سبزه زارها که ستوران رادر آن چرانند. (غیاث اللغات). جمع واژۀ مرعی ̍. (دستورالاخوان). رجوع به مرعی شود: احوال مراعی و شکارگاهها ببین. (سیاستنامه از فرهنگ فارسی معین). که مراعی مساعی و مسارح مناجح عالمیان به قطار امطار این علوم سیراب می گردد. (تاریخ بیهق ص 4) ، چرانیده شدگان، رعایت ها. (غیاث اللغات) ، در اصطلاح مالیه، مالیات مرتع. (فرهنگ فارسی معین) ، مالیاتی که بابت میش ها و بزهای شیرده پرداخته می شود. (فرهنگ فارسی معین)
سبزه زارها که ستوران رادر آن چرانند. (غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ مَرعی ̍. (دستورالاخوان). رجوع به مرعی شود: احوال مراعی و شکارگاهها ببین. (سیاستنامه از فرهنگ فارسی معین). که مراعی مساعی و مسارح مناجح عالمیان به قطار امطار این علوم سیراب می گردد. (تاریخ بیهق ص 4) ، چرانیده شدگان، رعایت ها. (غیاث اللغات) ، در اصطلاح مالیه، مالیات مرتع. (فرهنگ فارسی معین) ، مالیاتی که بابت میش ها و بزهای شیرده پرداخته می شود. (فرهنگ فارسی معین)
نگهبانی کننده. رعایت کننده. (غیاث اللغات) (آنندراج). حارس. نگهبان. حافظ. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از مراعات. رجوع به مراعات و مراعاه شود: آواز ناعی به سمع آن شاه مراعی رسید. (لباب الالباب از فرهنگ فارسی معین). هر دو رکنند راعی دل من عمران بین مراعی عمار. خاقانی. ، بیننده. ناظر. رجوع به مراعاه شود، دستگیر. مددکار. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود، چراننده. (غیاث اللغات). رجوع به مراعات شود
نگهبانی کننده. رعایت کننده. (غیاث اللغات) (آنندراج). حارس. نگهبان. حافظ. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از مراعات. رجوع به مراعات و مراعاه شود: آواز ناعی به سمع آن شاه مراعی رسید. (لباب الالباب از فرهنگ فارسی معین). هر دو رکنند راعی دل من عمران بین مراعی عمار. خاقانی. ، بیننده. ناظر. رجوع به مراعاه شود، دستگیر. مددکار. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود، چراننده. (غیاث اللغات). رجوع به مراعات شود
جمع مرعی، چراگاه ها، واستر باژ ها (واستر مرتع)، دام باژ ها نمیدنده تیمار دار در نگرنده جمع مرعی چراگاهها: احوال مراعی و شکارگاهها ببین، مالیات مرتع، مالیاتی که بابت میشها و بزهای شیرده پرداخته میشد. مراعات کننده: ... و آواز ناعی بسمع آن شاه مراعی رسید
جمع مرعی، چراگاه ها، واستر باژ ها (واستر مرتع)، دام باژ ها نمیدنده تیمار دار در نگرنده جمع مرعی چراگاهها: احوال مراعی و شکارگاهها ببین، مالیات مرتع، مالیاتی که بابت میشها و بزهای شیرده پرداخته میشد. مراعات کننده: ... و آواز ناعی بسمع آن شاه مراعی رسید
منسوب به مراغه از مدرم مراغه اهل مراغه: و سره گفته است آن مراغی که گفته است: ماهر دو مراغی بچه ایم ای مهتر، باشد ز خری در من و تو هرد واثر... . (مرزبان نامه)
منسوب به مراغه از مدرم مراغه اهل مراغه: و سره گفته است آن مراغی که گفته است: ماهر دو مراغی بچه ایم ای مهتر، باشد ز خری در من و تو هرد واثر... . (مرزبان نامه)