علائم الفبایی که از نقطه و خط تشکیل شده است و برای فرستادن خبر به کار می رود، دستگاه تلگراف الکترومغناطیسی که با کمک این نوع الفبا اخبار را به نقاط دیگر می فرستد
علائم الفبایی که از نقطه و خط تشکیل شده است و برای فرستادن خبر به کار می رود، دستگاه تلگراف الکترومغناطیسی که با کمک این نوع الفبا اخبار را به نقاط دیگر می فرستد
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، آلش، چلر، آلوش، راج، آلاش، قزل آغاج، الاش، الش، چهلر، قزل آغاجغ، قزل گز
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، آلَش، چِلَر، آلوَش، راج، آلاش، قِزِل آغاج، اَلاش، اَلَش، چِهلَر، قِزِل آغاجِغ، قِزِل گَز
جانوری از خانوادۀ ماکیان که برای استفاده از گوشت یا تخمش پرورش می یابد، مرغ خانگی، پرنده مرغ استخوان خوار: عقاب شکاری، هما مرغ انجیرخوار: در علم زیست شناسی پرنده ای از راستۀ گنجشکان که انگور و انجیر می خورد، گوشت لذیذی دارد و آن را شکار می کنند مرغ بارانی: در علم زیست شناسی پرنده ای ساحلی شبیه مرغابی با گردن و منقار کوتاه و بال های نوک تیز بلند مرغ بهشتی: در علم زیست شناسی پرنده ای خوش خوان به اندازۀ کبوتر، از راستۀ سبک بالان که دارای پرهای صورتی رنگ است. نر آن در پهلوهایش پرهای دراز خوش رنگی دارد. بیشتر آن را به خاطر پرهای زیبایش شکار می کنند مرغ بهمن: در علم زیست شناسی جغد مرغ بی وقت: خروسی که بی وقت بخواند، خروس بی هنگام، کنایه از کسی که در زمان نامناسب کاری را انجام دهد برای مثال مرغ بی وقتی سرت باید برید / عذر احمق را نمی شاید شنید (مولوی - ۸۲) مرغ توفان: مرغ طوفان، در علم زیست شناسی پرنده ای دریایی با بال های بلند و پرهای تیره رنگ که در جزیره ها زندگی می کند مرغ طوفان: در علم زیست شناسی پرنده ای دریایی با بال های بلند و پرهای تیره رنگ که در جزیره ها زندگی می کند مرغ چمن: در علم زیست شناسی بلبل مرغ حق: در علم زیست شناسی جغد مرغ خانگی: در علم زیست شناسی ماکیان مرغ خوش خوان: در علم زیست شناسی بلبل مرغ سحر: در علم زیست شناسی بلبل مرغ سقا: در علم زیست شناسی پرنده ای آبزی و ماهی خوار با نوک دراز و پرهای سفید که قدش تا یک متر می رسد، در زیر گردن کیسه ای دارد که می تواند چند لیتر آب در آن جا بدهد و حمل کند. گاهی نیز ماهی هایی را که شکار می کند در آن کیسه ذخیره می کند، مادۀ آن ۴ یا ۵ تخم می گذارد مرغ سلیمان: هدهد مرغ شاخدار: در علم زیست شناسی نوعی مرغ خانگی با گوشتی لذیذ مرغ شب آویز: در علم زیست شناسی جغد مرغ شباویز: در علم زیست شناسی جغد مرغ عشق: در علم زیست شناسی پرنده ای به اندازۀ گنجشک، با منقار خمیده و پرهای سبز، زرد یا خاکستری که همیشه با جفت خود زندگی می کند مرغ عیسی: خفاش مرغ مگس: در علم زیست شناسی پرنده ای کوچک با منقار باریک و بلند که از حشرات تغذیه می کند
