کلمه ترحیب است. مرحبا و اهلا و سهلا. (از متن اللغه). این لفظ در عرب برای تعظیم مهمان گویند. (از غیاث اللغات). خوش آمدی ! خیر مقدم ! بفرما!: چه گویمش گویمش چون بگذرد الا یا نسیم الصبا مرحبا. غضائری. چون به حب آل زهرا روی شستی روز حشر نشنود گوشت جز از رضوان سلام و مرحبا. ناصرخسرو. ناگه درآمد از در حجره خیال دوست چون روی او بدیدم گفتمش مرحبا. مسعودسعد. با غم رفیق طبعم از آن سان گرفت انس کز در چو غم در آید گویدش مرحبا. مسعودسعد. ای کریمی کامیدواران را همه لفظ تو مرحبا باشد. مسعودسعد. از حلۀ حدوث برون شو دو منزلی تا گویدت قریشی وحدت که مرحبا. خاقانی. بر اثر داغشان هر دم سلطان عشق گوید خاقانیا خاک توام مرحبا. خاقانی. مرا مرحبا گفتن سفره داران نباید کز آن مرحبا می گریزم. خاقانی. و در ضیافت دولت طفیلیان مملکت را مرحبا و طال بقائی شنوانیده آید. (سندبادنامه ص 35). مرحبا یا مجتبی یا مرتضی اًن تغب جاء القضا ضاق الغضا. مولوی. شادم بتو مرحبا واهلاً ای بخت سعید مقبل من. سعدی. ای نفس خرم باد صبا ازبر یار آمده ای مرحبا. سعدی (کلیات چ فروغی، غزلیات ص 1). مرحبا ای پیک مشتاقان بگو پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست. حافظ. ، زه ! آفرین ! (فرهنگ فارسی معین). احسنت ! بارک اﷲ! (یادداشت مؤلف). کلمه تحسین و تشویق است: تا میر مؤمنان جهان مرحبام گفت نزدیک مؤمنان زدر مرحبا شدم. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 273). آسمان گوید زمین را مرحبا با توام چون آهن و آهن ربا. مولوی. - مرحبا زدن، صلا دادن. دعوت کردن. خوشامد گفتن: چون عشق را مرحبا زدی حوادث را طال بقا باید زد. (سندبادنامه ص 140). کس نمی بینم ز بیرون سرای واندرونم مرحبائی می زدند. سعدی (کلیات چ فروغی ص 580). طریق عشق می پوئی خردرا الوداعی گو بساطقرب می جوئی بلا را مرحبائی زن. سلمان ساوجی (آنندراج). - مرحبا گفتن، ترحیب. (دستور الاخوان) (تاج المصادر بیهقی). خوشامد گفتن. با خوش روئی و بشاشت پذیرا شدن. به جان و دل پذیرائی کردن: هر جفا را مرحبائی گفتمی گرنه پیش از لب زبان در بستمی. خاقانی. مرا مرحبا گفتن سفره داران نباید کز آن مرحبا می گریزم. خاقانی. من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده ام لیکن بلائی کزحبیب آید هزارش مرحبا گفتیم. حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 255). - ، تحسین کردن. آفرین گفتن. - مرحبا کردن، مرحبا گفتن. خوشامد گفتن: زهی به آمدنت بخت مرحبا کرده. بنفشه زیر کله سرو در قبا کرده. حسن دهلوی (آنندراج). با دشمنی که تیر جفا بر کمان نهد چون دوستان ز دیده و دل مرحبا کنم. امیرخسرو (آنندراج)
کلمه ترحیب است. مرحبا و اهلا و سهلا. (از متن اللغه). این لفظ در عرب برای تعظیم مهمان گویند. (از غیاث اللغات). خوش آمدی ! خیر مقدم ! بفرما!: چه گویمش گویمش چون بگذرد الا یا نسیم الصبا مرحبا. غضائری. چون به حب آل زهرا روی شستی روز حشر نشنود گوشت جز از رضوان سلام و مرحبا. ناصرخسرو. ناگه درآمد از در حجره خیال دوست چون روی او بدیدم گفتمش مرحبا. مسعودسعد. با غم رفیق طبعم از آن سان گرفت انس کز در چو غم در آید گویدش مرحبا. مسعودسعد. ای کریمی کامیدواران را همه لفظ تو مرحبا باشد. مسعودسعد. از حلۀ حدوث برون شو دو منزلی تا گویدت قریشی وحدت که مرحبا. خاقانی. بر اثر داغشان هر دم سلطان عشق گوید خاقانیا خاک توام مرحبا. خاقانی. مرا مرحبا گفتن سفره داران نباید کز آن مرحبا می گریزم. خاقانی. و در ضیافت دولت طفیلیان مملکت را مرحبا و طال بقائی شنوانیده آید. (سندبادنامه ص 35). مرحبا یا مجتبی یا مرتضی اًن تغب جاء القضا ضاق الغضا. مولوی. شادم بتو مرحبا واهلاً ای بخت سعید مقبل من. سعدی. ای نفس خرم باد صبا ازبر یار آمده ای مرحبا. سعدی (کلیات چ فروغی، غزلیات ص 1). مرحبا ای پیک مشتاقان بگو پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست. حافظ. ، زه ! آفرین ! (فرهنگ فارسی معین). احسنت ! بارک اﷲ! (یادداشت مؤلف). کلمه تحسین و تشویق است: تا میر مؤمنان جهان مرحبام گفت نزدیک مؤمنان زدر مرحبا شدم. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 273). آسمان گوید زمین را مرحبا با توام چون آهن و آهن ربا. مولوی. - مرحبا زدن، صلا دادن. دعوت کردن. خوشامد گفتن: چون عشق را مرحبا زدی حوادث را طال بقا باید زد. (سندبادنامه ص 140). کس نمی بینم ز بیرون سرای واندرونم مرحبائی می زدند. سعدی (کلیات چ فروغی ص 580). طریق عشق می پوئی خردرا الوداعی گو بساطقرب می جوئی بلا را مرحبائی زن. سلمان ساوجی (آنندراج). - مرحبا گفتن، ترحیب. (دستور الاخوان) (تاج المصادر بیهقی). خوشامد گفتن. با خوش روئی و بشاشت پذیرا شدن. به جان و دل پذیرائی کردن: هر جفا را مرحبائی گفتمی گرنه پیش از لب زبان در بستمی. خاقانی. مرا مرحبا گفتن سفره داران نباید کز آن مرحبا می گریزم. خاقانی. من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده ام لیکن بلائی کزحبیب آید هزارش مرحبا گفتیم. حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 255). - ، تحسین کردن. آفرین گفتن. - مرحبا کردن، مرحبا گفتن. خوشامد گفتن: زهی به آمدنت بخت مرحبا کرده. بنفشه زیر کله سرو در قبا کرده. حسن دهلوی (آنندراج). با دشمنی که تیر جفا بر کمان نهد چون دوستان ز دیده و دل مرحبا کنم. امیرخسرو (آنندراج)
مرحبا در فارسی افدستا جد از ایزد توام خداونی زان کنم بر تو از دل افدستا (دقیقی) انوشه زجستن مرا رنج و سختی است بهر انوشه کسی کو بمیرد به زهر (فردوسی) (انوشه را نوشین در واژه نامک با بی مرگ و جاوید و خوشا برابر دانسته) خه زه از ادات تحسین است آفرین، زه، آسمان گوید زمین را مرحبا باتوم چون آهن و آهن ربا. (مثنوی) مرحبا. یا مرحبا بک، باسعه و گشایش مصاف شدی خ
مرحبا در فارسی افدستا جد از ایزد توام خداونی زان کنم بر تو از دل افدستا (دقیقی) انوشه زجستن مرا رنج و سختی است بهر انوشه کسی کو بمیرد به زهر (فردوسی) (انوشه را نوشین در واژه نامک با بی مرگ و جاوید و خوشا برابر دانسته) خه زه از ادات تحسین است آفرین، زه، آسمان گوید زمین را مرحبا باتوم چون آهن و آهن ربا. (مثنوی) مرحبا. یا مرحبا بک، باسعه و گشایش مصاف شدی خ
خوشامدگو. که به خوشی پذیرا شود. که با خوشروئی پذیرائی و دعوت کند: چه آیم بر پی مردان عالم کز آن سر مرحباگوئی ندارم. خاقانی. ، مشوق. که تحسین و تشویق کند. که مرحبا و بارک اﷲو آفرین گوید
خوشامدگو. که به خوشی پذیرا شود. که با خوشروئی پذیرائی و دعوت کند: چه آیم بر پی مردان عالم کز آن سر مرحباگوئی ندارم. خاقانی. ، مشوق. که تحسین و تشویق کند. که مرحبا و بارک اﷲو آفرین گوید
هرچیز که در شیرۀ شکر آن را تربیت کرده پرورش دهند. مازیانه. مازیاره. مازیاری. ربید. رچال. (ناظم الاطباء). میوۀ تر یا خشک یا پوست یا گل میوه که در شیرۀشکر پخته باشد، از قبیل مربای به، مربای سیب، مربای بهارنارنج، مربای کدو، مربای توت فرنگی، مربای پوست پسته، مربای آلبالو، مربای زرشک، مربای شقاقل، مربای آلو، مربای خلال نارنج، مربای پوست پرتقال، مربای بالنگ، و غیره: پیچمش تخفیفه بر سر از مربای کدو دوزمش تعویذ از سنبوسه بر ترک کلاه. بسحاق اطعمه. لوحش اﷲ ز مربای ترنج و به و سیب زنجبیل عدنی رخ کندت چون گلنار. بسحاق اطعمه. ، پرورده: زنجبیل مربا، زنجبیل پرورده، آمله مربا، آمله پرورده. (یادداشت مؤلف). آنچه در عسل یا شیرۀ انگور پرورده باشند. - مربای آلو، کنایه از مردم بی دست و پا ووارفته و بی سر و صداست. گویند: مثل مربای آلو نشسته بود، یعنی ساکت و صامت نشسته بود بی حرکتی و سخنی. ، تربیت شده. تربیت یافته. (ناظم الاطباء). رجوع به مربّی ̍ شود
