جدول جو
جدول جو

معنی مربا

مربا
(مُ رَبْ با)
هرچیز که در شیرۀ شکر آن را تربیت کرده پرورش دهند. مازیانه. مازیاره. مازیاری. ربید. رچال. (ناظم الاطباء). میوۀ تر یا خشک یا پوست یا گل میوه که در شیرۀشکر پخته باشد، از قبیل مربای به، مربای سیب، مربای بهارنارنج، مربای کدو، مربای توت فرنگی، مربای پوست پسته، مربای آلبالو، مربای زرشک، مربای شقاقل، مربای آلو، مربای خلال نارنج، مربای پوست پرتقال، مربای بالنگ، و غیره:
پیچمش تخفیفه بر سر از مربای کدو
دوزمش تعویذ از سنبوسه بر ترک کلاه.
بسحاق اطعمه.
لوحش اﷲ ز مربای ترنج و به و سیب
زنجبیل عدنی رخ کندت چون گلنار.
بسحاق اطعمه.
، پرورده: زنجبیل مربا، زنجبیل پرورده، آمله مربا، آمله پرورده. (یادداشت مؤلف). آنچه در عسل یا شیرۀ انگور پرورده باشند.
- مربای آلو، کنایه از مردم بی دست و پا ووارفته و بی سر و صداست. گویند: مثل مربای آلو نشسته بود، یعنی ساکت و صامت نشسته بود بی حرکتی و سخنی.
، تربیت شده. تربیت یافته. (ناظم الاطباء). رجوع به مربّی ̍ شود
لغت نامه دهخدا