جانوری از خانوادۀ ماکیان که برای استفاده از گوشت یا تخمش پرورش می یابد، مرغ خانگی، پرنده مُرغ استخوان خوار: عقاب شکاری، هما مُرغ انجیرخوار: در علم زیست شناسی پرنده ای از راستۀ گنجشکان که انگور و انجیر می خورد، گوشت لذیذی دارد و آن را شکار می کنند مُرغ بارانی: در علم زیست شناسی پرنده ای ساحلی شبیه مرغابی با گردن و منقار کوتاه و بال های نوک تیز بلند مُرغ بهشتی: در علم زیست شناسی پرنده ای خوش خوان به اندازۀ کبوتر، از راستۀ سبک بالان که دارای پرهای صورتی رنگ است. نر آن در پهلوهایش پرهای دراز خوش رنگی دارد. بیشتر آن را به خاطر پرهای زیبایش شکار می کنند مُرغ بهمن: در علم زیست شناسی جغد مُرغ بی وقت: خروسی که بی وقت بخواند، خروس بی هنگام، کنایه از کسی که در زمان نامناسب کاری را انجام دهد برای مِثال مرغ بی وقتی سرت باید برید / عذر احمق را نمی شاید شنید (مولوی - ۸۲) مُرغ توفان: مرغ طوفان، در علم زیست شناسی پرنده ای دریایی با بال های بلند و پرهای تیره رنگ که در جزیره ها زندگی می کند مُرغ طوفان: در علم زیست شناسی پرنده ای دریایی با بال های بلند و پرهای تیره رنگ که در جزیره ها زندگی می کند مُرغ چمن: در علم زیست شناسی بلبل مُرغ حق: در علم زیست شناسی جغد مُرغ خانگی: در علم زیست شناسی ماکیان مُرغ خوش خوان: در علم زیست شناسی بلبل مُرغ سحر: در علم زیست شناسی بلبل مُرغ سقا: در علم زیست شناسی پرنده ای آبزی و ماهی خوار با نوک دراز و پرهای سفید که قدش تا یک متر می رسد، در زیر گردن کیسه ای دارد که می تواند چند لیتر آب در آن جا بدهد و حمل کند. گاهی نیز ماهی هایی را که شکار می کند در آن کیسه ذخیره می کند، مادۀ آن ۴ یا ۵ تخم می گذارد مُرغ سلیمان: هدهد مُرغ شاخدار: در علم زیست شناسی نوعی مرغ خانگی با گوشتی لذیذ مُرغ شب آویز: در علم زیست شناسی جغد مُرغ شباویز: در علم زیست شناسی جغد مُرغ عشق: در علم زیست شناسی پرنده ای به اندازۀ گنجشک، با منقار خمیده و پرهای سبز، زرد یا خاکستری که همیشه با جفت خود زندگی می کند مُرغ عیسی: خفاش مُرغ مگس: در علم زیست شناسی پرنده ای کوچک با منقار باریک و بلند که از حشرات تغذیه می کند
مجرایی عضلانی که از حلق تا معده کشیده شده و با حرکات دودی شکل خود غذا را به معده هدایت می کند، سرخ نای نزاع، جدال، خصومت، برای مثال یکسره میره همه باد است و دم / یکدله میره همه مکر و مری ست (حکیم غمناک- صحاح الفرس - مری)
مجرایی عضلانی که از حلق تا معده کشیده شده و با حرکات دودی شکل خود غذا را به معده هدایت می کند، سرخ نای نزاع، جدال، خصومت، برای مِثال یکسره میره همه باد است و دم / یکدله میره همه مکر و مری ست (حکیم غمناک- صحاح الفرس - مری)
قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا می کند حد، سرحد، کنایه از هر چیز مشخص کننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی مثلاً تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت کنایه از سرزمین، باغ، کشتزار مرز و بوم: سرزمین
قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا می کند حد، سرحد، کنایه از هر چیز مشخص کننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی مثلاً تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت کنایه از سرزمین، باغ، کشتزار مرز و بوم: سرزمین
