جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مکحله

مکحله

مکحله
به لغت مراکش، توپ و تفنگ. (ناظم الاطباء). به لغت اهالی مغرب آلتی است که بدان گلوله های سربی اندازند. (از ذیل اقرب الموارد) : فضربت مکحله من جانب عسکر بکر فاصابت الوزیر فقتله. (خلاصهالاثر ج 1 ص 382) ، نام آلتی از آلات ساعات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مکحله

مکحله
سرمه دان. ج، مکاحل. (مهذب الاسماء) (زمخشری) (ناظم الاطباء). سرمه دان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مرحله

مرحله
جای فرود آمدن، منزل، جای کوچ کردن، مسافتی که مسافر در یک روز طی کند
مرحله
فرهنگ فارسی عمید

مرحله

مرحله
منزلی که از آنجا بار می بندند و حرکت می کنند، کوچگاه، منزلگاه
مرحله
فرهنگ لغت هوشیار

منحله

منحله
منحله در فارسی مونث منحل: بر چیده مونث منحل: (شرکت منحله) توضیح در فارسی گاه بدون مراعات تذکیر و تانیث آید: (حزب منحله)
منحله
فرهنگ لغت هوشیار