جمع واژۀ مربع. (از متن اللغه). رجوع به مربع و مربعه (به معنی چوبی که دو طرف آن بگیرند و با آن بار بر پشت ستور نهند) شود، جمع واژۀ مربع، به معنی باران بهاری. (از اقرب الموارد). رجوع به مربع شود، جمع واژۀ مربع، به معنی اقامتگاه تابستانی و ییلاق. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). رجوع به مربع شود: بستانش حدائق... نوع انسان چنان نواحی و مرابع به چشم و گوش ندیده و نشینده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 11) ، جای بارشهای بهار. رجوع به معنی قبلی شود، منزل ها. مکانها. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به معنی سوم شود
جَمعِ واژۀ مربع. (از متن اللغه). رجوع به مِربَع و مربعه (به معنی چوبی که دو طرف آن بگیرند و با آن بار بر پشت ستور نهند) شود، جَمعِ واژۀ مربع، به معنی باران بهاری. (از اقرب الموارد). رجوع به مَربَع شود، جَمعِ واژۀ مربع، به معنی اقامتگاه تابستانی و ییلاق. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). رجوع به مَربَع شود: بستانش حدائق... نوع انسان چنان نواحی و مرابع به چشم و گوش ندیده و نشینده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 11) ، جای بارشهای بهار. رجوع به معنی قبلی شود، منزل ها. مکانها. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به معنی سوم شود
زن که به موت شوی به خانه پدر و مادر خود بازگردد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). در اقرب الموارد بدین معنی ’راجع’ و در متن اللغه راجع و مرجع آمده است، رجوع کننده. مراجعه کننده. ج، مراجعین، مراجعان. کسی که از پی کاری آمده است، مراجعت کننده. بازگردنده. ج، مراجعین، مراجعان
زن که به موت شوی به خانه پدر و مادر خود بازگردد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). در اقرب الموارد بدین معنی ’راجع’ و در متن اللغه راجع و مُرجِع آمده است، رجوع کننده. مراجعه کننده. ج، مراجعین، مراجعان. کسی که از پی کاری آمده است، مراجعت کننده. بازگردنده. ج، مراجعین، مراجعان
جمع واژۀ مرتع، به معنی چراگاه. رجوع به مرتع شود: اشتراک در مراتع نعم و اتحاد میان صنایع و خدم محقق شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 238). نوع انسان چنان نواحی و مرابع به چشم وگوش ندیده و نشنیده و جنس وحوش به غور و نجد چنان مراعی و مراتع نرسیده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 11)
جَمعِ واژۀ مَرْتَع، به معنی چراگاه. رجوع به مَرتَع شود: اشتراک در مراتع نعم و اتحاد میان صنایع و خدم محقق شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 238). نوع انسان چنان نواحی و مرابع به چشم وگوش ندیده و نشنیده و جنس وحوش به غور و نجد چنان مراعی و مراتع نرسیده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 11)
جمع واژۀ مرصد، به معنی محل نگهبانی و مراقبت و رصد است. (از متن اللغه). رصدگاهها. رجوع به مرصد شود، مراصدالحیات، مکامنها. (متن اللغه). کمین گاهها. مکمن ها
جَمعِ واژۀ مرصد، به معنی محل نگهبانی و مراقبت و رصد است. (از متن اللغه). رصدگاهها. رجوع به مرصد شود، مراصدالحیات، مکامنها. (متن اللغه). کمین گاهها. مکمن ها
دندان به هم پیوسته و با هم قریب. (آنندراج). ارتصعت اسنانه، تقاربت. (اقرب الموارد). و هی مرتصعه، ای مرتصه. (متن اللغه). نعت است از ارتصاع. رجوع به ارتصاع شود، نعت فاعلی است از ارتصاع به معنی التصاق. (از اقرب الموارد). رجوع به ارتصاع شود
دندان به هم پیوسته و با هم قریب. (آنندراج). ارتصعت اسنانه، تقاربت. (اقرب الموارد). و هی مرتصعه، ای مرتصه. (متن اللغه). نعت است از ارتصاع. رجوع به ارتصاع شود، نعت فاعلی است از ارتصاع به معنی التصاق. (از اقرب الموارد). رجوع به ارتصاع شود
بادبر. (منتهی الارب). چوبی که کودکان بدان بازی کنند. (ناظم الاطباء). ’دوامه’ و فرفرۀ کودکان. (از اقرب الموارد). گوی که کودکان بدان بندی پیچند و بر زمین زنند و گردد، هر چوب که بدان چیزی را پهن سازند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، مراصیع
بادبر. (منتهی الارب). چوبی که کودکان بدان بازی کنند. (ناظم الاطباء). ’دوامه’ و فرفرۀ کودکان. (از اقرب الموارد). گوی که کودکان بدان بندی پیچند و بر زمین زنند و گردد، هر چوب که بدان چیزی را پهن سازند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، مراصیع
جمع مربع، جای ها جایباش ها، خانه های بهاری (در یکی از واژه نامه ها این واژه را برابر با باران های بهاری دانسته اند جمع مربع. بارانهای بهاری، جای بارشهای بهار محلهای اقمات در بهار
جمع مربع، جای ها جایباش ها، خانه های بهاری (در یکی از واژه نامه ها این واژه را برابر با باران های بهاری دانسته اند جمع مربع. بارانهای بهاری، جای بارشهای بهار محلهای اقمات در بهار
جمع مرتع، واسترها گاویت ها چراگاه ها جمع مرتع چراگاهها: ... و در خفض عیش و لذت عمر بامن و استنامت و فراغ دل و استقامت حال در آن مراتع و مراعی بی زحمت حافظ و منت راعی بسر میبردند
جمع مرتع، واسترها گاویت ها چراگاه ها جمع مرتع چراگاهها: ... و در خفض عیش و لذت عمر بامن و استنامت و فراغ دل و استقامت حال در آن مراتع و مراعی بی زحمت حافظ و منت راعی بسر میبردند
جمع مرجع مراجع تقلید: مجتهدانی که مردم از آنان در احکام شرعی تقلید کنند مراجع قانون: منابعی که قوانین از آن ها اقتباس و استنباط شده است مراجع قانونی: مؤسسات و اداراتی که بر طبق قانون برای مراجعه افراد به منظور تنظیم روابط افراد با هم
جمع مرجع مراجع تقلید: مجتهدانی که مردم از آنان در احکام شرعی تقلید کنند مراجع قانون: منابعی که قوانین از آن ها اقتباس و استنباط شده است مراجع قانونی: مؤسسات و اداراتی که بر طبق قانون برای مراجعه افراد به منظور تنظیم روابط افراد با هم