- مرحله
- گامه
معنی مرحله - جستجوی لغت در جدول جو
- مرحله
- جای فرود آمدن، منزل، جای کوچ کردن، مسافتی که مسافر در یک روز طی کند
- مرحله
- منزلی که از آنجا بار می بندند و حرکت می کنند، کوچگاه، منزلگاه
- مرحله ((مَ حَ لَ یا لِ))
- منزل، منزلگاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردن بند بلندی که روی سینه بیفتد
ارسال شده، فرستنده
مرحمت در فارسی مهربانی نواخت، بخشایش
مونث مرفل جمع مرفلات
سرمه دان
منحله در فارسی مونث منحل: بر چیده مونث منحل: (شرکت منحله) توضیح در فارسی گاه بدون مراعات تذکیر و تانیث آید: (حزب منحله)
میلۀ سرمه کشی
کوی، برزن
به جهان دگر رفتن جان سپردن، فراروی (کوچیدن)، گشتنامه (سیاحتنامه)
قسمتی از شهر با چندین خیابان، کوچه و مغازه، کوی، برزن
کوی، برزن، قسمتی از قسمتهای شهری یا قریه ای
رفتگاه فرودگاه سرای آنجا که کوچ کنند مسکن: در نیم شبی که محل سلطان عقل مرحل شیطان جهل گشته بود
سفرنامه، رحل
Neighborhood
bairro
Nachbarschaft
sąsiedztwo
соседство
buurt
vecindario
quartier
quartiere
मोहल्ला
lingkungan
שכונה