جدول جو
جدول جو

معنی مرزیح - جستجوی لغت در جدول جو

مرزیح
(مِ)
بانگ. (مهذب الاسماء). صوت یا الشدید الصوت. (از متن اللغه). آواز سخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نیز رجوع به مرزج شود، چوب دوشاخه ای که بدان تاک رز را از زمین برگیرند. (ناظم الاطباء). رجوع به مرزح و مرزحه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مزیح
تصویر مزیح
شوخی، مزاح، گستاخی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
منسوب به مرز. مربوط به مرز: سپاه مرزی. قرارداد مرزی، مسائل مرزی. رجوع به مرز به معنی سرحد بین دو مملکت شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
لاغر. گویند: بعیر رزیح و ناقه رزیح. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ زَ)
چوب دوشاخه ای که تاک رز را به وی برگیرند از زمین. (منتهی الارب). چوبی که بدان شاخ مو را از زمین بلند کنند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مرزحه. (متن اللغه). آن چوب که زیر رز نهند. (مهذب الاسماء). ج، مرازح، صوت. (متن اللغه). آواز سخت یا آن که سخت نباشد. (منتهی الارب). رجوع به مرزیح شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
لاغر کردن ستور. (تاج المصادر بیهقی) لاغر و نزار گردانیدن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لاغر کردن ناقه. (از اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ابل مرازیح، شتران لاغر. (منتهی الارب). شتران مانده از لاغری. (ناظم الاطباء). مهزوله ساقطه رزاحی. رزحی. رزح. روازح. (اقرب الموارد). ناقه هائی که ازدرد یا لاغری فروافتند. جمع واژۀ مرزاح. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مریح
تصویر مریح
باد زده شادمان، خرامنده مزاح بنگرید به مزاح شادمان، خرامنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزیح
تصویر مزیح
مزاح: کشانی بدو گفت با تو سلیح نبینم همی جز فریب ومزیح. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرزح
تصویر مرزح
پارسی تازی گشته مرزو زمینی که برای کشت هموار و آماده کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترزیح
تصویر ترزیح
لاغر شدن ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریح
تصویر مریح
((مِ رُ))
شادمان، خرامنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
حدودٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
Bordering, Territorial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
frontière, territorial
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از توابع میان دو رود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
国境の , 領土の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
mpaka, wa eneo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
سرحدی , علاقائی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
ติดกับชายแดน , พื้นที่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
সীমান্তবর্তী , আঞ্চলিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
גבול , טריטוריאלי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
边界的 , 领土的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
सीमावर्ती , क्षेत्रीय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
국경의 , 영토의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
sınırda, bölgesel
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
perbatasan, teritorial
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
di confine, territoriale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
grens-, territoriaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
прикордонний , територіальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
пограничный , территориальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
graniczny, terytorialny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
angrenzend, territorial
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
fronteiriço, territorial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
fronterizo, territorial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی