جدول جو
جدول جو

معنی مرحبا - جستجوی لغت در جدول جو

مرحبا
کلمه ای که برای تحسین به کار می رود، آفرین
تصویری از مرحبا
تصویر مرحبا
فرهنگ فارسی عمید
مرحبا
(مَ حَ)
کلمه ترحیب است. مرحبا و اهلا و سهلا. (از متن اللغه). این لفظ در عرب برای تعظیم مهمان گویند. (از غیاث اللغات). خوش آمدی ! خیر مقدم ! بفرما!:
چه گویمش گویمش چون بگذرد
الا یا نسیم الصبا مرحبا.
غضائری.
چون به حب آل زهرا روی شستی روز حشر
نشنود گوشت جز از رضوان سلام و مرحبا.
ناصرخسرو.
ناگه درآمد از در حجره خیال دوست
چون روی او بدیدم گفتمش مرحبا.
مسعودسعد.
با غم رفیق طبعم از آن سان گرفت انس
کز در چو غم در آید گویدش مرحبا.
مسعودسعد.
ای کریمی کامیدواران را
همه لفظ تو مرحبا باشد.
مسعودسعد.
از حلۀ حدوث برون شو دو منزلی
تا گویدت قریشی وحدت که مرحبا.
خاقانی.
بر اثر داغشان هر دم سلطان عشق
گوید خاقانیا خاک توام مرحبا.
خاقانی.
مرا مرحبا گفتن سفره داران
نباید کز آن مرحبا می گریزم.
خاقانی.
و در ضیافت دولت طفیلیان مملکت را مرحبا و طال بقائی شنوانیده آید. (سندبادنامه ص 35).
مرحبا یا مجتبی یا مرتضی
اًن تغب جاء القضا ضاق الغضا.
مولوی.
شادم بتو مرحبا واهلاً
ای بخت سعید مقبل من.
سعدی.
ای نفس خرم باد صبا
ازبر یار آمده ای مرحبا.
سعدی (کلیات چ فروغی، غزلیات ص 1).
مرحبا ای پیک مشتاقان بگو پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست.
حافظ.
، زه ! آفرین ! (فرهنگ فارسی معین). احسنت ! بارک اﷲ! (یادداشت مؤلف). کلمه تحسین و تشویق است:
تا میر مؤمنان جهان مرحبام گفت
نزدیک مؤمنان زدر مرحبا شدم.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 273).
آسمان گوید زمین را مرحبا
با توام چون آهن و آهن ربا.
مولوی.
- مرحبا زدن، صلا دادن. دعوت کردن. خوشامد گفتن: چون عشق را مرحبا زدی حوادث را طال بقا باید زد. (سندبادنامه ص 140).
کس نمی بینم ز بیرون سرای
واندرونم مرحبائی می زدند.
سعدی (کلیات چ فروغی ص 580).
طریق عشق می پوئی خردرا الوداعی گو
بساطقرب می جوئی بلا را مرحبائی زن.
سلمان ساوجی (آنندراج).
- مرحبا گفتن، ترحیب. (دستور الاخوان) (تاج المصادر بیهقی). خوشامد گفتن. با خوش روئی و بشاشت پذیرا شدن. به جان و دل پذیرائی کردن:
هر جفا را مرحبائی گفتمی
گرنه پیش از لب زبان در بستمی.
خاقانی.
مرا مرحبا گفتن سفره داران
نباید کز آن مرحبا می گریزم.
خاقانی.
من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده ام لیکن
بلائی کزحبیب آید هزارش مرحبا گفتیم.
حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 255).
- ، تحسین کردن. آفرین گفتن.
- مرحبا کردن، مرحبا گفتن. خوشامد گفتن:
زهی به آمدنت بخت مرحبا کرده.
بنفشه زیر کله سرو در قبا کرده.
حسن دهلوی (آنندراج).
با دشمنی که تیر جفا بر کمان نهد
چون دوستان ز دیده و دل مرحبا کنم.
امیرخسرو (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مرحبا
مرحبا در فارسی افدستا جد از ایزد توام خداونی زان کنم بر تو از دل افدستا (دقیقی) انوشه زجستن مرا رنج و سختی است بهر انوشه کسی کو بمیرد به زهر (فردوسی) (انوشه را نوشین در واژه نامک با بی مرگ و جاوید و خوشا برابر دانسته) خه زه از ادات تحسین است آفرین، زه، آسمان گوید زمین را مرحبا باتوم چون آهن و آهن ربا. (مثنوی) مرحبا. یا مرحبا بک، باسعه و گشایش مصاف شدی خ
فرهنگ لغت هوشیار
مرحبا
((مَ حَ))
آفرین، کلمه ای که در تحسین استعمال می کنند
تصویری از مرحبا
تصویر مرحبا
فرهنگ فارسی معین
مرحبا
آفرین
تصویری از مرحبا
تصویر مرحبا
فرهنگ واژه فارسی سره
مرحبا
آفرین، احسنت، بارک الله، خوشا، خه، خهی، زه، زهازه، تحسین، تمجید، ستایش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مربا
تصویر مربا
میوه ای که در شیرۀ شکر پخته شده باشد، پرورش یافته، پرورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرحب
تصویر مرحب
مرحبا، کلمه ای که برای تحسین به کار می رود، آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(شَ قَ لَ)
ترحیب. مرحبا گفتن. (از اقرب الموارد). ترحاب. (یادداشت مؤلف). تهنیت گفتن. (ناظم الاطباء). رجوع به مرحبا و ترحیب شود
لغت نامه دهخدا
(خَ فَ)
خوشامدگو. که به خوشی پذیرا شود. که با خوشروئی پذیرائی و دعوت کند:
چه آیم بر پی مردان عالم
کز آن سر مرحباگوئی ندارم.
