جدول جو
جدول جو

معنی مرسلون - جستجوی لغت در جدول جو

مرسلون
به لغت سریانی دارچینی است. (از مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
مرسلون
(مُ سِ)
جمع واژۀ مرسل در حالت رفعی (در فارسی رعایت این قاعده نمی شود). فرستندگان. ارسال کنندگان. مرسلین: انا مرسلوا الناقه فتنه لهم فارتقبهم و اصطبر. (قرآن 27/54) ، ما فرستندۀ ناقه هستیم تا ایشان را فتنه ای باشد پس چشم در راه ایشان باش و صبر پیشه کن. و رجوع به مرسلین و مرسل و ارسال شود
لغت نامه دهخدا
مرسلون
(مُ سَ)
جمع واژۀ مرسل در حالت رفع (در فارسی رعایت این قاعده نشود). فرستادگان. فرستاده شدگان. ارسال شدگان: قال فما خطبکم أیها المرسلون. (قرآن 57/15 و 31/51) ، گفت کار شما چیست ای فرستادگان.... یا موسی لاتخف انی لایخاف لدی المرسلون. (قرآن 10/27) ، ای موسی بیم نداشته باش که نزد من فرستادگان نمیترسند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارسلان
تصویر ارسلان
(پسرانه)
مرد افکن، شکست ناپذیر، شیر، دلیر، شجاع، نام پادشاه سلجوقی، نام پسر مسعود غزنوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گرستون
تصویر گرستون
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار سپاه ماهوی سوری
فرهنگ نامهای ایرانی
هیئتی مرکب از چند نماینده که به منظور انجام کاری به جای دیگری فرستاده می شوند، هیئت اعزامی
فرهنگ فارسی عمید
آنچه از سنگ به شکل جانوران یا چیز دیگر بتراشند و بالای ستون سنگی قرار بدهند، تاج ستون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارسلان
تصویر ارسلان
حیوان شیر، کنایه از شجاع، برای مثال آنچه منصب می کند با جاهلان / از فضیحت کی کند صد ارسلان (مولوی - ۵۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرستون
تصویر کرستون
قپان، نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین، باسکول برای مثال خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه / خواهیش به شاهین ده و خواهی به کرستون (روحانی - شاعران بی دیوان - ۲۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرسلات
تصویر مرسلات
هفتاد و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۰ آیه، عرف
فرهنگ فارسی عمید
(خَ سُ)
ستون بزرگ. ستون عظیم:
زین کار که کردی برون ز دستی
بر خویشتن ای خرستون پشکم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
جمع واژۀ ارذل. زبون تران. ناکسان، متوحش گردیدن، بانگ کردن شتر، مضطر کردن کسی را به: ارزفه الیه، پیش درآمدن کسی را به: ارزف الیه، ارزاف ناقه، پویه دوانیدن آن: ارزفت الناقه
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
شراب غلیظی است که از خمر و ادویۀ حاره ترتیب کنند، قوی تر از خمر و مقوی احشاء بارده است. (تحفۀ حکیم مؤمن). معجونی است که اعضاء تنفس را نافع است
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
پدر افلاطون حکیم مشهور یونانی. (تاریخ الحکمای قفطی ص 17 س 2 و ص 18 س 14 و ص 19 س 1). و رجوع به ارسطن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
مؤلف مجمل التواریخ آرد (ص 388) : ((در سال سیصد و هشتاد و نه... ابوالفوارس عبدالملک بن نوح بنشست و فایق خادم بمردو کار محمود و سبکتکین اندر خراسان بزرگ شد، و لشکرسیمجور و فایق هزیمت کرد و بپراکند، و اندر بخارا کار ارسلان الک (کذا) قوی گشت و عبدالملک سامانی را بگرفت و بندش کرد...)) مؤلف تاریخ بخارا بنقل از مجمل التواریخ این نام را (ارسلان بیک) یاد کند. (تاریخ بخارا ص 99). و گردیزی او را ابوالحسن ایلک بن نصر برادر خان آورده است. (زین الاخبار ص 60). و ابن اثیر نام وی را شهاب الدوله بن سلیمان ایلک المعروف به بغراخان الترکی گوید. (کامل 9 ص 33). و شاید مراد ابوالحسن نصر اول بن علی از ایلک خانیۀ ترکستان (حدود 389-400هجری قمری) باشد. رجوع به مجل التواریخ و القصص ص 388 (متن و حاشیه) و رجوع به ارسلان خان اول و ثانی شود
جاذب. از امرای مقتدر و حاجب سلطان محمود غزنوی. رجوع بتاریخ بیهقی چ فیاض ص 68، 92، 139، 140، 233، 266، 481، 530، 537، 643، 679 و ترجمه تاریخ یمینی ص 172، 173، 191، 263، 264، 265، 267، 294، 342، 343، 349 و حبط ج 1 ص 332، 333 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
شیر. (مؤید الفضلاء). شیر درنده. (غیاث). اسد. (غیاث) (آنندراج). مجازاً مرد شجاع:
آنچه منصب میکند با جاهلان
از فضیحت، کی کند صد ارسلان.
مولوی.
چشم می مالم که آن هفت ارسلان
تا کیانند و چه دارند از جهان.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
لبخ. (یادداشت مؤلف). ثمر درختی است شبیه به امرود و منبت او اسکندریه است و در مصر تناول مینمایندو در سایر بلاد بعیده سم است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(طَ لُ)
طالیسفر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
به یونانی اشنان است. (از مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
جمع واژۀ مرسل در حالت نصبی و جری (در فارسی این قاعده رعایت نشود). مرسلون. فرستندگان. ارسال دارندگان
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ)
جمع واژۀ مرسل در حالت نصبی و جری (در فارسی رعایت این قاعده نشود). فرستاده شدگان. ارسال شدگان. فرستادگان. گسیل داشتگان:
مدرس شد عباد مخلصین را
سبق داد از حقیقت مرسلین را.
عطار (اسرارنامه).
، پیغمبران. (ناظم الاطباء). پیامبران. رسولان:
لاتعجبوا اشارت کرده به مرسلین
لاتقنطوا بشارت داده به اتقیا.
خاقانی.
شیر گفت آری و لیکن هم ببین
جهدهای انبیا و مرسلین.
مولوی.
- سیدالمرسلین، آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله. (ناظم الاطباء). پیامبر اسلام: آخر ایشان در نبوت و اول در مرتبت آسمان حق... سیدالمرسلین...، ابن عبد مناف العربی را برای عز نبوت و خاتمت رسالت برگزید. (کلیله و دمنه).
- شیخ المرسلین، حضرت نوح علیه السلام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از مصدر رسن. بسته به رسن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرسطون
تصویر فرسطون
یونانی تازی گشته کپان (قپان) ابزاری برای سنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارذلون
تصویر ارذلون
جمع ارذل، فرومایه ترینان ناکس ترینان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسلین
تصویر مرسلین
ارسال شدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرستون
تصویر کرستون
ترازو بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مترسل، نویسندگان نامه پردازان دبیران جمع مترسل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی درنده شیر شیر، دلیر، یکی از ویژه نام های ترکی است شیر درنده، شیر، مجازاًمرد شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسیون
تصویر میسیون
هیئت اعزامی، هیئت مامورین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرسله، فرستادگان و: اسپان، باد ها، فرشتگان، جمع مرسله، فرستندگان جمع مرسله (مرسل)، فرشتگان، بادها، اسبان اسبها، جمع مرسله
فرهنگ لغت هوشیار
مونث مرسول جمع مرسولات: با سوارانی که اشیا و اجناس مرسوله آزاد خان رالله توضیح این کلمه در عربی نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرستون
تصویر کرستون
((کَ رَ))
قپان، ترازوی بزرگ، کرستوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارسلان
تصویر ارسلان
((اَ سَ))
شیر، اسد، شجاع، دلیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرسوله
تصویر مرسوله
فرستاده
فرهنگ واژه فارسی سره
آرام، آرام باش، آرامش یافته، آرامش داده شده
دیکشنری اردو به فارسی