خود را در یک مریضخانه می بینید: بدشانسی در آینده دیگران در مریضخانه هستند: یک کارخوشایندو خبرهای خوش دشمنان در مریضخانه هستند: بدبختی بچه ها در مریضخانه هستند: کمبود مالی حال شما کاملاً خوب شده و مریضخانه را ترک میکنید: بر مشکلات پیروز می شوید. یک راهبه در مریضخانه به شما کمک می کند: خداوند به شما کمک خواهد کرد. شما در یک مریضخانه بستری هستید برای درمان روانی: اخلاق تند و پرهیجان خود را بیشتر کنترل کنید. کتاب سرزمین رویاها
خود را در یک مریضخانه می بینید: بدشانسی در آینده دیگران در مریضخانه هستند: یک کارخوشایندو خبرهای خوش دشمنان در مریضخانه هستند: بدبختی بچه ها در مریضخانه هستند: کمبود مالی حال شما کاملاً خوب شده و مریضخانه را ترک میکنید: بر مشکلات پیروز می شوید. یک راهبه در مریضخانه به شما کمک می کند: خداوند به شما کمک خواهد کرد. شما در یک مریضخانه بستری هستید برای درمان روانی: اخلاق تند و پرهیجان خود را بیشتر کنترل کنید. کتاب سرزمین رویاها
منسوب به مریخ، از مریخ، داری صفات مریخ: ور بود مریخی خونریزخو جنگ و بهتان و خصومت جوید او. مولوی. خشم مریخی نباشد خشم او منقلب روغالب و مغلوب خو. مولوی. ، نام نوعی شمشیر. (نوروزنامه)
منسوب به مریخ، از مریخ، داری صفات مریخ: ور بود مریخی خونریزخو جنگ و بهتان و خصومت جوید او. مولوی. خشم مریخی نباشد خشم او منقلب روغالب و مغلوب خو. مولوی. ، نام نوعی شمشیر. (نوروزنامه)
کسی که برمی گزیند و اختیار میکند و پسند می کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از ارتضاء. رجوع به ارتضاء شود، راضی. خشنود. (ناظم الاطباء). که چیزی را اختیار کند و بدان قانع و خرسند باشد. رجوع به اقرب الموارد و نیز رجوع به ارتضاء شود
کسی که برمی گزیند و اختیار میکند و پسند می کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از ارتضاء. رجوع به ارتضاء شود، راضی. خشنود. (ناظم الاطباء). که چیزی را اختیار کند و بدان قانع و خرسند باشد. رجوع به اقرب الموارد و نیز رجوع به ارتضاء شود
لقب علی بن ابی طالب است علیه السلام: خاصه تر این گروه کز دل پاک شیعت مرتضای کرارند. ناصرخسرو. زبدۀ دور عالمی زان چو نبی و مرتضی بحر عقول را دری شهر علوم را دری. خاقانی. مرتضی صولتامگر سوی قبر هدیه چون مرتضی فرستادی. خاقانی. رجوع به علی (ابن ابی طالب) شود
لقب علی بن ابی طالب است علیه السلام: خاصه تر این گروه کز دل پاک شیعت مرتضای کرارند. ناصرخسرو. زبدۀ دور عالمی زان چو نبی و مرتضی بحر عقول را دُری شهر علوم را دَری. خاقانی. مرتضی صولتامگر سوی قبر هدیه چون مرتضی فرستادی. خاقانی. رجوع به علی (ابن ابی طالب) شود
دهی است از دهستان عقیلی بخش عقیلی شهرستان شوشتر، در 4هزارگزی جنوب غربی سماله و 14هزارگزی شمال راه شوشتر به مسجد سلیمان، در منطقه کوهستانی گرمسیر واقع و دارای 250 تن سکنه است. آبش از چشمه و شعبه کارون. محصولش غلات، برنج، خربزه. شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 6)
دهی است از دهستان عقیلی بخش عقیلی شهرستان شوشتر، در 4هزارگزی جنوب غربی سماله و 14هزارگزی شمال راه شوشتر به مسجد سلیمان، در منطقه کوهستانی گرمسیر واقع و دارای 250 تن سکنه است. آبش از چشمه و شعبه کارون. محصولش غلات، برنج، خربزه. شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 6)
پسندیده. (غیاث اللغات، از منتخب اللغات و کنزاللغه) (مهذب الاسماء) (زمخشری). گزیده. مختار. ارتضاه ، اختاره. (از متن اللغه). نعت مفعولی است از ارتضاء: چون به گورستان روی ای مرتضی استخوانشان را بپرس از مامضی. مولوی. ، راضی کرده شده. خشنود شده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ارتضاء شود
پسندیده. (غیاث اللغات، از منتخب اللغات و کنزاللغه) (مهذب الاسماء) (زمخشری). گزیده. مختار. اِرتضاه ُ، اختاره. (از متن اللغه). نعت مفعولی است از ارتضاء: چون به گورستان روی ای مرتضی استخوانشان را بپرس از مامضی. مولوی. ، راضی کرده شده. خشنود شده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ارتضاء شود
