جدول جو
جدول جو

معنی مراناه - جستجوی لغت در جدول جو

مراناه(شَ عَ)
مداراه. (اقرب الموارد). با همدیگر نرمی کردن و مدارا نمودن. (ناظم الاطباء) : راناه، داراه و حاباه. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماناسه
تصویر ماناسه
(پسرانه)
صورتی از منسی نام برادر بزرگ یوسف (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
مانند آمر، همچون آمران مانند فرماندهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارناک
تصویر مارناک
ویژگی زمینی که در آن مار بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ / مَ یَ / یِ)
اسم فارسی هوم المجوس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). به لغت اهل مغرب درختی است ماننددرخت یاسمین و آن را عربان هوم المجوس گویند، چه مجوس در وقت زمزمه یعنی وقتی که ستایش و عبادت کنند و چیزی خورند شاخی از آن در دست گیرند. سنگ مثانه را بریزاند و بول را براند. (برهان قاطع). هوم المجوس. (نزهه القلوب) (قاموس) (از منتهی الارب) (ابن بیطار). این لغت در نسخی از تحفۀ حکیم مؤمن ’مراتیا’ و ’مراهه’ و در تذکرۀ انطاکی ’مرائیه’ و ’مزاتیه’ و در دزی ’مرانیه’ آمده و همه ظاهراً مصحف ’پراهه = پراهوم’ است. (پورداود، یشتها. از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(مُرْ را نَ)
نیزۀ نرم. (مهذب الاسماء). واحد مران است. رجوع به مرّان شود، درختی که از آن نیزه می سازند. (ناظم الاطباء). رجوع به مرّان شود
لغت نامه دهخدا
(طَ فَ)
آمیختن. (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، موافق آمدن. (المصادر زوزنی). سازواری نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). موافقت کردن. (از اقرب الموارد) ، دائم شدن و گویند: قانی له الشی ٔ، ای دام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پاداش دادن و لازم گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مجازات دادن و لازم گرفتن. (از اقرب الموارد) ، زمان دادن و دراز کشیدن وانتظار کشیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگ داشتن و انتظار کشیدن کسی را. مطاوله و انتظار از بهر کسی. (از اقرب الموارد). چشم داشتن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). دراز کردن و انتظار کشیدن. (آنندراج) ، مدارا نمودن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با همدیگر نوبت گذاشتن در سواری. (ناظم الاطباء). همدیگر به نوبت سوار شدن بر راحله. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دیوثی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
رنج چیزی کشیدن. (ترجمان القرآن). رنج کشیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معانات شود، رنجانیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، منازعت کردن با کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مشاجره کردن با کسی. (از اقرب الموارد) ، ملابسه نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به تیمار مال پرداختن و گویند هم مایعانون مالهم. (از اقرب الموارد). مایعانون مالهم، یعنی نیکو تیمار مال نمی کنند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
از ’ض ن و’، سختی کشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رنج کشیدن و سختی دیدن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
همدیگر نرمی کردن و آشتی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). مدارا کردن با کسی و نرمی نمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آرام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
با همدیگر شناوری کردن. (از منتهی الارب). مسابحه. (از متن اللغه). با هم شنا کردن
لغت نامه دهخدا
(شَ)
رشوه دادن کسی را. (منتهی الارب). مصانعه. (اقرب الموارد) (متن اللغه). ملاینه. (متن اللغه) ، یاری بخشیدن و هم پشت گردیدن. (منتهی الارب). مظاهره. (اقرب الموارد) (متن اللغه). محاباه. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(شِمْ می ما)
از ’ر م ی’، همدیگر را تیر انداختن. کسی را تیر انداختن. (از منتهی الارب). با کسی تیر انداختن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی تیر یا سنگ انداختن. (زوزنی). به سوی یکدیگر تیر افکندن. رماء. ترماء. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَمْ بَ لَ)
از ’ر ه و’، نزدیک کسی شدن و گرد آمدن با وی. (از منتهی الارب). به کسی نزدیک شدن و با او اجتماع کردن. (از اقرب الموارد). مقاربه. (متن اللغه) ، سخن نرم گفتن با کسی. (از منتهی الارب). محامقه. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
به چیزی نزدیک شدن. (زوزنی از یادداشت مؤلف) (تاج المصادر بیهقی) ، نزدیک گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). قریب هم کردن و به هم نزدیک کردن دو امر را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). تقریب و جمع کردن بین دو چیز. (از متن اللغه) ، تنگ گردانیدن قید را. (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
