جدول جو
جدول جو

معنی مزاحکه - جستجوی لغت در جدول جو

مزاحکه(شُ)
دور گردانیدن از خود. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبارکه
تصویر مبارکه
(دخترانه)
مؤنث مبارک، خوش یمن، خجسته، فرخنده، از نامهای فاطمه (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
گفتگو، گفتن و شنیدن، با هم بحث کردن، گفت و شنو، گفت و شنفت، گفت و شنود، گفت و شنید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزاحمت
تصویر مزاحمت
تنگ گرفتن بر کسی، اذیت کردن، انبوهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضاحکه
تصویر مضاحکه
با هم خندیدن، به خنده آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(عَ فَ)
ستیهیدن و لجاجت کردن. (از ناظم الاطباء). تماحک. (منتهی الارب). با هم ستیهیدن. (آنندراج). لجاجت کردن و دشمنی کردن. مخاصمه و لجاج کردن. (از اقرب الموارد). با یکدیگر لجاج کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
لاغ کردن. لاغ. شوخی کردن. مزاح. مزاحه. مزاحت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوش طبعی. شوخی. رجوع به مزاح و مزاحه و مزاحت شود. بازی کردن. (قانون الادب ج 1 ص 395 چ بنیاد فرهنگ) : مزاحه، ممازحه، لاغ کردن باکسی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
مزاحه. مزاحت. رجوع به مزاحه و مزاحت و مزاح شود
لغت نامه دهخدا
(حِ کَ)
تأنیث زاحک. شتر درمانده و خسته. (اقرب الموارد). رجوع به زاحک شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ رَ)
باکسی خندیدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار چ بنیاد فرهنگ) (از اقرب الموارد) ، غلبه کردن بر کسی در خندیدن. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
سخت کردن پیوستگی چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی را به چیزی چسباندن. (از اقرب الموارد) ، درآمدن چیزی در چیزی. یقال: لوحک فقار ظهره، ای دخل بعضها فی بعض. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ کَ)
جمع مکسر مزدکی. مزدکیان: که سر همه دهریان حکماء اول بوده اند و رؤوس مزادکه چون... (کتاب النقض ص 470). و مزادکه و دهریه و فلاسفه و اباحتیان این است. (کتاب النقض ص 101). رجوع به مزدک و مزدکیان شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دشمنی کردن باکسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
فزودن و نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال زاحم علی الخمسین، یعنی نزدیک به پنجاه رسید. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مجاحفه. (تاج المصادر بیهقی) ، انبوهی کردن مرهمدیگر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، تزاحم. ازدحام. زحام. انبوهی کردن. رفع کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مبارکه در فارسی مونث مبارک: همایون فرخ و گندم دراز خوشه مونث مبارک جمع مبارکات: این طبقه بدر دولتخانه مبارکه جمع شده در برابر درگاه رحل اقامت انداختند. یا لیله مبارک قدم. هر شب از شبهای مقدس، شب نیمه شعبان
فرهنگ لغت هوشیار
مزاوجه و مزاوجت در فارسی: جفت گشت، زنا شویی جفت و قرینشدن زناشویی کردن جمع مزاوجات
فرهنگ لغت هوشیار
مزاوله و مزاولت در فارسی: مروسیدن خوگر شدن کلنجار (شیرازی)، ورزیدن، خواست، پی گیری پشتکار بکاری اشتغال ورزیدن، ممارست کردن در کاری ورزیدن، اراده کاری کردن، اشتغال بکاری، ممارست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزایده
تصویر مزایده
افزودگی از طرفین، حراج
فرهنگ لغت هوشیار
مزابنه در فارسی دید خری خرید چکی (گویش هراتی) خریدن و فروختن چیزی بچیزی بتخمین (بی آنکه وزن یا شماره آنها معلوم باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاحمت
تصویر مزاحمت
ممانعت و تعویض و معاوضه و بازداشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
مزارعه در فارسی کشاورزی، شمیزش پیمانی است میان خاوند و کشتکار که بخشی از برداشت به خاوند داده می شود زراعت کردن، عقدی است که بموجب آن احد طرفین زمینی را برای مدت معینی بطرف دیگر میدهد که آنرا زراعت کرده و حاصل را تقسیم کنند. توضیح در عقد مزارعه حصه هر یک از مزارع وعامل باید بنحو اشاعه از قبیل ربع یا ثلث یا نصف و غیره معین گردد و اگر بنحو دیگر باشد احکام مزارعه جاری نخواهد شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاعمه
تصویر مزاعمه
مزاعمت در فارسی: انبوهی
فرهنگ لغت هوشیار
جفای یکدیگر بگذاشتن، مصالحه کردن در بیع، دست برداشتن از یکدیگر، قطع رابطه با همسر خویش
فرهنگ لغت هوشیار
مضاحکه و مضاحکت در فارسی: همخندی، بیشخندی ابهم خندیدن، غلبه کردن برکسی در خنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
بحث و جدال و مجادله، با یکدیگر پژوهیدن علم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاحمه
تصویر مزاحمه
مزاحمت در فارسی: رنج، رنج رساندن درد سر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مماحکه
تصویر مماحکه
ستیهیدن کینه شتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاحه
تصویر مزاحه
مزاحه درفارسی شوخی لیمش لودگی شوخی کردن، شوخی خوش طبعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاحنه
تصویر مشاحنه
مشاحنه و مشاحت در فارسی: دشمنی، کینه توزی دشمنی ورزیدن با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاحکه
تصویر مضاحکه
((مُ حَ کَ یا کِ))
با هم خندیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزاحه
تصویر مزاحه
((مَ حَ یا حِ))
شوخی کردن، شوخی، خوش طبعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزاحمت
تصویر مزاحمت
دست و پا گیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مزایده
تصویر مزایده
هم افزایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
گفتمان، گفتاورد، گفت و شنود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متارکه
تصویر متارکه
جدایی
فرهنگ واژه فارسی سره