جدول جو
جدول جو

معنی مرر - جستجوی لغت در جدول جو

مرر
(مِ رَ)
جمع واژۀ مره. (منتهی الارب). رجوع به مرّه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرمر
تصویر مرمر
(دخترانه)
از سنگهای آهکی که صیقلی و جلا پذیر است، سنگ مرمر، نوعی سنگ دگرگون شده آهکی که به علت زیبایی در مجسمه سازی و نماسازی ساختمانها به کار می رود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مرز
تصویر مرز
قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا می کند
حد، سرحد، کنایه از هر چیز مشخص کننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی مثلاً تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت
کنایه از سرزمین، باغ، کشتزار
مرز و بوم: سرزمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدر
تصویر مدر
کلوخ، گل، برای مثال بر سر دیوار هر کاو تشنه تر / زودتر برمی کند خشت و مدر (مولوی - ۲۳۷)، ده، روستا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدر
تصویر مدر
دارو و هر چیز خوردنی که ادرار را زیاد کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متر
تصویر متر
واحد اندازه گیری طول برابر با ۱۰۰ سانتی متر، کنایه از ابزاری درجه بندی شده و نواری شکل و باریک برای اندازه گیری طول که انواع مختلف دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرر
تصویر شرر
شرار، آنچه از آتش به هوا می پرد، جرقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرس
تصویر مرس
قلاده ای که بر گردن سگ می بستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرا
تصویر مرا
ستیزه کردن، نزاع، جدال، ستیزه
مرا کردن: مرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرر
تصویر محرر
نویسنده، تحریر کننده، کاتب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرج
تصویر مرج
چمن، سبزه، مرغ، چمنزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرر
تصویر غرر
غرّه ها، سپیدی های پیشانی، جمع واژۀ غرّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرس
تصویر مرس
علائم الفبایی که از نقطه و خط تشکیل شده است و برای فرستادن خبر به کار می رود، دستگاه تلگراف الکترومغناطیسی که با کمک این نوع الفبا اخبار را به نقاط دیگر می فرستد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرر
تصویر سرر
سریرها، تخت پادشاهی ها، اورنگ ها، جمع واژۀ سریر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صرر
تصویر صرر
صره ها، کیسه ای که در آن دینار و درهم می ریختندها، کیسه های پول ها، همیان ها، جمع واژۀ صره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغ
تصویر مرغ
جانوری از خانوادۀ ماکیان که برای استفاده از گوشت یا تخمش پرورش می یابد، مرغ خانگی، پرنده
مرغ استخوان خوار: عقاب شکاری، هما
مرغ انجیرخوار: در علم زیست شناسی پرنده ای از راستۀ گنجشکان که انگور و انجیر می خورد، گوشت لذیذی دارد و آن را شکار می کنند
مرغ بارانی: در علم زیست شناسی پرنده ای ساحلی شبیه مرغابی با گردن و منقار کوتاه و بال های نوک تیز بلند
مرغ بهشتی: در علم زیست شناسی پرنده ای خوش خوان به اندازۀ کبوتر، از راستۀ سبک بالان که دارای پرهای صورتی رنگ است. نر آن در پهلوهایش پرهای دراز خوش رنگی دارد. بیشتر آن را به خاطر پرهای زیبایش شکار می کنند
مرغ بهمن: در علم زیست شناسی جغد
مرغ بی وقت: خروسی که بی وقت بخواند، خروس بی هنگام، کنایه از کسی که در زمان نامناسب کاری را انجام دهد برای مثال مرغ بی وقتی سرت باید برید / عذر احمق را نمی شاید شنید (مولوی - ۸۲)