از ’ر ع ی’، به نیک نظر نگریستن کسی را. (منتهی الارب). با نظر مساعد و خوب در کار و حق کسی نگریستن. منه: مراعاه الحقوق. (از متن اللغه). به نیک خواهی ملاحظه کردن و نظر کردن در کسی. (از اقرب الموارد) ، دیدن پایان کار را. (از منتهی الارب). مراقبت کردن در کاری و نگریستن که چگونه می گذرد و چه خواهد شد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، بخشودن و مهربانی نمودن بر کسی. (از منتهی الارب) ، گوش داشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی). گوش فاداشتن کسی را. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). گوش به کسی داشتن، یقال: راعنی سمعک، ای استمع مقالی. (منتهی الارب). گوش دادن و استماع کردن و فهمیدن سخن کسی را، التفات کردن به سخن کسی را. (از متن اللغه) ، نگاه داشتن حق کسی را. (منتهی الارب). حفظ و رعایت حق کسی کردن. (از متن اللغه) : راعی ̍ امره، حفظه، مثل رعاه. (اقرب الموارد). حق کسی را مراعات کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، چشم داشتن. راعیت النجوم، ای رقبت غروبها. (منتهی الارب). مراقب ونگران ستاره بودن و منتظر غروب آن بودن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، با هم چرا کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). همراه چارپایان دیگر به چرا پرداختن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، بسیارگیاه شدن زمین. (از منتهی الارب). کثیرالمرعی شدن زمین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دور کردن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). گویند: خلت الفرار یراخی الاجل. (اقرب الموارد) ، نرم و سست گردانیدن. (آنندراج) :راخاه، جعله رخواً و راخاله من خناقه، رفه عنه. (متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، نزدیک شدن زمانۀ زادن زن. (از اقرب الموارد) ، قریب به زادن رسیدن ماده شتر. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
از ’ر ب و’، مدارا کردن با کسی. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، پول به ربا دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
از ’ر د ی’، طلب کردن کسی را و مدارا نمودن با وی. (از منتهی الارب). مراوده و مداراه، سنگ اندازی نمودن با قوم. (از منتهی الارب) : رادی عن القوم، رامی عنهم بالحجاره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
با زن حرام جمع آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بر حرامی جماع دادن زن. (ناظم الاطباء). با کسی زنا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
خشنود کردن و مدارا نمودن و نیکو کردن معاشرت را با کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مسانات. سناء. رجوع به مسانات و سناء شود، سالانه کردن کسی را بر کاری و سالاسال دادن چیزی را. (منتهی الارب). چیزی به سال فادادن. (تاج المصادر بیهقی) ، یک سال بعد یک سال بار آوردن خرمابن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
عمل مآل اندیشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
مدارا نمودن. (منتهی الارب). موافقت کردن و سازواری نمودن. (از ناظم الاطباء) : رافاه، حاباه و داراه. (متن اللغه). موافقت کردن. رفاء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
از یکدیگر خشنود شدن. (منتهی الارب) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، نبرد کردن با یکدیگر به خشنودی. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). گویند: راضانی فرضوته ارضوه ارضوه، یعنی نبرد کردیم او را به خشنودی پس غالب آمدم او را در آن. (منتهی الارب) ، ای غلبته فی الرضاء او کنت اشد رضاء منه. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مراماه
تصویر مراماه
مرامات در فارسی: تیر اندازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرانه
تصویر مرانه
مرانه در فارسی: زغال اخته از گیاهان زغال اخته
فرهنگ لغت هوشیار
پاداش دادن، گرو گرفتن، همپستایی: در سواری به پستا سوار شدن، دراز کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاناه
تصویر معاناه
در افتادن با کسی، رنجیدن، رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
مانند آمران همچون فرماندهان: آمرانه سخن میگوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانیه
تصویر رمانیه
نارک خوراکی از دانه انار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانان
تصویر رمانان
فرانسوی بازمان
فرهنگ لغت هوشیار
مراعات در فارسی: همچرایی: ستوران با هم چریدن، پر گیاهی، چشمداشت نگرش چشم داشتن، بخشودن، مهربانی، نمیدن (توجه کردن)، تیمار، زیداری (طرفداری)، نواخت مهربانی نوازش مهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرپناه
تصویر سرپناه
مسکن، آغل
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع پایین خیابان لیتکوه آمل
فرهنگ گویش مازندرانی