- مردانگی
- مرد بودن، کنایه از جوانمردی، کنایه از شجاعت
معنی مردانگی - جستجوی لغت در جدول جو
- مردانگی
- دلیری، بهادری، تهور، دلاوری
- مردانگی ((مَ نِ))
- مرد بودن، رجولیت، دلیری، شجاعت، دارای خصوصیات خوب انسانی
- مردانگی
- Masculinity
- مردانگی
- masculinidade
- مردانگی
- Männlichkeit
- مردانگی
- męskość
- مردانگی
- мужественность
- مردانگی
- мужність
- مردانگی
- mannelijkheid
- مردانگی
- masculinidad
- مردانگی
- masculinité
- مردانگی
- mascolinità
- مردانگی
- पुरुषत्व
- مردانگی
- kejantanan
- مردانگی
- erkeklik
- مردانگی
- גְּבוּרָה
- مردانگی
- ความเป็นชาย
- مردانگی
- পুরুষত্ব
- مردانگی
- مردانگی
- مردانگی
- رجليّةٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فانوس بزرگ شیشه ای که سر و ته آن باز است و شمع یا چراغ را درون آن می گذارند، جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چراغبانه، چراغ بادی، فانوس، چروند، قندیل، چراغ پرهیز، چراغ واره، چراغ بره، چراغدان
فانوس شیشه یی که بالا و پایین آن باز است وشمع و چراغ را داخل آن گذارند تا از باد محفوظ بماند
((مَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی شیشه چراغ بزرگ و دهان گشاد که بر روی شمع یا چراغ می گذاشتند تا از وزش باد خاموش نشود
حالت و چگونگی پرچانه پرگویی
جای نگه داری مرغان خانگی
آنکه گرد و غبار برپا کند، غبارانگیز
مردارسنگ، جسمی سرخ یا زرد رنگ که بیشتر از سرب و قلع گرفته می شود و برای ساختن مرهم به کار می رود، اکسید دو پلمب، لیتارژ جوهر سرب، مرتک، سنگ مردار
خردمندی، عاقلی، بخردی
میدانگاه: بالای هفت خیمه فیروزه دان ز قدر میدانگهی که هست دران عسکرسخاش. (خاقانی)