مردن، موت، کنایه از نیستی، فنا مرگ موش: آرسنیک، شبه فلز جامد، بلوری، شکننده و قهوه ای تیره که دارای ترکیبات سمی و مهلک است و در صنعت به کار می رود مرگ و میر: مرگامرگ مرگ پای آگیش: مرگ که پاپیچ همه کس شود
مردن، موت، کنایه از نیستی، فنا مرگ موش: آرسنیک، شبه فلز جامد، بلوری، شکننده و قهوه ای تیره که دارای ترکیبات سمی و مهلک است و در صنعت به کار می رود مرگ و میر: مرگامرگ مرگ پای آگیش: مرگ که پاپیچ همه کس شود
ستبرک از گیاهان، بادام تلخ از گیاهان درخت بادام تلخ را گویند که یکی از گونه های بادام و مغز هسته هایش تلخ است. توضیح در قدیم جهت ایجاد آتش از این گیاه زند اسفل میساختند (زنداسفل چوبی بود که در پایین چوب دیگری بنام زند اعلی قرار میدادند و بوسیله اصطکاک و مالش شدید با چوب بالایی آتش ایجاد میکردند)، زند بالایی از چوب عفار تهیه میشده است: و هر چند در هر درختی آتش موجود است فاما همچون درخت مرخ وعفاره هیچ درختی نیست. یکی از گونه های گیاه استبرق
ستبرک از گیاهان، بادام تلخ از گیاهان درخت بادام تلخ را گویند که یکی از گونه های بادام و مغز هسته هایش تلخ است. توضیح در قدیم جهت ایجاد آتش از این گیاه زند اسفل میساختند (زنداسفل چوبی بود که در پایین چوب دیگری بنام زند اعلی قرار میدادند و بوسیله اصطکاک و مالش شدید با چوب بالایی آتش ایجاد میکردند)، زند بالایی از چوب عفار تهیه میشده است: و هر چند در هر درختی آتش موجود است فاما همچون درخت مرخ وعفاره هیچ درختی نیست. یکی از گونه های گیاه استبرق
پارسی تازی گشته مرس ها رسن ها (رسن پارسی پهلوی است) آزموده کار بر در آب سودن، انگشت خاییدن، دست پاک کردن بادستارچه فرانسوی پیل دریایی فرانسوی نام است و برابر پارسی ندارد واتگروه مرس راش
پارسی تازی گشته مرس ها رسن ها (رسن پارسی پهلوی است) آزموده کار بر در آب سودن، انگشت خاییدن، دست پاک کردن بادستارچه فرانسوی پیل دریایی فرانسوی نام است و برابر پارسی ندارد واتگروه مرس راش
خراشیدن، بسودن، خراش، زمین خراشناک از باران خراشیدن، بسودن لمس کردن با انگشتان، خراش، زمینی که باران سطح آنرا خراشیده باشه، قسمت فرودین کوه که ظب از آن جاری شود جمع امراش مروش
خراشیدن، بسودن، خراش، زمین خراشناک از باران خراشیدن، بسودن لمس کردن با انگشتان، خراش، زمینی که باران سطح آنرا خراشیده باشه، قسمت فرودین کوه که ظب از آن جاری شود جمع امراش مروش
من را بمن و آن در موارد ذیل آید: بصورت مفعول: اگر بخت پیروز یاری دهد مرا بر جهان کامگاری دهد... (شا)، بصورت مسندالیه: اکنون مرا آن قدر نباشد، بمعنی برای من: که باشد مرا و ترا کارگر چو مردم حدامند از به بتر ک (شا) ستیزه کردن جدال کردن: خلاف کردن اندر سخن وجدل کردن، ستیزه جدال
من را بمن و آن در موارد ذیل آید: بصورت مفعول: اگر بخت پیروز یاری دهد مرا بر جهان کامگاری دهد... (شا)، بصورت مسندالیه: اکنون مرا آن قدر نباشد، بمعنی برای من: که باشد مرا و ترا کارگر چو مردم حدامند از به بتر ک (شا) ستیزه کردن جدال کردن: خلاف کردن اندر سخن وجدل کردن، ستیزه جدال