تأنیث مرخی. رجوع به مرخی شود، داروهای سست و نرم کننده: دیگر داروها که سست و نرم کننده است که طبیبان الادویه المرخیه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به مرخی و مرخّی شود
تأنیث مرخی. رجوع به مُرخی شود، داروهای سست و نرم کننده: دیگر داروها که سست و نرم کننده است که طبیبان الادویه المرخیه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به مُرخی و مرخّی شود
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، سیاه دست، پاسبز، تخجّم، سبز قدم، نامبارک، سبز پا، شمال، منحوس، شنار، بدیمن، میشوم، بدشگون، بداغر، نامیمون، بدقدم، نحس، مشوم، نافرّخ، مشئوم، خشک پی برای مثال آمد نوروز و نو دمید بنفشه / بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۹)
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، سیاه دَست، پاسَبز، تَخَجُّم، سَبز قَدَم، نامُبارَک، سَبز پا، شِمال، مَنحوس، شَنار، بَدیُمن، مَیشوم، بَدشُگون، بَداُغُر، نامِیمون، بَدقَدَم، نَحس، مَشوم، نافَرُّخ، مَشئوم، خُشک پِی برای مِثال آمد نوروز و نو دمید بنفشه / بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۹)
مرثیه. مرثیت. در عزای مرده گریستن و برشمردن اوصاف او. رجوع به مرثیه شود، {{اسم مصدر، اسم}} عزاداری. سوکواری. مرده ستائی. ذکر محامد و اوصاف مرده و ستایش او. نوحه سرائی در عزای کسی. مدیح مرده. شرح محاسن و ذکر خیر مرده. مرثیت.نیز رجوع به مرثیت شود: فرمود (عضدالدوله) تا وی را بردار کردند و با تبر و سنگ بکشتند و در مرثیۀ وی این ابیات بگفتند. (تاریخ بیهقی ص 291). در مرثیه او قطعه ای گفت. (تاریخ بیهقی ص 371). عتبی رساله ای در مرثیه او انشاء کرده است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 441). آن شوخ به قتل من دلخسته کمر بست در مرثیه ام معنی باریک توان بست. طاهر غنی (آنندراج). ، شعری که در سوک از دست رفته ای گویند. شعری که در عزای کسی گویند و در آن به محامد و صفات پسندیدۀ وی اشاره کنند. رثاء. ج، مراثی: یکی از شعرای خراسان نیشابوری این مرثیه بگفت اندر مرگ وی. (تاریخ بیهقی ص 186). آورده سه بیت به تضمین ز شعر خویش در مرثیه به نام نریمان برآمده. خاقانی. مرثیۀ همت است نقش خط سرنوشت ضابطۀ آدم است سوک کرم داشتن. واله (از آنندراج). ، روضه. (ناظم الاطباء). مراسم عزائی که به یاد شهیدان راه دین و بخصوص در ایام محرم و به یاد واقعۀکربلا برپا کنند، اشعاری که در ذکر مصائب و شرح شهادت پیشوایان دین و بخصوص شهیدان کربلا سرایند و خوانند. نوحه. - مرثیه خواندن، نوحه و مراثی در مراسم عزاداری شهیدان کربلا به آهنگ خاص خواندن. - مرثیه ساختن، مرثیه سرودن. در عزای کسی شعر سرودن: مرثیه سازم که مرد شاعرم تا از اینجا برگ و لالنگی برم. مولوی. - مرثیه سرودن، در رثای از دست رفته ای شعر گفتن و مدیح او کردن. - ، درشرح وقایع کربلا و در عزای بزرگان دین شعر مصیبت ساختن و خواندن. رجوع به مرثیه سرائی شود. - مرثیه گفتن، در عزای مرده ای شعر سرودن و محامد او بر شمردن: خواجه بونصر مشکان که این محتشم را به نشابور مرثیه گفت هم به هرات بمرد. (تاریخ بیهقی ص 371). و یکی از شعرای خراسان نیشابوری این مرثیه بگفت اندرمرگ وی. (تاریخ بیهقی ص 186)
مرثیه. مرثیت. در عزای مرده گریستن و برشمردن اوصاف او. رجوع به مرثیه شود، {{اِسم مَصدَر، اِسم}} عزاداری. سوکواری. مرده ستائی. ذکر محامد و اوصاف مرده و ستایش او. نوحه سرائی در عزای کسی. مدیح مرده. شرح محاسن و ذکر خیر مرده. مرثیت.نیز رجوع به مرثیت شود: فرمود (عضدالدوله) تا وی را بردار کردند و با تبر و سنگ بکشتند و در مرثیۀ وی این ابیات بگفتند. (تاریخ بیهقی ص 291). در مرثیه او قطعه ای گفت. (تاریخ بیهقی ص 371). عتبی رساله ای در مرثیه او انشاء کرده است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 441). آن شوخ به قتل من دلخسته کمر بست در مرثیه ام معنی باریک توان بست. طاهر غنی (آنندراج). ، شعری که در سوک از دست رفته ای گویند. شعری که در عزای کسی گویند و در آن به محامد و صفات پسندیدۀ وی اشاره کنند. رثاء. ج، مراثی: یکی از شعرای خراسان نیشابوری این مرثیه بگفت اندر مرگ وی. (تاریخ بیهقی ص 186). آورده سه بیت به تضمین ز شعر خویش در مرثیه به نام نریمان برآمده. خاقانی. مرثیۀ همت است نقش خط سرنوشت ضابطۀ آدم است سوک کرم داشتن. واله (از آنندراج). ، روضه. (ناظم الاطباء). مراسم عزائی که به یاد شهیدان راه دین و بخصوص در ایام محرم و به یاد واقعۀکربلا برپا کنند، اشعاری که در ذکر مصائب و