندلیب است و شاید نوعی ازآن است، بلبل، سار سیاه