جست ناگاه که ازآن بترسند، و آن چنان است که کسی با جهش نزد تو بنشیند و چون تو غافل بوده ای سبب ترس گردد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بیابان و هر جای ترسناک که از آن هراسی در دل افتد. (ناظم الاطباء)
جست ناگاه که ازآن بترسند، و آن چنان است که کسی با جهش نزد تو بنشیند و چون تو غافل بوده ای سبب ترس گردد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بیابان و هر جای ترسناک که از آن هراسی در دل افتد. (ناظم الاطباء)
مهتری اهل فرس. (منتهی الارب). ریاست فرس. رئیسی و سرکردگی پارسیان. (از اقرب الموارد). اسم مصدری است که عربان از واژۀ مرزبان فارسی ساخته اند. رجوع به مرزبان در این لغت نامه شود
مهتری اهل فرس. (منتهی الارب). ریاست فرس. رئیسی و سرکردگی پارسیان. (از اقرب الموارد). اسم مصدری است که عربان از واژۀ مرزبان فارسی ساخته اند. رجوع به مرزبان در این لغت نامه شود
رجوع به مرکب و مرکبه و مرکبات شود. - اعضای مرکبه، اعضای آلیه. رجوع به ’اعضاء’ و ’آلیه’ شود. - حمی مرکبه، تبی که سبب آن دو خلط باشد یا بیشتر. (بحر الجواهر). - قضیۀ مرکبه، عبارت از قضیۀ موجبه ای است که معنای آن مرکب از دو قضیه باشد یکی موجبه و دیگری سالبه. مثال: کل انسان ضاحک لا دائماً، زیرا لادوام اشارت به قضیۀ دیگر است که سالبه است. قضایای مرکبه هفت اند: شرطیۀ خاصه، عرفیۀ خاصه، وقتیه، منتشره، وجودیه لاضروریه، ممکنۀ خاصه، وجودیۀ لادائمه. (فرهنگ علوم عقلی از دستور العلماء)
رجوع به مرکب و مرکبه و مرکبات شود. - اعضای مرکبه، اعضای آلیه. رجوع به ’اعضاء’ و ’آلیه’ شود. - حمی مرکبه، تبی که سبب آن دو خلط باشد یا بیشتر. (بحر الجواهر). - قضیۀ مرکبه، عبارت از قضیۀ موجبه ای است که معنای آن مرکب از دو قضیه باشد یکی موجبه و دیگری سالبه. مثال: کل انسان ضاحک لا دائماً، زیرا لادوام اشارت به قضیۀ دیگر است که سالبه است. قضایای مرکبه هفت اند: شرطیۀ خاصه، عرفیۀ خاصه، وقتیه، منتشره، وجودیه لاضروریه، ممکنۀ خاصه، وجودیۀ لادائمه. (فرهنگ علوم عقلی از دستور العلماء)
منزل. فرودآمدنگاه بین راه. جای باش. کوچگه. کوچگاه. جای فرودآمدن. ج، مراحل: قدری چوب صندل با خود آورد چون به مرحلۀ بازرگانان رسید و او را بدید. (سندبادنامه ص 300). مرحلۀ طالبان سرای کون و فساد... (سندبادنامه ص 2). چون فایق یک دو مرحله بر آن راه رفت تاش پشیمان شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 45). از سر هر مرحله که او رحلت می کرد ارسلان جاذب فرو می آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 264). من که در این منزلشان مانده ام مرحله ای پیشترک رانده ام. نظامی. در آب و چراگاه آن مرحله بفرمود کردن ستوران یله. نظامی. تماشاکنان رفت از آن مرحله عنان کرد بر صید صحرا یله. نظامی. ساربان رخت منه بر شتر و بار مبند که در این مرحله بیچاره اسیری چندند. سعدی. ، مسافتی که مسافر در یک روز طی کند. فاصله بین دو منزل. ج، مراحل: همان مرحله است این بیابان دور که گم شد در او لشکر سلم و تور. حافظ. - ازمرحله پرت بودن، از موضوع بحث دور افتادن. (یادداشت مؤلف). ، نوعی از عمارت که پیرامون قلعۀ جنگی ساخته بر آن نشسته و جنگ کنند. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) فرودآمدنگاه. (منتهی الارب). منزلگاه. (دستور الاخوان) (غیاث اللغات). منزل. مرحل. (مهذب الاسماء). منزل بین دو منزل. (از متن اللغه) ، منزلی که از آنجا بار می بندندو حرکت می کنند. (از متن اللغه). کوچگاه. (غیاث اللغات) ، مسافتی که مسافر در طول یک روز می پیماید. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). شش فرسخ و دو ثلث فرسخ است در زمین هموار. (دمشقی یادداشت مؤلف). مقدار مسافت چهار فرسنگ. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). ج، مراحل، جای رخت و اسباب. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء)
منزل. فرودآمدنگاه بین راه. جای باش. کوچگه. کوچگاه. جای فرودآمدن. ج، مراحل: قدری چوب صندل با خود آورد چون به مرحلۀ بازرگانان رسید و او را بدید. (سندبادنامه ص 300). مرحلۀ طالبان سرای کون و فساد... (سندبادنامه ص 2). چون فایق یک دو مرحله بر آن راه رفت تاش پشیمان شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 45). از سر هر مرحله که او رحلت می کرد ارسلان جاذب فرو می آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 264). من که در این منزلشان مانده ام مرحله ای پیشترک رانده ام. نظامی. در آب و چراگاه آن مرحله بفرمود کردن ستوران یله. نظامی. تماشاکنان رفت از آن مرحله عنان کرد بر صید صحرا یله. نظامی. ساربان رخت منه بر شتر و بار مبند که در این مرحله بیچاره اسیری چندند. سعدی. ، مسافتی که مسافر در یک روز طی کند. فاصله بین دو منزل. ج، مراحل: همان مرحله است این بیابان دور که گم شد در او لشکر سلم و تور. حافظ. - ازمرحله پرت بودن، از موضوع بحث دور افتادن. (یادداشت مؤلف). ، نوعی از عمارت که پیرامون قلعۀ جنگی ساخته بر آن نشسته و جنگ کنند. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) فرودآمدنگاه. (منتهی الارب). منزلگاه. (دستور الاخوان) (غیاث اللغات). منزل. مرحل. (مهذب الاسماء). منزل بین دو منزل. (از متن اللغه) ، منزلی که از آنجا بار می بندندو حرکت می کنند. (از متن اللغه). کوچگاه. (غیاث اللغات) ، مسافتی که مسافر در طول یک روز می پیماید. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). شش فرسخ و دو ثلث فرسخ است در زمین هموار. (دمشقی یادداشت مؤلف). مقدار مسافت چهار فرسنگ. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). ج، مراحل، جای رخت و اسباب. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء)
مرحبا در فارسی افدستا جد از ایزد توام خداونی زان کنم بر تو از دل افدستا (دقیقی) انوشه زجستن مرا رنج و سختی است بهر انوشه کسی کو بمیرد به زهر (فردوسی) (انوشه را نوشین در واژه نامک با بی مرگ و جاوید و خوشا برابر دانسته) خه زه از ادات تحسین است آفرین، زه، آسمان گوید زمین را مرحبا باتوم چون آهن و آهن ربا. (مثنوی) مرحبا. یا مرحبا بک، باسعه و گشایش مصاف شدی خ
مرحبا در فارسی افدستا جد از ایزد توام خداونی زان کنم بر تو از دل افدستا (دقیقی) انوشه زجستن مرا رنج و سختی است بهر انوشه کسی کو بمیرد به زهر (فردوسی) (انوشه را نوشین در واژه نامک با بی مرگ و جاوید و خوشا برابر دانسته) خه زه از ادات تحسین است آفرین، زه، آسمان گوید زمین را مرحبا باتوم چون آهن و آهن ربا. (مثنوی) مرحبا. یا مرحبا بک، باسعه و گشایش مصاف شدی خ