نام طایفه ای است از شیعه که لوای آنان برخلاف لوای بنی عباس سفید بود و جمعی از اینان در حوالی بخارا به این نام موسومند. (از الانساب سمعانی) (ازلباب الانساب). و رجوع به مبیضه و سپیدجامگان شود
نام طایفه ای است از شیعه که لوای آنان برخلاف لوای بنی عباس سفید بود و جمعی از اینان در حوالی بخارا به این نام موسومند. (از الانساب سمعانی) (ازلباب الانساب). و رجوع به مبیضه و سپیدجامگان شود
بشر بن غیاث بن ابی کریمه مشهور به عبدالرحمان مریسی و مکنی به ابوعبدالرحمن. از فقهای معتزلی بود و اطلاعی در فلسفه نیز داشت. فرقۀ مریسیه که قائل به ارجاء هستند بدو منسوبند. جد او از موالی زید بن خطاب بود، و برخی گویند که پدرش یهودی بود. نسبت مریسی به درب المریس در بغداد است، که وی ساکن آنجابود. در زمان هارون الرشید مورد آزار و اذیت قرار گرفت، و در حدود 70 سال عمر کرد و به سال 218 هجری قمریدرگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 27 از وفیات الاعیان والنجوم و الزاهره و تاریخ بغداد و لسان المیزان)
بشر بن غیاث بن ابی کریمه مشهور به عبدالرحمان مریسی و مکنی به ابوعبدالرحمن. از فقهای معتزلی بود و اطلاعی در فلسفه نیز داشت. فرقۀ مریسیه که قائل به ارجاء هستند بدو منسوبند. جد او از موالی زید بن خطاب بود، و برخی گویند که پدرش یهودی بود. نسبت مریسی به درب المریس در بغداد است، که وی ساکن آنجابود. در زمان هارون الرشید مورد آزار و اذیت قرار گرفت، و در حدود 70 سال عمر کرد و به سال 218 هجری قمریدرگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 27 از وفیات الاعیان والنجوم و الزاهره و تاریخ بغداد و لسان المیزان)
مؤنث مریض. بیمار. رجوع به مریض شود، سست حال،ریح مریضه، یعنی ضعیف حال. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شمس مریضه، آفتاب که نیک گشاده و صافی نباشد از ابر و جز آن. (منتهی الارب). آفتاب کم نور. (از اقرب الموارد) ، أرض مریضه، زمین سست حال. (منتهی الارب). زمین که در آن فتنه و جنگ بسیار باشد و مملو از سپاهیان. (از اقرب الموارد) ، عین مریضه، چشم خمارناک. (منتهی الارب). چشم که در آن سستی باشد. (اقرب الموارد) ، لیله مریضه، شب تاریک که در آن ستارگان دیده نشوند. ج، مراض و مرضی ̍. (از اقرب الموارد)
مؤنث مریض. بیمار. رجوع به مریض شود، سست حال،ریح مریضه، یعنی ضعیف حال. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شمس مریضه، آفتاب که نیک گشاده و صافی نباشد از ابر و جز آن. (منتهی الارب). آفتاب کم نور. (از اقرب الموارد) ، أرض مریضه، زمین سست حال. (منتهی الارب). زمین که در آن فتنه و جنگ بسیار باشد و مملو از سپاهیان. (از اقرب الموارد) ، عین مریضه، چشم خمارناک. (منتهی الارب). چشم که در آن سستی باشد. (اقرب الموارد) ، لیله مریضه، شب تاریک که در آن ستارگان دیده نشوند. ج، مِراض و مَرضی ̍. (از اقرب الموارد)
منسوب به مریم. رجوع به مریم شود. - آستین مریمی، آستین منسوب به مریم عذرا که روح القدس در آن دمیده شد: چون آستین مریمی و جیب عیسوی از خلق تو زمانه معنبر نکوتر است. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 76). ، نوعی سکۀ زرین درشت و غالباً زنان از آن گردن بند ساختندی
منسوب به مریم. رجوع به مریم شود. - آستین مریمی، آستین منسوب به مریم عذرا که روح القدس در آن دمیده شد: چون آستین مریمی و جیب عیسوی از خلق تو زمانه معنبر نکوتر است. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 76). ، نوعی سکۀ زرین درشت و غالباً زنان از آن گردن بند ساختندی
محمد بن عبدالرحمان، مکنی به ابوالفضل نیشابوری. محدث است. محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
محمد بن عبدالرحمان، مکنی به ابوالفضل نیشابوری. محدث است. محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.