عادت کردن به چیزی. (جهانگیری) (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). آموخته شدن. (ناظم الاطباء) ، رنج بردن در کاری به وقت بی چیزی و مفلسی. (برهان) (از جهانگیری). رنج بردن به کاری. (انجمن آرا) (آنندراج) ، واکوشیدن. ممارست. اشتغال به کاری. وررفتن با. انگولک کردن. پیله کردن. کند و کو کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : طرد، مروسیدن به شکار. علهسه، سخت مروسیدن چیزی را. علهصه، سخت مروسیدن با کسی. کید، مروسیدن باهم. معافسه، همدیگر مروسیدن. تکاوح، با یکدیگر مروسیدن در شر و بدی. تناطی، مروسیدن باکسی. مکاظه، سخت مروسیدن در جنگ. مناوصه، همدیگر را گرفتن در کارزار و مروسیدن، چاره کردن. دوا و مداوا کردن. (ناظم الاطباء). تزاول. تعالج. زوال. علاج. مراس. مرس. مزاوله. (صراح). مساجاه. معافقه. مجالجه. مکایصه. ممارزه. ممارسه. مفاوصه. اقتمام،مروسیدن به بیمار. تعطیب، علاج کردن و مروسیدن شراب را تا بوی خوش گیرد. تنصر، مروسیدن به یاری کردن. معالجه، مروسیدن به بیمار و جز آن. (از منتهی الارب)
عادت کردن به چیزی. (جهانگیری) (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). آموخته شدن. (ناظم الاطباء) ، رنج بردن در کاری به وقت بی چیزی و مفلسی. (برهان) (از جهانگیری). رنج بردن به کاری. (انجمن آرا) (آنندراج) ، واکوشیدن. ممارست. اشتغال به کاری. وررفتن با. انگولک کردن. پیله کردن. کند و کو کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : طرد، مروسیدن به شکار. علهسه، سخت مروسیدن چیزی را. علهصه، سخت مروسیدن با کسی. کید، مروسیدن باهم. معافسه، همدیگر مروسیدن. تکاوح، با یکدیگر مروسیدن در شر و بدی. تناطی، مروسیدن باکسی. مکاظه، سخت مروسیدن در جنگ. مناوصه، همدیگر را گرفتن در کارزار و مروسیدن، چاره کردن. دوا و مداوا کردن. (ناظم الاطباء). تزاول. تعالج. زِوال. علاج. مراس. مرس. مزاوله. (صراح). مساجاه. معافقه. مجالجه. مکایصه. ممارزه. ممارسه. مفاوصه. اقتمام،مروسیدن به بیمار. تعطیب، علاج کردن و مروسیدن شراب را تا بوی خوش گیرد. تنصر، مروسیدن به یاری کردن. معالجه، مروسیدن به بیمار و جز آن. (از منتهی الارب)
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی، پرماسیدن، بساویدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، بسودن، پرماس، برماسیدن، ساختن، پرداختن، فارغ شدن، یازیدن برای مثال هر کجا گوهری است بشناسم / دست سوی دگر نپرواسم (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۸)
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی، پَرماسیدن، بَساویدن، پَساویدن، بِپسودن، بِبسودن، پَسودن، بَساو، سودن، بِسودن، پَرماس، بَرماسیدن، ساختن، پرداختن، فارغ شدن، یازیدن برای مِثال هر کجا گوهری است بشناسم / دست سوی دگر نپرواسم (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۸)