جدول جو
جدول جو

معنی مرداء - جستجوی لغت در جدول جو

مرداء
تابانرخسار: دختر، بی موی: زنی که بر چوز او موی نباشد، ریگستان
تصویری از مرداء
تصویر مرداء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرداس
تصویر مرداس
(پسرانه)
مرد آسمانی، نام پادشاهی پرهیزکار و بخشنده از دشت سواران و نیزه گزار و پدر ضحاک که مرد نیکی بود و بدست پسرش کشته شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مردار
تصویر مردار
جسد
فرهنگ واژه فارسی سره
نابود کردن نیست گرداندن از میان بردن، یاری دادن، یارشدن، تباهیدن، هیچ کارگی، ستون نهادن هک کردن هک ساختن نابود کردن نیست گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دندان ریخته: زن، ریگ توده، پیراشتر: ماده، مونث ادرد زنی که دندانهایش ریخته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمداء
تصویر رمداء
شترمرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرداب
تصویر مرداب
تالاب، استخر، آبگیر عمیق، آب ایستاده و لجن زار، پیش رفتگی آب دریا در خشکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرداد
تصویر مرداد
ماه پنجم از سال خورشیدی، روز هفتم از هر ماه خورشیدی، برای مثال روز مرداد مژده داد بدان / که جهان شد به طبع باز جوان (مسعودسعد - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مردار
تصویر مردار
لاشۀ حیوان مرده که ذبح نشده باشد، پلید، کثیف، لاشه، لاش، لش
فرهنگ فارسی عمید
آغاز، اصل، سبب، جای شروع، جای شروع مقابل مقصد، حرکتی که بواسطه آن از مبدا به مقصد رسند، آغاز شروع، جای آشکار کردن، جمع مبادی، اصل هر شی جمع مبادی، سبب جمع مبادی. یا مبدا ازلی. یا مبدا اعلی. یا مبدا اول. ذات حق تعالی. یامبدا قریب. هر مبدائی که با ذی المبدا خود فاصله کمتری داشته باشد قریب است مثلا قوت عامله که محرک عضلات است برای صدور فعل مبدا قریب است و اجماع که اراده جازم باشد نسبت به شوق که میل موکد است قریب است و نسبت به قوه عامله بعید است. یا مبدا کل. ذات حق تعالی که مبدا المبادی است، مبدا اسما کلی کون را گویند در مقابل معاد که اسما کلی الهی را نامند و آمدن سالک از راه اسما کلی کونی بود که مبدا اوست و رجوع او از راه اسما کلی الهی باشد که معاد اوست. یا مبدا فیاض. یا مبدا وجود. الف - ذات حق. ب - عقول مجرده، نقطه ای که فواصل نقاط دیگر را از آن اندازه گیرند، زمانی که فواصل زمانهای دیگر را از آن حساب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردان
تصویر مردان
پهلوانان، دلیران و شجاعان
فرهنگ لغت هوشیار
سنگ کوب، سنگ چاه آزمای، غلتک زمینکوب، سر سر راس، سنگ کوب، سنگی که به ته چاه اندازند تا از آوای آن بدانند آب دارد یا نه
فرهنگ لغت هوشیار
لاشه مرده، جسد حیوانی که ذبح نشده و مرده است و در شرع اسلام نجس است وخوردنش جایز نیست، لش، جیفه
فرهنگ لغت هوشیار
ماه پنجم هر سال شمسی، هفتمین روز هر ماه شمسی: روز مرداد مژده داد بدان که جهان شد بطبع باز جوان. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرداب
تصویر مرداب
برکه و آبگیر عمیق و پرعرض و طول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدراء
تصویر مدراء
مونث امدر کفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میداء
تصویر میداء
برابر، مقابل، پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارداء
تصویر ارداء
((اِ))
هلاک کردن، نابود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبداء
تصویر مبداء
((مَ))
اول و نخستین هر چیز، جمع مبادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرداس
تصویر مرداس
((مَ))
سر، رأس، سنگ کوب، سنگی که به ته چاه اندازند تا معلوم شود که آب دارد یا نه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مردار
تصویر مردار
((مُ))
لاشه، نجس، پلید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرداد
تصویر مرداد
((مُ))
نام روز هفتم از هر ماه خورشیدی، نام ماه پنجم از سال خورشیدی، امشاسپند موکل بر گیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرداب
تصویر مرداب
((مُ))
تالاب، آبگیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرداس
تصویر مرداس
سر، راس، سنگ کوب، سنگی که در چاه بیندازند تا معلوم شود که آب دارد یا نه
فرهنگ فارسی عمید
بالاپوش دو تهی، تاژ چادر (خیمه)، شمشیر، کمان، خرد، بیخردی از واژگان دو پهلو، آراینده، زشت کننده، رام، بخشنده، شادابی تازگی جوانی، شید جامه ای که روی جامه دیگر پوشند جبه بالاپوش جمع اردیه. یا ردای نیل آسمان، شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رداء
تصویر رداء
((رَ))
بالاپوش، جبه، جمع اردیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراء
تصویر مراء
((مِ))
ستیزه کردن، جدال کردن، جدال، ستیزه
فرهنگ فارسی معین