جدول جو
جدول جو

معنی مرغیون - جستجوی لغت در جدول جو

مرغیون
(مَ رَ)
از قرای بخارا است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارغنون
تصویر ارغنون
(دخترانه)
نام سازی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرفیون
تصویر فرفیون
گیاهی علفی با برگ های بلند، گل های چتری و ارتفاعی در حدود یک متر که شیرابه ای سمّی دارد و در طب قدیم برای معالجۀ استسقا، قولنج و عرق النسا به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماغگون
تصویر ماغگون
به رنگ ماغ، تیره، سیاه رنگ، برای مثال تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری - ۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترلیون
تصویر ترلیون
عددی معادل ۱۰۱۲ یا هزارمیلیارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فربیون
تصویر فربیون
فرفیون، گیاهی علفی با برگ های بلند، گل های چتری و ارتفاعی در حدود یک متر که شیرابه ای سمّی دارد و در طب قدیم برای معالجۀ استسقا، قولنج و عرق النسا به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارغنون
تصویر ارغنون
ارگ، نوعی ساز با تعداد زیادی لوله که با دمیدن هوا در آن ها صدا ایجاد می شود، ارغن، ارغنن، ارغون، برای مثال از سینه صدای ارغنون می آید / وز دیده به جای اشک خون می آید (ابوسعید ابوالخیر - لغتنامه - ارغنون)، هنوز رودسرایان نساختند به روم / ز بهر مجلس او ارغنون و موسیقار (فرخی - ۱۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
منسوب به مرغیون که از قرای بخارا است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام ناحیه ای به نیشابور. گویند دارای هفتادویک قریه بوده و کرسی و قصبۀ آن رادنیز باشد و گروهی از اهل علم و ادب بدانجا منسوبند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ پَ رَ / رِ زَ دَ)
غضب کردن. خشم آوردن. (شعوری) ، ارفال رفل، فروهشتن دامن را. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
حکیمی است رومی و او اعلم و افضل از همه حکمای روم بوده است. (برهان قاطع) (سروری) (مؤید الفضلاء) (اداهالفضلاء) (شعوری) (آنندراج). (؟) رجوع به ارطیون در ذیل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
از قبل قیصر حاکم غزه و از احبار دین نصاری بود. در زمان عمر، عمروعاص بدستور خلیفه و استصواب ابوعبیده به سر ارطیون لشکر کشید و بین الجانبین قتال شدید بوقوع پیوست. ارطیون بجانب بیت المقدس گریخت. به اتفاق مورخین عمروعاص بعد از آنکه ارطیون را بجانب ایلیا گریزانید، بموجب فرمودۀ ابوعبیده اورا تعاقب کرده، بیت المقدس را محاصره کرد و ارطیون که از جملۀ علمای نصاری بود، به عمرو پیغام فرستاد که محال است ترا فتح این شهر میسر گردد، زیرا که نزد من بوضوح پیوست که اوصاف شخصی که بیت المقدس را مسخر سازد، در ذات تو موجود نیست. پس مناسب چنان مینماید که خود را و ما را نرنجانی. عمروعاص در جواب این سخنان مکتوب نوشته مصحوب شخصی که بلغت رومیان دانا بود، نزد ارطیون ارسال کرد و رسول را وصیت فرمود که چنان نکند که اهل شهر دانند که او بزبان ایشان عالم است و هرچه از ارطیون بشنود، بر لوح ضمیر نوشته بازگردد. القصه چون نامۀ عمروعاص به ارطیون رسید، همان سخن را بر زبان گذرانید و در آن مجلس یکی از رومیان از وی پرسید که آیا تسخیر این شهر بر دست که تیسیر پذیرد؟ ارطیون جواب داد که نزد من بیقین پیوسته که عزیزی این بلده را مسخر سازد که بصفات کذا موصوف باشد و نامش سه حرف بود و ذات این شخص که حالا بمحاصره مشغول است بدان صفات متصف نیست و نامش با حرفی که فارقست میان عمرو و عمر چهار است، قاصد بازگشته آن سخن را بسمع عمروعاص رسانید عمرو دانست که اوصافی که بر لفظ ارطیون گذشته بر عمر صادق می آید. رقعه ای در آن باب نوشت و به مدینه فرستاد. عمر بن الخطاب بعد از اطلاع بر مضمون آن کتاب به استصواب اصحاب در سال شانزدهم از هجرت بجانب بیت المقدس نهضت فرمود. چون بشهر خابیه که از آنجا تا ایلیا پنج روز راهست رسید، امرای شام مثل ابوعبیده ابن الجراح و خالد بن الولید و یزید بن ابی سفیان و شرحبیل بن حسنه با اکثر سپاه بموکب خلافت پناه پیوستند. این خبر به ارطیون رسید، بر سبیل هزیمت عنان عزیمت بصوب مصر منعطف گردانید و طایفۀ علما و رهابین بیت المقدس بملازمت عمر شتافته جزیه قبول کردند و طرق مخالفت مسدود ساخته، ابواب ایلیا را بازگشادند و عمر در آن بلده داروغه ای تعیین فرمود و منشور ایالت ولایت مصر را بنام عمروعاص نوشت و عمرو روی بدان طرف آورد و ارطیون به روم گریخت. (حبط ج 1 ص 160 و 161) ، گیاه بالیده و فروهشته شاخها، هر گیاه که دراز و نیکو و دوتاه گردد. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
زیرک و دانا. عاقل. (برهان) (شعوری) (سروری) (آنندراج). (؟)
لغت نامه دهخدا
فرفیون. (اختیارات بدیعی). رجوع به فرفیون شود
لغت نامه دهخدا
لبخ. (یادداشت مؤلف). ثمر درختی است شبیه به امرود و منبت او اسکندریه است و در مصر تناول مینمایندو در سایر بلاد بعیده سم است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. کوهستانی و سردسیر. سکنۀ آن 609 تن. آب آن از قنات و شغل اهالی زراعت و باغداریست. راه مالرو دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9) ، شادمان کردن:
به بوسی برفروز افسرده ای را
به بوئی زنده گردان مرده ای را.
نظامی.
- روان برفروختن، خوشحال کردن:
بمادر چنین گفت کای نیکروز
روان را بدان خواسته برفروز.
فردوسی.
، روشن شدن. مشتعل شدن:
چو شمع دولت او برفروخت بفروزد
بنور عدلش گیتی همه نشیب و فراز.
سوزنی.
چراغ پیره زن گر خوش نسوزد
فتیله برکشد تا برفروزد.
نظامی.
در بر خود داشت شش ماه و فروخت
چون بگفت این زآتش غم برفروخت.
مولوی.
- دو رخ برفروختن، سرخوش و خرم شدن. آثار شادی و انبساط آوردن بر رخسار:
روز جنگ و شغب از شادی جنگ
برفروزد دو رخان چون گلنار.
فرخی.
- دل کسی برفروختن، شادمان شدن:
هیونی فرستیم نزدیک شاه
دلش برفروزد فرستد سپاه.
فردوسی.
- ، او را شادمان کردن.
- رخ برفروختن، متأثر شدن. دل سوختن. خشمگین شدن:
خردمند را دل بر او بر بسوخت
بکردار آتش رخش برفروخت.
فردوسی.
، خشمگین شدن:
گر او برفروزد نباشد شگفت
ازو شاه را کین نباید گرفت.
فردوسی.
