جدول جو
جدول جو

معنی مریش - جستجوی لغت در جدول جو

مریش(مَ)
تیر پر نهاده. (منتهی الارب). تیر که برآن پرنهاده باشند تا چون پرنده آن را به هوا برد. (از اقرب الموارد) ، ما له أقذﱡ ولا مریش، یعنی او را نه چیزی و نه مالی و نه قومی است. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به مریّش شود
لغت نامه دهخدا
مریش(مُ رَیْ یَ)
نعت مفعولی از مصدر ترییش. رجوع به ترییش شود، تیر پر نهاده. (منتهی الارب). تیر که بر آن پر نهند تا چون پرنده آن را به هوا برد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مریش شود، شتر بسیارپشم و کم گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چادر منقش. (منتهی الارب). برد موشّی بصورت پر. (از اقرب الموارد) ، مرد سست پشت و صلب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، هوده و هودج اصلاح یافته از دوال و مانند آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شخصی که سلطان او را ’ریشه’ و پر بدهد تا به علامت شرف و افتخار آن را بر سر نهد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مریم
تصویر مریم
(دخترانه)
نام مادر عیسی (ع)، گلی سفید و خوشبو و دارای عطر بادوام، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مریم
تصویر مریم
گل مریم، نوعی گل سفید و خوش بو با بوتۀ پیازدار که پیازش را می کارند،
نوزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹۸ آیه، کهیعص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خریش
تصویر خریش
خراش، خراشیدگی، ریشخند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریش
تصویر فریش
پریشان، پراکنده، تاخت و تاز، تاراج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریش
تصویر فریش
هر نوع گستردنی مانند فرش، بستر و رختخواب، برای مثال که خوبانی که درخورد فریش اند / ز عالم در کدامین بقعه بیش اند؟ (نظامی۲ - ۲۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مریخ
تصویر مریخ
سیّارۀ مرّیخ، چهارمین سیارۀ منظومۀ شمسی به نسبت دوری از خورشید، بخون، غضبان فلک، طرف دار پنجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرعش
تصویر مرعش
نوعی کبوتر سفید با توانایی پرواز تا مسافت های دور، که در قدیم از آن برای ارسال نامه استفاده می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قریش
تصویر قریش
صد و ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴ آیه، ایلاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریش
تصویر فریش
هنگام تحسین و تشویق به کار می رود، زهی، خوشا، آفرین، فری، برای مثال فریش آن روی دیبارنگ چینی / که رشک آرد بر او گلبرگ تر بر (دقیقی - ۱۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
باران اندک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ)
هسته بند را گویند و آن چیزی باشد که بر جراحت بندند. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَیْ یَ شَ)
تأنیث مریش. رجوع به مریّش شود، ناقه مریشه اللحم، شتر مادۀ کم گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عریش
تصویر عریش
کازه، کلبه، کجاوه، وادیج داربست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریش
تصویر قریش
نام قبیله ایست
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از مرتشی بنگرید به مرتشی مرتشی: داده ای دل در پی او جان دیده برویش زلف پریشان داده پی نان لذت ایمان قاضی بی دین مفتی مرتش. (نصیرای بدخشانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغش
تصویر مرغش
بنگرید به مرقشیشسا مرقشیشا
فرهنگ لغت هوشیار
گلی است که برگ و گونه و پیاز آن چون نرگس است و بوی بسیار خوشی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریش
تصویر فریش
پراکنده، پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریش
تصویر خریش
خراشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریش
تصویر شریش
یونانی تازی گشته کاسنی کاشنی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است دارای ساقه های کوتاه و نوک تیز، در بیشتر کوههای ایران میروید، ریشه آنرا پس از خشک کردن آرد کنند و برای چسباندن کاغذ و چیزهای دیگر بمصرف رسانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حریش
تصویر حریش
کرگدن، هزار پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریش
تصویر جریش
بلغور، نیم کوفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریش
تصویر اریش
عاقل، زیرک، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند تن که یک اندازه از عمرشان گذشته هم سن هم سال، دو مرد که دو خواهر را در حباله نکاح خویش دارند باجناق همپاچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریشم
تصویر مریشم
پارچه ونواری که بر جراحت بندند خسته بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریف
تصویر مریف
رد کننده سکه به جهت ناسره بودن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریشم
تصویر مریشم
((مَ شُ))
پارچه و نواری که بر جراحت بندند، خسته بند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مریخ
تصویر مریخ
بهرام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرید
تصویر مرید
پیرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مریض
تصویر مریض
بیمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میرش
تصویر میرش
وفات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همریش
تصویر همریش
باجناق
فرهنگ واژه فارسی سره