جدول جو
جدول جو

معنی مرز - جستجوی لغت در جدول جو

مرز
حد
تصویری از مرز
تصویر مرز
فرهنگ واژه فارسی سره
مرز
قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا می کند
حد، سرحد، کنایه از هر چیز مشخص کننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی مثلاً تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت
کنایه از سرزمین، باغ، کشتزار
مرز و بوم: سرزمین
تصویری از مرز
تصویر مرز
فرهنگ فارسی عمید
مرز
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، تغار، جلم
تصویری از مرز
تصویر مرز
فرهنگ فارسی عمید
مرز
سرحد، دربند، حد فاصل میان دو کشور
تصویری از مرز
تصویر مرز
فرهنگ لغت هوشیار
مرز
((مَ))
سرحد، کناره
تصویری از مرز
تصویر مرز
فرهنگ فارسی معین
مرز
((مُ))
مقعد. سوراخ مقعد
تصویری از مرز
تصویر مرز
فرهنگ فارسی معین
مرز
شرابی که از گندم و گاورس و جو سازند، بوزه
تصویری از مرز
تصویر مرز
فرهنگ فارسی معین
مرز
مقعد، سوراخ مقعد، برای مثال جغد که با باز و با کلنگان پرد / بشکندش پر و مرز گردد لت لت (عسجدی - ۲۵)
تصویری از مرز
تصویر مرز
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرزو
تصویر مرزو
زمین کشاورزی با کناره های برآمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرزه
تصویر مرزه
گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشه، اوشن، صعتر، سعتر، کالونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرزه
تصویر مرزه
شالیزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرزو
تصویر مرزو
زمینی است که برای زراعت آماده سازند و اطراف آنرا بلند کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرزح
تصویر مرزح
پارسی تازی گشته مرزو زمینی که برای کشت هموار و آماده کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
((مَ زِ))
گیاهی است یکساله از تیره نعناعیان که دارای ساقه های متعدد و به رنگ مایل به قرمز است. برگ های آن نرم و متقابل و تقریباً بدون دمبرگ و باریک و نوک تیز و پوشیده از کرک و دارای تارهای غده ای فراوان اسانس دار است. این گیاه در ایران جزو سبزی های
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرزو
تصویر مرزو
((مَ))
زمینی است که برای زراعت آماده کرده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
Bordering, Territorial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
fronteiriço, territorial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
angrenzend, territorial
دیکشنری فارسی به آلمانی
graniczny, terytorialny
دیکشنری فارسی به لهستانی
пограничный , территориальный
دیکشنری فارسی به روسی
прикордонний , територіальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
grens-, territoriaal
دیکشنری فارسی به هلندی
fronterizo, territorial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
frontière, territorial
دیکشنری فارسی به فرانسوی
di confine, territoriale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
सीमावर्ती , क्षेत्रीय
دیکشنری فارسی به هندی
perbatasan, teritorial
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
국경의 , 영토의
دیکشنری فارسی به کره ای
גבול , טריטוריאלי
دیکشنری فارسی به عبری
边界的 , 领土的
دیکشنری فارسی به چینی
国境の , 領土の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ติดกับชายแดน , พื้นที่
دیکشنری فارسی به تایلندی
সীমান্তবর্তী , আঞ্চলিক
دیکشنری فارسی به بنگالی