مدغم مروالروذ است و جمیع اهل خراسان آن را چنین تلفظ کنند. (از معجم البلدان). رجوع به مروالرود شود. این نام در شعر ذیل از سنائی (دیوان چ مدرس رضوی ص 325) به تخفیف راء آمده است: غم نباشدبیش ما را زان سپس روزی که ما از نشابور و مروذ و مرو زی همدان شویم
مدغم مروالروذ است و جمیع اهل خراسان آن را چنین تلفظ کنند. (از معجم البلدان). رجوع به مروالرود شود. این نام در شعر ذیل از سنائی (دیوان چ مدرس رضوی ص 325) به تخفیف راء آمده است: غم نباشدبیش ما را زان سپس روزی که ما از نشابور و مروذ و مرو زی هَمْدان شویم
آسه چرخ آسه چرخ چاه، چوب سرمه سرمه کش، باز بند چلیپا گونه ای که مرغان شکاری بر آن نشینند، میخ، ساغه تخمدان، خامه امرود گلابی: بر سر شاخی مرودی چند دید باز صبری کرد و خود را وا کشید. (مثنوی) میل سرمه، آهن حلقه لگام که گرد آن باشد، چرخ آهنین دول، میله ای که باز بر آن نشیند و زنجیری دارد که پای بازرا بدان بندند: شیر نخواهد به پیش او در زنجیر باز نخواهد به پیش او در مرود. (منوچهری)
آسه چرخ آسه چرخ چاه، چوب سرمه سرمه کش، باز بند چلیپا گونه ای که مرغان شکاری بر آن نشینند، میخ، ساغه تخمدان، خامه امرود گلابی: بر سر شاخی مرودی چند دید باز صبری کرد و خود را وا کشید. (مثنوی) میل سرمه، آهن حلقه لگام که گرد آن باشد، چرخ آهنین دول، میله ای که باز بر آن نشیند و زنجیری دارد که پای بازرا بدان بندند: شیر نخواهد به پیش او در زنجیر باز نخواهد به پیش او در مرود. (منوچهری)
کاهیده مرزجوش پارسی تازی گشته مرزنگوش (این واژه پارسی است) مرزنگوش. یا مروس اقطی. مرزنگوش. توضیح جزو اول یعنی مروس معرب و مصحف یونانی بمعنی مرزنگوش است و جزو دوم یعنی اقطی که معرب یونانی است بمعانی: دماغه ساحل کنار رود غله و آرد است
کاهیده مرزجوش پارسی تازی گشته مرزنگوش (این واژه پارسی است) مرزنگوش. یا مروس اقطی. مرزنگوش. توضیح جزو اول یعنی مروس معرب و مصحف یونانی بمعنی مرزنگوش است و جزو دوم یعنی اقطی که معرب یونانی است بمعانی: دماغه ساحل کنار رود غله و آرد است
مهراز (معمار)، پرده آویز، پالاینده در شگفت آوردن، خشنود ساختن پالوده، پیشخانه دار ستاوندار بیرون رفتن از دین دینرهایی صاف کرده شده، شراب پالوده شده باده بی درد: شاه اگر جرعه رندان نه بحرمت نوشد التفاتش بمی صاف مروق نکنیم. (حافظ)، خانه رواق دار: پای در دامن صبر کشیدم و از همه این طاق و رواق مروق دنیالله بگوشه ای قانع شدم. صاف کننده، رواق سازنده معمار. خارج گردیدن از دین و آیین
مهراز (معمار)، پرده آویز، پالاینده در شگفت آوردن، خشنود ساختن پالوده، پیشخانه دار ستاوندار بیرون رفتن از دین دینرهایی صاف کرده شده، شراب پالوده شده باده بی درد: شاه اگر جرعه رندان نه بحرمت نوشد التفاتش بمی صاف مروق نکنیم. (حافظ)، خانه رواق دار: پای در دامن صبر کشیدم و از همه این طاق و رواق مروق دنیالله بگوشه ای قانع شدم. صاف کننده، رواق سازنده معمار. خارج گردیدن از دین و آیین
این واژه بدینگونه آمده در یک فرهنگ فارسی و آن را بر گرفته از مروح تازی دانسته این واژه پارسی است و چنان که در آنندراج آمده، مروه خو انده می شود و هم پیوند است با واژه مرو در پارسی پهلوی که به گیاه خوشبو گفته می شود مروه گیاهی است خوشبوی و شاید همان گیاهی که در گویش تهرانی و گویش اراکی، مرزه خوانده می شود. سخت خوشبوی ومعطر کننده، مروه مروت در فارسی مردمی مردانگی
این واژه بدینگونه آمده در یک فرهنگ فارسی و آن را بر گرفته از مروح تازی دانسته این واژه پارسی است و چنان که در آنندراج آمده، مروه خو انده می شود و هم پیوند است با واژه مرو در پارسی پهلوی که به گیاه خوشبو گفته می شود مروه گیاهی است خوشبوی و شاید همان گیاهی که در گویش تهرانی و گویش اراکی، مرزه خوانده می شود. سخت خوشبوی ومعطر کننده، مروه مروت در فارسی مردمی مردانگی
باز گفته این واژه را برخی عربی - فارسی دانند که برابر آن (منسوب به مرو) است. مرو یا مورو نام پارسی پهلوی شهری است در خراسان بزرگ و بی گمان نامگذاری تازی بر این شهر نیست پارسی است مروی مروزی بند بار ریسمان باز
باز گفته این واژه را برخی عربی - فارسی دانند که برابر آن (منسوب به مرو) است. مرو یا مورو نام پارسی پهلوی شهری است در خراسان بزرگ و بی گمان نامگذاری تازی بر این شهر نیست پارسی است مروی مروزی بند بار ریسمان باز