نعت مفعولی از مصدر رضف. رجوع به رضف شود. کباب بر سنگ تفسان بریان، طعام که بر سنگ تفسیده پخته باشند. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، حمل مرضوف، بره که سنگ داغ داخل آن کنند تا بریان شود. (از اقرب الموارد)
نعت مفعولی از مصدر رضف. رجوع به رضف شود. کباب بر سنگ تفسان بریان، طعام که بر سنگ تفسیده پخته باشند. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، حمل مرضوف، بره که سنگ داغ داخل آن کنند تا بریان شود. (از اقرب الموارد)
نعت مفعولی از مصدر رصن. رجوع به رصن شود، ساعد مرصون، بازوی سوزن زدۀ نیل بر آن پاشیده. (منتهی الارب). بازویی که با ’مرصن’ آن را داغ کرده باشند. (از اقرب الموارد). و رجوع به مرصن شود
نعت مفعولی از مصدر رصن. رجوع به رصن شود، ساعد مرصون، بازوی سوزن زدۀ نیل بر آن پاشیده. (منتهی الارب). بازویی که با ’مرصن’ آن را داغ کرده باشند. (از اقرب الموارد). و رجوع به مرصن شود
نعت مفعولی از مصدر رصد. رجوع به رصد شود. چشم داشته شده، از رصدمعلوم کرده شده. (ناظم الاطباء) ، أرض مرصود، نعت است از رصد، و رصد به معنی یک بار رسیدن باران است زمین را. (منتهی الارب). رجوع به مرصده شود
نعت مفعولی از مصدر رصد. رجوع به رصد شود. چشم داشته شده، از رصدمعلوم کرده شده. (ناظم الاطباء) ، أرض مرصود، نعت است از رصد، و رصد به معنی یک بار رسیدن باران است زمین را. (منتهی الارب). رجوع به مرصده شود
بازگردانیده شده. (غیاث) (آنندراج). برگردانده شده. (یادداشت مؤلف). معطوف بکاربرده شده. بکاررفته: تعاقب هردو (شب و روز) بر فانی گردانیدن جان... مصروف است. (کلیله و دمنه). و همت وی (شاپور) همه ساله مصروف بودی به گشایش جهان. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 72). التفات از همه عالم به تو دارد سعدی همتی کآن به تو مصروف بود قاصر نیست. سعدی. معروض داشتند که بی شک همت حضرت عالی بر اعلای معالی دین و مراسم شرع سیدالمرسلین... مصروف است. (ظفرنامۀ یزدی ج 2 ص 383)، {{مأخوذ از تازی}} صرف شده و خرج شده. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). - مصروف داشتن، صرف کردن. خرج کردن. به کار بردن. - ، معطوف داشتن. متوجه ساختن: آنکه سعی برای مصالح دنیا مصروف دارد زندگانی بر وی وبال باشد. (کلیله و دمنه). همت به جانب ایشان مصروف دار. (گلستان ص 20). - ، برگرداندن. بازگرداندن. دفع کردن. (از یادداشت مؤلف) : دست نوایب زمانه از این دولت قاهره روزگار همایون مصروف و دور دارد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 2). و عین الکمال از این دولت که عین کمال است مکفوف و نوایب زمان از این درگاه باجلال مصروف دارد. (لباب الالباب چ نفیسی ج 1 ص 10). - مصروف گردانیدن، به کار بردن. صرف کردن. مصروف کردن. برگماشتن: تا همت به تحصیل علم و تتبع اصول و فروع آن مصروف گردانید. (کلیله و دمنه). ، شراب خالص بی آمیغ. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، مصاریف. (ناظم الاطباء)
بازگردانیده شده. (غیاث) (آنندراج). برگردانده شده. (یادداشت مؤلف). معطوف بکاربرده شده. بکاررفته: تعاقب هردو (شب و روز) بر فانی گردانیدن جان... مصروف است. (کلیله و دمنه). و همت وی (شاپور) همه ساله مصروف بودی به گشایش جهان. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 72). التفات از همه عالم به تو دارد سعدی همتی کآن به تو مصروف بود قاصر نیست. سعدی. معروض داشتند که بی شک همت حضرت عالی بر اعلای معالی دین و مراسم شرع سیدالمرسلین... مصروف است. (ظفرنامۀ یزدی ج 2 ص 383)، {{مَأخوذ اَز تازی}} صرف شده و خرج شده. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). - مصروف داشتن، صرف کردن. خرج کردن. به کار بردن. - ، معطوف داشتن. متوجه ساختن: آنکه سعی برای مصالح دنیا مصروف دارد زندگانی بر وی وبال باشد. (کلیله و دمنه). همت به جانب ایشان مصروف دار. (گلستان ص 20). - ، برگرداندن. بازگرداندن. دفع کردن. (از یادداشت مؤلف) : دست نوایب زمانه از این دولت قاهره روزگار همایون مصروف و دور دارد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 2). و عین الکمال از این دولت که عین کمال است مکفوف و نوایب زمان از این درگاه باجلال مصروف دارد. (لباب الالباب چ نفیسی ج 1 ص 10). - مصروف گردانیدن، به کار بردن. صرف کردن. مصروف کردن. برگماشتن: تا همت به تحصیل علم و تتبع اصول و فروع آن مصروف گردانید. (کلیله و دمنه). ، شراب خالص بی آمیغ. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، مصاریف. (ناظم الاطباء)
عرصوف الاًکاف، چوبی که میان دو حنو مقدم بسته شود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عرصاف. عصفور. رجوع به عرصاف و عصفور شود. ج، عراصیف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
عرصوف الاًکاف، چوبی که میان دو حِنو مقدم بسته شود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عِرصاف. عُصفور. رجوع به عرصاف و عصفور شود. ج، عَراصیف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)