مرغ توفان: مرغ طوفان، در علم زیست شناسی پرنده ای دریایی با بال های بلند و پرهای تیره رنگ که در جزیره ها زندگی می کند
مرغ طوفان: در علم زیست شناسی پرنده ای دریایی با بال های بلند و پرهای تیره رنگ که در جزیره ها زندگی می کند
مرغ چمن: در علم زیست شناسی بلبل
مرغ حق: در علم زیست شناسی جغد
مرغ خانگی: در علم زیست شناسی ماکیان
مرغ خوش خوان: در علم زیست شناسی بلبل
مرغ سحر: در علم زیست شناسی بلبل
مرغ سقا: در علم زیست شناسی پرنده ای آبزی و ماهی خوار با نوک دراز و پرهای سفید که قدش تا یک متر می رسد، در زیر گردن کیسه ای دارد که می تواند چند لیتر آب در آن جا بدهد و حمل کند. گاهی نیز ماهی هایی را که شکار می کند در آن کیسه ذخیره می کند، مادۀ آن ۴ یا ۵ تخم می گذارد
مرغ سلیمان: هدهد
مرغ شاخدار: در علم زیست شناسی نوعی مرغ خانگی با گوشتی لذیذ
مرغ شب آویز: در علم زیست شناسی جغد
مرغ شباویز: در علم زیست شناسی جغد
مرغ عشق: در علم زیست شناسی پرنده ای به اندازۀ گنجشک، با منقار خمیده و پرهای سبز، زرد یا خاکستری که همیشه با جفت خود زندگی می کند
مرغ عیسی: خفاش
مرغ مگس: در علم زیست شناسی پرنده ای کوچک با منقار باریک و بلند که از حشرات تغذیه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرز
تصویر مرز
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، تغار، جلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرد
تصویر مرد
بازگشت، بازگرد، برگشتن از جایی، مراجعت، عود، بازگشتن، بازگردیدن، برگشتن، برگشتن از جایی، مراجعت کردن، توبه کردن، از کاری دست برداشتن، منصرف گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مار
تصویر مار
خزنده ای با بدن دراز و باریک و پوشیده از پولک و بدون دست و پا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد
در علم نجوم از صورت های فلکی در نیمکرۀ شمالی
مخفّف واژۀ مادر
مار خوردن: کنایه از رنج و سختی بردن، غصه خوردن، برای مثال لعل روان ز جام زر نوش و غم فلک مخور / زاین فلک زمردین، بهر چه مار می خوری (سلمان ساوجی - لغت نامه - مار خوردن)
مار زنگی: نوعی مار زهردار و زرد رنگ که بیشتر در امریکای شمالی پیدا می شود. در انتهای دم او حلقه های شاخی وجود دارد که وقتی روی زمین می خزد مانند زنگوله صدا می کند
مار عینکی: مار کبرا، نوعی مار زهردار و خطرناک که هنگام احساس خطر گلوی خود را پرباد می کند و نقش عینک در پشت گردن او پیدا می شود
مار کبرا: نوعی مار زهردار و خطرناک که هنگام احساس خطر گلوی خود را پرباد می کند و نقش عینک در پشت گردن او پیدا می شود
مار صلیب: مار کبرا، نوعی مار زهردار و خطرناک که هنگام احساس خطر گلوی خود را پرباد می کند و نقش عینک در پشت گردن او پیدا می شود
مار گرزه: نوعی مار که سر بزرگ دارد، مار بزرگ، کفچه مار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرس
تصویر مرس
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، آلش، چلر، آلوش، راج، آلاش، قزل آغاج، الاش، الش، چهلر، قزل آغاجغ، قزل گز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
مقابل نفع، گزند، نقصان، زیان، تنگی و بدحالی
ضرر زدن: زیان رساندن
ضرر کردن (کشیدن): زیان دیدن، زیان بردن
فرهنگ فارسی عمید
(طِ رِ)
اسپ نیکورو درچیدۀ گرداندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خوشه نارس، جمع صره، همیان ها همیان در هم و مانند آن کیسه سیم و زر، جمع صرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرر
تصویر شرر
پاره آتش که بجهد، آتشپاره، سرشک آتش
فرهنگ لغت هوشیار
سره تخت پادشاهی اورنگ، تخت مسند جمع اسره سرر. یا سریر اعلی. تخت سلطنت. یا سریر فلک. بنات النعش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع در، مرواریدها، مهایک ها بلورها جمع در درها مرواریدها. یا درر دراری مرواریدهای درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
زیان، خلاف نفع
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طره، کاکل ها کنگره ها نگارهای جامه کنارهای بام جمع طره موی پیشانیها، نقوش جامه، کناره های بام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظرر
تصویر ظرر
بنگرید به ظر
فرهنگ لغت هوشیار
فریب خوردن فریبیدن، سیج (خطر)، نابودی مرگ، جمع اغر، بر گزیدگان مهتران، جمع غره، نخست شب های ماه هلاکت، خطر، فریب خوردن: او نکرد این فهم پس داد از غرر شمع فانی را به فانی دگر. (مثنوی) جمع غره، برگزیده ها، عالی ها، سپیدیهای پیشانی. یا در غرر. مرواریدهای بهتر و برگزیده، سخنان استوار و برگزیده
فرهنگ لغت هوشیار
رونده گذرنده سریانی تازی گشته سرور جانوریست از راسته خزندگان که دارای اندام خارجی (دست و پا) نیست و کمر بندهای اندام نیز از بین رفته دارای بدنی کشیده و طویل است. مار دارای اقسام مختلف است که برخی از آنها سمی و برخی بدون سمند، ظالم ستمکار، موذی آزار رساننده: اگر کشتن مار برما واجب است باتفاق مردمان کشتن کافران برما واجب است بفرمان خدا تعالی پس کافر مارتر از مار است... یا مارآبی. گونه ای مار بدون زهر که در مجاورت رودخانهها و اماکن مرطوب میزید و بدون زهر است و از طعمه های کوچک موجود در آب (ماهیان وقورباغه ها) تغذیه میکند. قدش تا 2، 1 متر میرسد. گونه ای از این دسته مارها در اطراف گردن دارای یک ردیف فلسهای روشن تری هستند که بشکل گردن بند بنظر میایند و بنام مار طوقی معروفند. یا مار بزرگ. ثعبان اژدها. یا مار بوآ. بوآ. یا مار پلاس. چلپاسه مارمولک. یا مار پلیسه. پلیسه. یا مار جعفری. گونه ای مار سمی خطرناک. توضیح با مراجعه بماخذی که در دست بود این گونه تشخیص داده نشد. یا مار حمیری. ضحاک (که از قبیله حمیر بود)، یا مار خانگی. ماری که دایم در خانه کسی زیست کند: مار خانگی را نمی کشند. (مثل) یا مار در پیراهن. دشمنی که خویشاوند یا مقرب شخص باشد، یا مار دریایی زهری. گونه ای مار سمی خطرناک که دمش جهت سهولت عمل شنا تا حدی مسطح شده است و در نواحی گرم اقیانوس کبیر و اقیانوس هند میزید. یا مار دوزبان. منافق دورو. یا مار زر. (زرفام)، قلم. یا مار زنگی. گونه ای مار سمی خطرناک که در آمریکای شمالی و جنوبی میزید. وجه تسمیه این مار بدان جهت است که در ناحیه دم دارای 17 تا 20 فلس شاخی است که در موقع حرکت بیکدیگر خورده صدایی شبیه صدای جیرجیرک میدهد. یا مار شکم سوراخ. نای هفت بند که استادان نای مینواختند. یا مار شیبا. مار زودخزنده و چالاک، افعی سر دیوار او پر مار شیبا جهان از زخم آنها ناشکیبا. (ویس ورامین. فاب 1 ص 8- 197) یا مار ضحاک. هریک از مارانی که بردوش ضحاک رسته بودند. یا مار ضحاکی، زنجیری که بر پای مجرمان نهند. یا مار طوقی. یکی از گونه های مارآبی که در اطراف گردن یک ردیف فلسهای روشن تری شبیه گردن بند دارد این مار بدون سم است. یا مار عینکی. گونه ای مار سمی خطرناک از گروه ماران پروتروگلیف که در موقع خشم ناحیه گردن خود را پهن میکند و در این حال تصویر عینکی بر روی فلسهای ناحیه خلفی گردن حیوان مشاهده میشود. این گونه مار در هندوستان فراوان است و