هرچیز که در شیرۀ شکر آن را تربیت کرده پرورش دهند. مازیانه. مازیاره. مازیاری. ربید. رچال. (ناظم الاطباء). میوۀ تر یا خشک یا پوست یا گل میوه که در شیرۀشکر پخته باشد، از قبیل مربای به، مربای سیب، مربای بهارنارنج، مربای کدو، مربای توت فرنگی، مربای پوست پسته، مربای آلبالو، مربای زرشک، مربای شقاقل، مربای آلو، مربای خلال نارنج، مربای پوست پرتقال، مربای بالنگ، و غیره: پیچمش تخفیفه بر سر از مربای کدو دوزمش تعویذ از سنبوسه بر ترک کلاه. بسحاق اطعمه. لوحش اﷲ ز مربای ترنج و به و سیب زنجبیل عدنی رخ کندت چون گلنار. بسحاق اطعمه. ، پرورده: زنجبیل مربا، زنجبیل پرورده، آمله مربا، آمله پرورده. (یادداشت مؤلف). آنچه در عسل یا شیرۀ انگور پرورده باشند. - مربای آلو، کنایه از مردم بی دست و پا ووارفته و بی سر و صداست. گویند: مثل مربای آلو نشسته بود، یعنی ساکت و صامت نشسته بود بی حرکتی و سخنی. ، تربیت شده. تربیت یافته. (ناظم الاطباء). رجوع به مُرَبّی ̍ شود
معروف به مرحب خیبری یکی از سران یهود و رئیس یکی از قلعه های خیبر که در سال هفتم هجرت در جنگ خیبر با علی علیه السلام نبرد کرد و به دست آن حضرت کشته شد: منم شیردل مرحب خیبری که با چرخ عار آیدم همسری. (حملۀ حیدری)
معروف به مرحب خیبری یکی از سران یهود و رئیس یکی از قلعه های خیبر که در سال هفتم هجرت در جنگ خیبر با علی علیه السلام نبرد کرد و به دست آن حضرت کشته شد: منم شیردل مرحب خیبری که با چرخ عار آیدم همسری. (حملۀ حیدری)
مرحبا گفتن زه گفتن خه گفتن آفرین گفتن تحسین کردن (در وقت پیش آمدن امری بخوشی و خرمی) : طریق عشق می پویی خرد را الوداعی گو بساط قرب می جویی بلارا مرحبایی زن. (سملمان ساوجی)
مرحبا گفتن زه گفتن خه گفتن آفرین گفتن تحسین کردن (در وقت پیش آمدن امری بخوشی و خرمی) : طریق عشق می پویی خرد را الوداعی گو بساط قرب می جویی بلارا مرحبایی زن. (سملمان ساوجی)
مربا درست می کنید: دوستان خوب و دوست داشتنی خواهید داشت مربا می خرید: محیط منزلتان بسیار شاد خواهد بود. به بچه ها مربا میدهید: شادی بزرگ در خانواده به شما مربا هدیه می کنند: موفقیت شما در حال حاضر میسر نیست - کتاب سرزمین رویاها مربا: شخصی که برای شما بسیار عزیز است شما را خواهد بوسید - لوک اویتنهاو ۱ـ اگر خواب ببینید مربا می خورید، علامت آن است که به سفرهایی خواهید رفت، و از کسب لذتهای مختلف غافلگیر خواهید شد. ۲ـ اگر خواب ببینید مربا درست می کنید، نشانه آن است که دوستانی باارزش به دست خواهید آورد و در خانواده ای شاد زندگی خواهید کرد.
مربا درست می کنید: دوستان خوب و دوست داشتنی خواهید داشت مربا می خرید: محیط منزلتان بسیار شاد خواهد بود. به بچه ها مربا میدهید: شادی بزرگ در خانواده به شما مربا هدیه می کنند: موفقیت شما در حال حاضر میسر نیست - کتاب سرزمین رویاها مربا: شخصی که برای شما بسیار عزیز است شما را خواهد بوسید - لوک اویتنهاو ۱ـ اگر خواب ببینید مربا می خورید، علامت آن است که به سفرهایی خواهید رفت، و از کسب لذتهای مختلف غافلگیر خواهید شد. ۲ـ اگر خواب ببینید مربا درست می کنید، نشانه آن است که دوستانی باارزش به دست خواهید آورد و در خانواده ای شاد زندگی خواهید کرد.