معنی مرخشه
- مرخشه((مَ رَ ش))
- نحس، شوم
واژههای مرتبط با مرخشه
مرخشه
- مرخشه
- نحس شوم مقابل فرخنده خجسته: آمدنوروز و نو دمید بنفشه بر مافرخنده باد و بر تو مرخشه. (منجیک) توضیح این کلمه را در بعض فرهنگها بغلط بمعنی سخن آورده اند و آن محرف نحس است
مرخشه
- مرخشه
- شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، سیاه دَست، پاسَبز، تَخَجُّم، سَبز قَدَم، نامُبارَک، سَبز پا، شِمال، مَنحوس، شَنار، بَدیُمن، مَیشوم، بَدشُگون، بَداُغُر، نامِیمون، بَدقَدَم، نَحس، مَشوم، نافَرُّخ، مَشئوم، خُشک پِی
برای مِثال آمد نوروز و نو دمید بنفشه / بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۹)
خرخشه
- خرخشه
- بیجا و بی موقع مجادله نمودن و خصومت کردن
فرخشه
- فرخشه
- نوعی شیرینی که از آرد سفید، شکر، روغن و مغز بادام یا پسته تهیه می کردند، لوزینه،
برای مِثال بسا کسا که بره است و فرخشه برخوانش / بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر (رودکی - ۵۰۲)
فرخشه
- فرخشه
- نوعی شیرینی که آن را با آرد شکر روغن و مغز بادام سازند قطائف لوزینه
مراشه
- مراشه
- سفید کاری، مزد سفید کار
خرخشه
- خرخشه
- نگرانی، اضطراب، غوغا، جنجال، خرخاش
فرخشه
- فرخشه
- فرخشته، لوزینه، نوعی شیرینی که با آرد، شکر، روغن و مغز بادام درست می کنند
خرخشه
- خرخشه
- اضطراب،
برای مِثال خود چه کم گشتی ز جود و رحمتش / گر نبودی خرخشه در نعمتش ، جنگ و ستیز(مولوی - ۹۱۱)