سالیانه در حدود 200000 تن تلفات میدهد کفچه مارهندی. یا مار گرزه. مارسیاه کفچه دار: تن او زانده و تیمار بی جان چو مار گرزه اندر آهنین غار. (مسعود سعد. 234) یا مار ماهی. گونه ای ماهی غضروفی از راسته سیکلوسترم ها که ظاهری شبیه به مار و دهانی گرد دارد و فاقد فلس است. زبانش شبیه به استوانه ای میباشد که در دهان رفت و آمد میکند. مارماهی غالبا انگل ماهیان دیگر میشود و بکمک دهانش ببدن آنها میچسبد و بوسیله زبان خود گوشت آنها را میمکد. گونه های مختلف این ماهی بین 40 سانتیمتر تایک مترطول دارند و اکثر گونه های آن در رودخانه ها میزیند حیه البحر. یامار مصری. نیزه مصری سنان مصری. یا مار نه سر. نه فلک. یا ماران. راسته ای از خزندگان که فاقد دست و پاهستند و کمربندهای مربوط باین اندامها نیز از بین رفته است و در نتیجه از بین رفتن اندامها تقسیم کاردر نقاط مختلف تیره پشت نیز از میان رفته و مهره ها باستثنای مهره اطلس همگی شبیه یکدیگرند. دنده ها در تمام طول بدن بجزدم وجود دارند و در حرکت حیوان عمل مهمی انجام میدهند. در ماران عظم قص هرگز وجود ندارد. یکی از مشخصات مارا ناتساع بسیاری است که دهان برای بلعیدن طعمه پیدا میکند. این صفت در ماران سمی بمنتهی درجه میرسد باین ترتیب میتوانند طعمه های بزرگتراز خود را نیز ببلعند زیرا از طرفی همه استخوانهای فک دارای حرکت میباشند و مفصلی میشوند و از طرف دیگر استخوان مربع که در حال استراحت بطور مورب قرار دارد درهنگام باز شدن دهان تقریبا عمودی میشود. و انگهی دو نیمه فک تحتانی با هم مفصل شده و ممکنست از هم باز شوند و چون جناق سینه نیز وجود ندارد طعمه های بزرگ باسانی میتوانند وارد معده گردند. دندانها در ماران بر روی دوآرواره قرار دارند و گاهی تمام حفره دهانی و استخوان کامی و حتی استخوان تیغه یی را میپوشانند در بین دندانهای آرواره بالا دندانهای سمی قرار دارند (درماران سمی)، زبان ماران دارای شکاف است و مری و معده مانند دهان نیز اتساع مییابند. شش ها بدون قرنیه میباشد و شش چپ بسیار کوچکتر است و گاهی اصلا وجود ندارد. چنین بنظر میاید که چشم ماران فاقد پلک است زیرا ماران دارای نگاه ثابتی هستند ولی در واقع در ماران پلک وجود دارد اما بشکل پرده شفاف نازکی است که در وسط قرنیه روی چشمها بهم چسبیده اند. ماران تقریباهمه از طعمه های زنده تغذیه میکنند. یا ترکیبات فعلی: مار بدست کسی (دیگری) گرفتن، کار دشواری بدیگری فرمودن که در آن برای او خطری تمام بود و برای کارفرما نفعی منظور باشد: چون یار ببوسه دادنم بار گرفت زلفش بگرفتم از من آزار گرفت. چون یاری من یار همی خوار گرفت زان خواست بدست من همی مار گرفت. (ابوالفرج رونی. 137) یا مار بدست دشمن کوفتن: سرمار بدست دشمن بکوب که از احدی الحسنیین خالی نباشد که اگر این غالب آمد مار کشتی و اگر آن از دشمن رستی. یا مار بدست گرفتن، کار دشوار کردن، یا مار و افعی شدن، سختی کشیدن و گرم و سرد روزگار چشیدن ودر نتیجه مجرب شدن، توضیح این ترکیب خالی از نوعی توهین نیست و کسی را که چنین توصیف کنند مراد نشان دادن بدجنسی و خبث طینت اوست. یا مثل مار بخود پیچیدن، از درد یاعصبانیت بخود پیچیدن: دیدم مشدی مثل مار بخودش می پیچید نفس نفس میزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرض
تصویر مرض
بیماری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
زیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرز
تصویر مرز
حد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متر
تصویر متر
گز
فرهنگ واژه فارسی سره