جدول جو
جدول جو

معنی مراجلی - جستجوی لغت در جدول جو

مراجلی
(مَ جِ لی ی / مَ جِ)
منسوب است به مراجل که جمع مرجل باشد و عمل دیگ سازی و فروش آن را می رساند. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مراجعه
تصویر مراجعه
رجوع کردن به کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراجل
تصویر مراجل
مرجل ها، دیگ ها، ظروف فلزی یا سنگی که در آن چیزی بجوشانند یا غذا طبخ کنند، قدرها، جمع واژۀ مرجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
نامه، به هم نامه نوشتن، نامه فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراجعت
تصویر مراجعت
رجوع کردن، بازگشتن، توبه کردن، بازگشتن به سوی خدا
فرهنگ فارسی عمید
(مَ جِ)
جمع واژۀ مرجل. دیگها. رجوع به مرجل شود:
ز یخ گشته شمرها همچو سیمین
طبق ها بر سر سنگین مراجل.
منوچهری.
، جمع واژۀ ممرجل، یعنی جامه ها که در آن صورت های مرجل باشد. (آنندراج). رجوع به مرجّل و ممرجل شود
لغت نامه دهخدا
مراجعه و مراجعت در فارسی: باز گشت، سرزدن، باز گردانیدن، زن را به خانه آوردن رجوع کردن، باز گشتن، رجوع، بازگشت. توضیح بمعنی 2 و 4 غالبا مراجعت بکاررود جمع مراجعات، آنست که شاعر در یک مصراع یا یک بیت مطلبی را بطریق پرسش و پاسخ بیاورد سوال و جواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتجله
تصویر مرتجله
مونث مرتجل جمع مرتجلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتجلین
تصویر مرتجلین
جمع مرتجل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
مرجانی در فارسی: بسدی وستن منسوب به مرجان: دهند اگر به نباتات آب شمشیرش همه شکافته سر برد مند و مرجانی. (وحشی بافقی) یا جزیره مرجانی. جزیره ای که از مجموع مرجانها تشکیل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراجعت
تصویر مراجعت
مراجعه، بازگشتن، باز آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتجلا
تصویر مرتجلا
بدون تفکر وتامل سخن (شعر یانثر گفتن)
فرهنگ لغت هوشیار
مراسله: ملوک آفاق بمخالت دولت او مفتخر و سلاطین جهان بمراسلت حضرت او مبتهج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراکشی
تصویر مراکشی
منسوب به مراکش: از مردم مراکش اهل مراکش، ساخته و پرداخته مراکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براجیل
تصویر براجیل
بویانک (کرفس) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
نامه و پیغام کردن با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراجعه
تصویر مراجعه
((مُ جَ عَ یا عِ))
رجوع کردن، بازگشتن، رفتن به جایی یا نزد کسی برای انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
((مُ س لِ))
به هم نامه نوشتن، نامه فرستادن، نامه، مکتوب، جمع مراسلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراجعت
تصویر مراجعت
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مراجعه
تصویر مراجعه
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
Ceremonial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
Correspondence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
переписка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondentie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
ceremonieel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
кореспонденція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
церемоніальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
церемониальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
korespondencja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
ceremonialny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
Korrespondenz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
zeremoniell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
cerimonial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
ceremonial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی