- مرزوق
- روزی داده شده، مطعم، متمتع
معنی مرزوق - جستجوی لغت در جدول جو
- مرزوق ((مَ))
- روزی داده شده
- مرزوق
- ویژگی کسی که به او رزق وروزی داده شده، روزی داده شده، بهره مند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرزو: کوه و دره هند مرا ز آرزوی غزو خوشتر بود از باغ و بهار و لب مرزوی. (فرخی)
نرم نگریسته، درنگر در چشم به نگاه سبک نگریسته نگریسته، مورد نظر منظور: ... و تشریف گرانمایه مخصوص کرد وبمحلی مرموق و مکانی مغبوط بنشاند
منظور، موردنظر
آراسته و زینت کرده شده
زمین کشاورزی با کناره های برآمده
صاف شده، صافی، بی درد، دارای رواق
زمینی است که برای زراعت آماده سازند و اطراف آنرا بلند کنند
مهراز (معمار)، پرده آویز، پالاینده در شگفت آوردن، خشنود ساختن پالوده، پیشخانه دار ستاوندار بیرون رفتن از دین دینرهایی صاف کرده شده، شراب پالوده شده باده بی درد: شاه اگر جرعه رندان نه بحرمت نوشد التفاتش بمی صاف مروق نکنیم. (حافظ)، خانه رواق دار: پای در دامن صبر کشیدم و از همه این طاق و رواق مروق دنیالله بگوشه ای قانع شدم. صاف کننده، رواق سازنده معمار. خارج گردیدن از دین و آیین
نگاشته، راست کرده مزیق نقاشی: ادریس و جم مهندس موسی و خضر بنا روح و فلک مزوق و نوح و ملک دروگر. (خاقانی)، راست کرده شده
نقاش، نگارنده
جمع مرزوق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
بی روزی روزی نیافته روزی ناداده مقابل مرزوق