- مراعی
- جمع مرعی، چراگاه ها، واستر باژ ها (واستر مرتع)، دام باژ ها نمیدنده تیمار دار در نگرنده جمع مرعی چراگاهها: احوال مراعی و شکارگاهها ببین، مالیات مرتع، مالیاتی که بابت میشها و بزهای شیرده پرداخته میشد. مراعات کننده: ... و آواز ناعی بسمع آن شاه مراعی رسید
معنی مراعی - جستجوی لغت در جدول جو
- مراعی ((مَ))
- جمع مرعی
- مراعی ((مُ))
- مراعات کننده
- مراعی
- مراعات کننده
- مراعی
- گیاهان و سبزه ها، چراگاهها، جمع واژۀ مرعیٰ، جمع واژۀ مرعا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برزی
شتر گردن دراز
مرقات، پلکان، نردبان
زراعتی، مربوط به زراعت
دارای بادبان، سایه بان
ریاکار، آنکه ریا می کند، آنکه تظاهر به نیکوکاری و پاک دامنی می کند، دورو
از مردم مراغه، مراغه ای
سعی ها، کوشش ها، جمع واژۀ سعی
مرثیه ها، شعرها یا سخنانی که در سوگواری خوانده می شود، عزاداری ها، جمع واژۀ مرثیه
پاچه فروش
مراق:، جمع مرقی، جمع مرقاه، پلکان ها زینه ها پایه ها جمع مرقی مرقاه (مرقات) درجه ها: و اقدام هممش در مراقی علو... در ترقی
منسوب به مراغه از مدرم مراغه اهل مراغه: و سره گفته است آن مراغی که گفته است: ماهر دو مراغی بچه ایم ای مهتر، باشد ز خری در من و تو هرد واثر... . (مرزبان نامه)
جمع مرثیه، سوک گفت ها مویه سرایی ها جمع مرثیه
ریاکار، ریا کننده، خود نما
مرقع پوش صوفی
جمع سعی، کوش ها کوشش ها جمع مسعی سعیها کوششها
شبان، چوپان، نگهبان گله
از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی، ذوالعنان، چوپان، کسی که قومی را رعایت و سرپرستی و راهنمایی می کند، امیر، والی، حاکم، نگه دارنده، حراست کننده
آنچه در نظر گرفته شود و مراعات شود، مراعات شده
آنچه در نظر گرفته شده
چراننده گله، پشتیبان، نگهبان، حاکم، والی