خاقانی.
، مشوق. که تحسین و تشویق کند. که مرحبا و بارک اﷲو آفرین گوید
لغت نامه دهخدا
(مُ رَبْ با)
هرچیز که در شیرۀ شکر آن را تربیت کرده پرورش دهند. مازیانه. مازیاره. مازیاری. ربید. رچال. (ناظم الاطباء). میوۀ تر یا خشک یا پوست یا گل میوه که در شیرۀشکر پخته باشد، از قبیل مربای به، مربای سیب، مربای بهارنارنج، مربای کدو، مربای توت فرنگی، مربای پوست پسته، مربای آلبالو، مربای زرشک، مربای شقاقل، مربای آلو، مربای خلال نارنج، مربای پوست پرتقال، مربای بالنگ، و غیره:
پیچمش تخفیفه بر سر از مربای کدو
دوزمش تعویذ از سنبوسه بر ترک کلاه.
بسحاق اطعمه.
لوحش اﷲ ز مربای ترنج و به و سیب
زنجبیل عدنی رخ کندت چون گلنار.
بسحاق اطعمه.
، پرورده: زنجبیل مربا، زنجبیل پرورده، آمله مربا، آمله پرورده. (یادداشت مؤلف). آنچه در عسل یا شیرۀ انگور پرورده باشند.
- مربای آلو، کنایه از مردم بی دست و پا ووارفته و بی سر و صداست. گویند: مثل مربای آلو نشسته بود، یعنی ساکت و صامت نشسته بود بی حرکتی و سخنی.
، تربیت شده. تربیت یافته. (ناظم الاطباء). رجوع به مربّی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
معروف به مرحب خیبری یکی از سران یهود و رئیس یکی از قلعه های خیبر که در سال هفتم هجرت در جنگ خیبر با علی علیه السلام نبرد کرد و به دست آن حضرت کشته شد:
منم شیردل مرحب خیبری
که با چرخ عار آیدم همسری.
(حملۀ حیدری)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَبَنْ بِ هَِ)
به معنی، فراخی مباد ایشان را. (ترجمان القرآن علامۀ جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
منسوب است به مرحب. (از الانساب سمعانی). رجوع به مرحب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ حَیْ یا)
تیرانداز. (منتهی الارب). مرحی. (ناظم الاطباء). رجوع به مرحی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ بَنْ لَ کَ وَ اَ لَنْ)
به معنی، فراخی مباد ترا و نه اهل
لغت نامه دهخدا
پی در پی، به ترتیب، پیاپی پشت هم به سامان ونار دیک با ترتیب و نظم، پی در پی پشت سرهم، مرتبا نامه های او بمن میرسید
فرهنگ لغت هوشیار
مرحبا گفتن زه گفتن خه گفتن آفرین گفتن تحسین کردن (در وقت پیش آمدن امری بخوشی و خرمی) : طریق عشق می پویی خرد را الوداعی گو بساط قرب می جویی بلارا مرحبایی زن. (سملمان ساوجی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرحب
تصویر مرحب
فراخ شدن، فراخی، بزرگی، گشادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربا
تصویر مربا
هر چیز که در شیره شکر آنرا تربیت کرده پرورش دهند، تربیت شده
فرهنگ لغت هوشیار
فراخی مباد فراخی مباد. یا لامرحبا بهم. فراخی مباد ایشان را. یا لا مرحبا لک ولااهلا. فراخی مبادا ترا و نه اهل (تو) را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهلا و سهلا و مرحبا
تصویر اهلا و سهلا و مرحبا
بازگشتی آمدی خوش آمدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرحباگو
تصویر مرحباگو
خوشامد گو، با خوشروئی
فرهنگ لغت هوشیار
گفتن مرحبا (مرحبا بک) کسی را تحسین کردن: من از چشم توای ساقی خخراب افتاده ام لیکن بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
مرحبا زدن: با دشمنی که تیر جفا برکمان نهد چون دوستان زدیده و دل مرحبا کنیم. (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرحب
تصویر مرحب
((مَ حَ))
فراخی، سعه، نامی است از نام های مردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربا
تصویر مربا
((مُ رَ بّ))
تربیت شده، نوعی خوردنی شیرین که از انواع میوه ها یا پوست مرکبات با شکر تهیه می شود
فرهنگ فارسی معین
مربا درست می کنید: دوستان خوب و دوست داشتنی خواهید داشت
مربا می خرید: محیط منزلتان بسیار شاد خواهد بود.
به بچه ها مربا میدهید: شادی بزرگ در خانواده به شما مربا هدیه می کنند: موفقیت شما در حال حاضر میسر نیست - کتاب سرزمین رویاها
مربا: شخصی که برای شما بسیار عزیز است شما را خواهد بوسید - لوک اویتنهاو
۱ـ اگر خواب ببینید مربا می خورید، علامت آن است که به سفرهایی خواهید رفت، و از کسب لذتهای مختلف غافلگیر خواهید شد.
۲ـ اگر خواب ببینید مربا درست می کنید، نشانه آن است که دوستانی باارزش به دست خواهید آورد و در خانواده ای شاد زندگی خواهید کرد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب