شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، سیاه دست، پاسبز، تخجّم، سبز قدم، نامبارک، سبز پا، شمال، منحوس، شنار، بدیمن، میشوم، بدشگون، بداغر، نامیمون، بدقدم، نحس، مشوم، نافرّخ، مشئوم، خشک پی برای مثال آمد نوروز و نو دمید بنفشه / بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۹)
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، سیاه دَست، پاسَبز، تَخَجُّم، سَبز قَدَم، نامُبارَک، سَبز پا، شِمال، مَنحوس، شَنار، بَدیُمن، مَیشوم، بَدشُگون، بَداُغُر، نامِیمون، بَدقَدَم، نَحس، مَشوم، نافَرُّخ، مَشئوم، خُشک پِی برای مِثال آمد نوروز و نو دمید بنفشه / بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۹)
دهی است از دهستان چایپار بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی، در2هزارگزی جنوب غربی قره ضیاءالدین و یکهزارگزی غرب راه قره ضیاءالدین به خوی با117 تن سکنه. آب آن از رود خانه آق چای، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چایپار بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی، در2هزارگزی جنوب غربی قره ضیاءالدین و یکهزارگزی غرب راه قره ضیاءالدین به خوی با117 تن سکنه. آب آن از رود خانه آق چای، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع در 29000گزی جنوب خاور ده شیخ کنار رود خانه زمکان. هوای آن معتدل، دارای 200 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه زمکان است. محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ باباجانی هستند غلات را در دشت حر زراعت مینمایند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع در 29000گزی جنوب خاور ده شیخ کنار رود خانه زمکان. هوای آن معتدل، دارای 200 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه زمکان است. محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ باباجانی هستند غلات را در دشت حر زراعت مینمایند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
مؤنث مریض. بیمار. رجوع به مریض شود، سست حال،ریح مریضه، یعنی ضعیف حال. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شمس مریضه، آفتاب که نیک گشاده و صافی نباشد از ابر و جز آن. (منتهی الارب). آفتاب کم نور. (از اقرب الموارد) ، أرض مریضه، زمین سست حال. (منتهی الارب). زمین که در آن فتنه و جنگ بسیار باشد و مملو از سپاهیان. (از اقرب الموارد) ، عین مریضه، چشم خمارناک. (منتهی الارب). چشم که در آن سستی باشد. (اقرب الموارد) ، لیله مریضه، شب تاریک که در آن ستارگان دیده نشوند. ج، مراض و مرضی ̍. (از اقرب الموارد)
مؤنث مریض. بیمار. رجوع به مریض شود، سست حال،ریح مریضه، یعنی ضعیف حال. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شمس مریضه، آفتاب که نیک گشاده و صافی نباشد از ابر و جز آن. (منتهی الارب). آفتاب کم نور. (از اقرب الموارد) ، أرض مریضه، زمین سست حال. (منتهی الارب). زمین که در آن فتنه و جنگ بسیار باشد و مملو از سپاهیان. (از اقرب الموارد) ، عین مریضه، چشم خمارناک. (منتهی الارب). چشم که در آن سستی باشد. (اقرب الموارد) ، لیله مریضه، شب تاریک که در آن ستارگان دیده نشوند. ج، مِراض و مَرضی ̍. (از اقرب الموارد)
قریه ای است در مصر. (از معجم البلدان) ، ولایتی است در ناحیۀ صعید، خرهای معروف مصری را از این مکان می آورند که رونده ترین و بهترین خرها هستند. (از معجم البلدان)
قریه ای است در مصر. (از معجم البلدان) ، ولایتی است در ناحیۀ صعید، خرهای معروف مصری را از این مکان می آورند که رونده ترین و بهترین خرها هستند. (از معجم البلدان)
تریش. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) : جلدی به تن خستۀ این زار نمانده ست سراج غمت بسکه کشیده ست تریشه. سلیم (از فرهنگ نظام). و رجوع به تریش شود، تراشه و خرده که از تراشیدن چوب بیرون می آید. (از فرهنگ نظام). چوب خرد نوک تیز که گاه شکستن هیزم، از هیمه جدا شود. چوب نسبهً خرد که از شکستن چوبهای خشک پیدا آید با نوک و اطرافی خلنده و برنده: ت ریشه اجاق گیرانۀ خوبیست. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
تریش. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) : جلدی به تن خستۀ این زار نمانده ست سراج غمت بسکه کشیده ست تریشه. سلیم (از فرهنگ نظام). و رجوع به تریش شود، تراشه و خرده که از تراشیدن چوب بیرون می آید. (از فرهنگ نظام). چوب خرد نوک تیز که گاه شکستن هیزم، از هیمه جدا شود. چوب نسبهً خرد که از شکستن چوبهای خشک پیدا آید با نوک و اطرافی خلنده و برنده: ت ریشه اجاق گیرانۀ خوبیست. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، که در 51هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و در 20هزارگزی باختر راه مالرو جیرفت ساردوئیه قرار دارد. سکنۀ آن یک خانوار است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، که در 51هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و در 20هزارگزی باختر راه مالرو جیرفت ساردوئیه قرار دارد. سکنۀ آن یک خانوار است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
نحس شوم مقابل فرخنده خجسته: آمدنوروز و نو دمید بنفشه بر مافرخنده باد و بر تو مرخشه. (منجیک) توضیح این کلمه را در بعض فرهنگها بغلط بمعنی سخن آورده اند و آن محرف نحس است
نحس شوم مقابل فرخنده خجسته: آمدنوروز و نو دمید بنفشه بر مافرخنده باد و بر تو مرخشه. (منجیک) توضیح این کلمه را در بعض فرهنگها بغلط بمعنی سخن آورده اند و آن محرف نحس است