و رجوع به افروختن و برافروختن شود، آتش بدل داشتن. (یادداشت مؤلف) :
ز پاکیزه جان فرود و زرسب
همی برفروزم چو آذرگشسب.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ غَ)
جزیره ای در اقیانوس اطلس، بجنوب شرقی رأس الاخضر، موقع آن بین 18 درجه و 67 دقیقه طول غربی و 20 درجه و 37 دقیقه عرض شمالی، محیط آن بالغ بر 6 هزار گز، لنگرگاه آن بسیار صعب باشد و پرتقالیان به سال 452 میلادی بر آن دست یافتند واهالی آن مسلمانان باشند. (ضمیمۀ معجم البلدان) ، فراخ شدن وادی. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
مرغی ها. مرقیان. فرقه ای مقیم نواحی مجاور الموت گویند مزدکی اصل اند
لغت نامه دهخدا
(مِ)
به یونانی اشنان است. (از مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 14هزارگزی جنوب شرقی شیراز و یک هزارگزی راه شیراز به خرچول، با 109 تن سکنه. آب آن از قنات، محصولش غلات، و صیفی، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
لاتینی تازی گشته شیر سگ شیر گیا گاو کشک (شبرم) گیاهی از رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته تیره فرفونیان است این گیاه علفی است و در موقع شکستن از ساقه اش شیرابه سفید رنگی بیرون می آید که در برابر هوا تیره می شود تا کنون در حدود 7000 گونه از این گیاه شناخته شده است که بیشتر در نواحی معتدل می رویند و من جمله در ایران انواع آن نیز فراوانند و بیشتر به نام شیر سنگ خوانده میشود. شیرابه این گیاه سمی و قی آور است و دانه هایش دارای اثری مسهلی است مالیدن شیرابه آن بر روی پوست بدن سبب تحریک جلدی و ایجاد سوزش و خارش می شود فربیون افربیون شیر سنگ ابربیون ابرفیون افنین کمالیون حافظ اطفال تاکوت غاسول رومی لبان مغربی یتوع نبلوت لبن سودا لبن سودان عنجد لبین تیکیوت سوتلیلغراوتی شبرم سوتلکن اوتی تاناغت شیرگیا سعده فافیلون فارالیون شبرم رمده
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره فرفیون ها که علفی و دارای ساقه بالا رونده می باشد، این گیاه مخصوص مناطق استوایی ست و در سواحل دریاها می روید و در حدود 50 گونه آن شناخته شده است. از این گیاه صمغی استخراج می کنند که در طب قدیم به کار می رفته است
فرهنگ لغت هوشیار
سازهایی ذوات اوتار و سازهایی که از تعداد زیادی لوله تشکیل شده و هوا را با واسطه داخل آن لوله ها دمند، سازیست که یونانیان و رومیان مینواختند ارگ، سازیست که خالی باشد بچرم کشیده و بر آن رودها بندند و آن سابقا مربع بوده مشابه صندوق ارغنن
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته کوپوره آفریکایی از گیاهان، کرسب بیابانی گیاهی است از تیره چتریان که در جنوب اروپا و شمال افریقا بسیار فراوان میروید و جزو علفهای خوب مراتع میباشد و ظاهر آن بسیار شبیه جعفری میباشد، کرفس بیابانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرفیون
تصویر صرفیون
حالت رفع، بی اندیشه و رویه فکری
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته شیر سگ شیر گیا گاو کشک (شبرم) لاتینی تازی گشته شیر گیا گاو کشک از گیاهان گیاهی از رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته تیره فرفونیان است این گیاه علفی است و در موقع شکستن از ساقه اش شیرابه سفید رنگی بیرون می آید که در برابر هوا تیره می شود تا کنون در حدود 7000 گونه از این گیاه شناخته شده است که بیشتر در نواحی معتدل می رویند و من جمله در ایران انواع آن نیز فراوانند و بیشتر به نام شیر سنگ خوانده میشود. شیرابه این گیاه سمی و قی آور است و دانه هایش دارای اثری مسهلی است مالیدن شیرابه آن بر روی پوست بدن سبب تحریک جلدی و ایجاد سوزش و خارش می شود فربیون افربیون شیر سنگ ابربیون ابرفیون افنین کمالیون حافظ اطفال تاکوت غاسول رومی لبان مغربی یتوع نبلوت لبن سودا لبن سودان عنجد لبین تیکیوت سوتلیلغراوتی شبرم سوتلکن اوتی تاناغت شیرگیا سعده فافیلون فارالیون شبرم رمده. لاتینی تازی شده شیر سگ شیر گیا از گیاهان داروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرطیون
تصویر قرطیون
ک مشک زمین از گیاهان مشک زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغوزن
تصویر مرغوزن
مرغزن، آرامگاه خسرو انوشروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغیجک
تصویر مرغیجک
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغبین
تصویر مرغبین
جمع مرغب در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی ماتکیان ماتک گروان جمع مادی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : ماده در نظر مادیون عنوان فکر و تصور ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماغگون
تصویر ماغگون
سیاه و تیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرلیون
تصویر قرلیون
یونانی تازی گشته بسد (مرجان) مرجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرزیدن
تصویر مرزیدن
((مَ یا مُ رَ))
جماع کردن
فرهنگ فارسی معین
((اَ غَ))
نوعی ساز که از تعداد زیادی لوله تشکیل شده و هوا را به وسیله انبان در آن ها می دمیدند
فرهنگ فارسی معین