شرح شهادت پیشوایان دین و بخصوص شهیدان کربلا سرایند و خوانند. نوحه. - مرثیه خواندن، نوحه و مراثی در مراسم عزاداری شهیدان کربلا به آهنگ خاص خواندن. - مرثیه ساختن، مرثیه سرودن. در عزای کسی شعر سرودن: مرثیه سازم که مرد شاعرم تا از اینجا برگ و لالنگی برم. مولوی. - مرثیه سرودن، در رثای از دست رفته ای شعر گفتن و مدیح او کردن. - ، درشرح وقایع کربلا و در عزای بزرگان دین شعر مصیبت ساختن و خواندن. رجوع به مرثیه سرائی شود. - مرثیه گفتن، در عزای مرده ای شعر سرودن و محامد او بر شمردن: خواجه بونصر مشکان که این محتشم را به نشابور مرثیه گفت هم به هرات بمرد. (تاریخ بیهقی ص 371). و یکی از شعرای خراسان نیشابوری این مرثیه بگفت اندرمرگ وی. (تاریخ بیهقی ص 186)
شهری است از اعمال قرمونه در اندلس. (از معجم البلدان). شهری به جنوب شرقی اسپانیا. (رحلۀ ابن جبیر). شهری است بر کرانۀ خلیج دریای روم (به اندلس) جائی با نعمت. (حدود العالم). شهری است در جنوب اسپانیا با 257 هزار تن سکنه. مرابطون در سال 1078 میلادی وموحدون به سال 1172 میلادی آن را اشغال کردند و به سال 1266 میلادی به دست اسپانیا افتاد و آن از مراکز صنعتی است. نام ناحیتی به مشرق اندلس و نام شهری بدانجا دارای صد و پنجاه و هشت هزار سکنه و محصول آن پرتقال و لیمو و پیله است. (یادداشت مرحوم دهخدا). منسوب به آن مرسی باشد. (از الانساب سمعانی). مورسی. مورثیا
شهری است از اعمال قرمونه در اندلس. (از معجم البلدان). شهری به جنوب شرقی اسپانیا. (رحلۀ ابن جبیر). شهری است بر کرانۀ خلیج دریای روم (به اندلس) جائی با نعمت. (حدود العالم). شهری است در جنوب اسپانیا با 257 هزار تن سکنه. مرابطون در سال 1078 میلادی وموحدون به سال 1172 میلادی آن را اشغال کردند و به سال 1266 میلادی به دست اسپانیا افتاد و آن از مراکز صنعتی است. نام ناحیتی به مشرق اندلس و نام شهری بدانجا دارای صد و پنجاه و هشت هزار سکنه و محصول آن پرتقال و لیمو و پیله است. (یادداشت مرحوم دهخدا). منسوب به آن مُرسی باشد. (از الانساب سمعانی). مورسی. مورثیا
مرضیه. تأنیث مرضی. پسندیده. مورد رضایت. مطبوع. خشنود. رجوع به مرضی و رضا و رضوان شود: یاأیتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه. (قرآن 28/89 و 29). آنچنان آثار مرضیه و مساعی حمیده که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود راست... (کلیله و دمنه). - مرضیهالسجایا، دارای خویهای پسندیده. خوشخوی. پسندیده خوی: دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری مرضیهالسجایا محمودهالخصائل. حافظ
مرضیه. تأنیث مرضی. پسندیده. مورد رضایت. مطبوع. خشنود. رجوع به مرضی و رضا و رضوان شود: یاأیتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه. (قرآن 28/89 و 29). آنچنان آثار مرضیه و مساعی حمیده که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود راست... (کلیله و دمنه). - مرضیهالسجایا، دارای خویهای پسندیده. خوشخوی. پسندیده خوی: دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری مرضیهالسجایا محمودهالخصائل. حافظ
مرعیه. تأنیث مرعی ّ که نعت مفعولی است از مصدر رعی و رعایه. رجوع به مرعی و رعی و رعایه شود، قابل توجه و قابل پاس داشتن. (ناظم الاطباء). - مصالح مرعیه، کارهای قابل توجه. (ناظم الاطباء)
مرعیه. تأنیث مَرعی ّ که نعت مفعولی است از مصدر رعی و رعایه. رجوع به مرعی و رعی و رعایه شود، قابل توجه و قابل پاس داشتن. (ناظم الاطباء). - مصالح مرعیه، کارهای قابل توجه. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن، در 6هزارگزی غرب صومعه سرا برسر راه صومعه سرا به گوراب زرمخ. در جلگه واقع و دارای 137 تن سکنه است. آبش از رود ماسوله و استخر. محصولش برنج، توتون، سیگار، ابریشم و شغل مردمش کرایه کشی و زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن، در 6هزارگزی غرب صومعه سرا برسر راه صومعه سرا به گوراب زرمخ. در جلگه واقع و دارای 137 تن سکنه است. آبش از رود ماسوله و استخر. محصولش برنج، توتون، سیگار، ابریشم و شغل مردمش کرایه کشی و زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نحس شوم مقابل فرخنده خجسته: آمدنوروز و نو دمید بنفشه بر مافرخنده باد و بر تو مرخشه. (منجیک) توضیح این کلمه را در بعض فرهنگها بغلط بمعنی سخن آورده اند و آن محرف نحس است
نحس شوم مقابل فرخنده خجسته: آمدنوروز و نو دمید بنفشه بر مافرخنده باد و بر تو مرخشه. (منجیک) توضیح این کلمه را در بعض فرهنگها بغلط بمعنی سخن آورده اند و آن محرف نحس است