جدول جو
جدول جو

معنی مردسالاری - جستجوی لغت در جدول جو

مردسالاری
مردمهتری، مردبرتری
متضاد: زن سالاری، زن ستیزی، زن آزاری
متضاد: زن سالاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عمل و شغل سالار، سالی یک روز بیگاری کردن) سالاران (برای سر سالار (خراسان)
فرهنگ لغت هوشیار
((پِ دَ))
نوعی نظام اجتماعی و نظام دودمانی که در آن پدر یا مسن ترین فرد ذکور طایفه سرپرستی طایفه را بر عهده دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادرسالاری
تصویر مادرسالاری
نوعی نظام اجتماعی که در آن مادر صاحب اختیار و رییس خانواده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مردم سالاری
تصویر مردم سالاری
حکومت مردم بر مردم، حکومتی که در آن دولتمردان از طریق مردم یا نمایندگان مردم انتخاب می شوند، دموکراسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مردم سالاری
تصویر مردم سالاری
دموکراسی
فرهنگ واژه فارسی سره
مادرسری، مادرشاهی
متضاد: پدرسالاری، پدرشاهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دموکراسی
متضاد: استبداد
فرهنگ واژه مترادف متضاد