به سود بازرگانی کردن. (دستورالاخوان) (تاج المصادر بیهقی). بر سود فروختن چیزی را. (از منتهی الارب). مرابحه بیع و فروختن است به زیادت قیمت نخستین. (از تعریفات). مرابحت. مرابحه، سود دادن کسی را بر متاع او. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مرابحت. مرابحه، بیع مرابحه، آن است که فروشنده قیمتی را که برای کالائی پرداخته است ذکر کند و باافزودن مبلغی بر آن به عنوان سود مجموع را قیمت فروش بعدی قرار دهد. در بیع مرابحه لازم است که بایع و مشتری هر دو به مقدار قیمت خرید اول و مقدار ربح واقف باشند و در صورت اثبات خلاف آن مشتری حق فسخ دارد
به سود بازرگانی کردن. (دستورالاخوان) (تاج المصادر بیهقی). بر سود فروختن چیزی را. (از منتهی الارب). مرابحه بیع و فروختن است به زیادت قیمت نخستین. (از تعریفات). مرابحت. مرابحه، سود دادن کسی را بر متاع او. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مرابحت. مرابحه، بیع مرابحه، آن است که فروشنده قیمتی را که برای کالائی پرداخته است ذکر کند و باافزودن مبلغی بر آن به عنوان سود مجموع را قیمت فروش بعدی قرار دهد. در بیع مرابحه لازم است که بایع و مشتری هر دو به مقدار قیمت خرید اول و مقدار ربح واقف باشند و در صورت اثبات خلاف آن مشتری حق فسخ دارد
به دربند مقیم شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 88). به ثغر مقیم شدن. رباط. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از اقرب الموارد). ملازمت نمودن جای درآمدن دشمن. (از منتهی الارب). سرحدداری. ملازمت سرحد خصم. (یادداشت مؤلف). اسبان را در رباط مرزی آماده و مهیا نگه داشتن و ملازم مرز و جهاد بودن، فهو مرابط. (از متن اللغه). نگاهبانی سرحد. (فرهنگ فارسی معین) : اما مرابطه در سبیل خدای تعالی در وی فضل بسیار است. (ترجمه النهایۀ طوسی، از فرهنگ فارسی معین) ، مواظبت کردن بر امری. رباط. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). نگاه داشتن. (از منتهی الارب)
به دربند مقیم شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 88). به ثغر مقیم شدن. رباط. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از اقرب الموارد). ملازمت نمودن جای درآمدن دشمن. (از منتهی الارب). سرحدداری. ملازمت سرحد خصم. (یادداشت مؤلف). اسبان را در رباط مرزی آماده و مهیا نگه داشتن و ملازم مرز و جهاد بودن، فهو مرابط. (از متن اللغه). نگاهبانی سرحد. (فرهنگ فارسی معین) : اما مرابطه در سبیل خدای تعالی در وی فضل بسیار است. (ترجمه النهایۀ طوسی، از فرهنگ فارسی معین) ، مواظبت کردن بر امری. رباط. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). نگاه داشتن. (از منتهی الارب)
جمع واژۀ مربح، به معنی منافع و سودها. (غیاث اللغات) (آنندراج). این کلمه مأخوذ از تازی است. (از ناظم الاطباء). مرابح و مربح در فرهنگهای عربی به دسترس ما دیده نشد
جَمعِ واژۀ مربح، به معنی منافع و سودها. (غیاث اللغات) (آنندراج). این کلمه مأخوذ از تازی است. (از ناظم الاطباء). مرابح و مربح در فرهنگهای عربی به دسترس ما دیده نشد
گاه این کار بستن و گاه آن را. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). گاه این کار وگاه آن کار را کردن و گاهی بر این پا و گاهی بر آن پا ایستادن. (از منتهی الارب) : راوح بین العملین، گاهی بدین کار و گاهی بدان کار پرداخت. راوح بین رجلیه، لختی روی این پا و لختی روی آن پا ایستاد. راوح جنبیه، پهلو به پهلو گشت. مدتی بدین پهلو خوابید و مدتی روی پهلوی دیگر. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
گاه این کار بستن و گاه آن را. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). گاه این کار وگاه آن کار را کردن و گاهی بر این پا و گاهی بر آن پا ایستادن. (از منتهی الارب) : راوح بین العملین، گاهی بدین کار و گاهی بدان کار پرداخت. راوح بین رجلیه، لختی روی این پا و لختی روی آن پا ایستاد. راوح جنبیه، پهلو به پهلو گشت. مدتی بدین پهلو خوابید و مدتی روی پهلوی دیگر. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
مرابطه. سرحدداری. رجوع به مرابطه شود، مواظبت کردن. رجوع به مرابطه شود، در فارسی، بایکدیگر رابطه داشتن. با هم مرتبط بودن. به یکدیگر پیوسته و مربوط بودن. ربط و پیوند داشتن با همدیگر
مرابطه. سرحدداری. رجوع به مُرابَطَه شود، مواظبت کردن. رجوع به مُرابَطَه شود، در فارسی، بایکدیگر رابطه داشتن. با هم مرتبط بودن. به یکدیگر پیوسته و مربوط بودن. ربط و پیوند داشتن با همدیگر
بار با کسی برگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). بار باکسی بر ستور نهادن. (فرهنگ خطی). دو کس دست یکدیگر گرفته تنگبار بر شتر نهادن چون مربعه نباشد. (از منتهی الارب). دونفری با دست یابا چوب مربعه بار را بلند کردن و بر پشت چارپا نهادن. (از متن اللغه). مربعه به زیر بار کردن برای بر چارپا نهادن آن. (از اقرب الموارد) ، بهارمزد کردن. (منتهی الارب)
بار با کسی برگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). بار باکسی بر ستور نهادن. (فرهنگ خطی). دو کس دست یکدیگر گرفته تنگبار بر شتر نهادن چون مِربَعَه نباشد. (از منتهی الارب). دونفری با دست یابا چوب مربعه بار را بلند کردن و بر پشت چارپا نهادن. (از متن اللغه). مربعه به زیر بار کردن برای بر چارپا نهادن آن. (از اقرب الموارد) ، بهارمزد کردن. (منتهی الارب)
نبرد کردن با کسی در اندازۀ چیزی. (از منتهی الارب) : راجحته فرجحته، للمغالبه، کنت أوزن منه. (از متن اللغه) ، غالب آمدن. (آنندراج). رجوع به معنی قبلی شود
نبرد کردن با کسی در اندازۀ چیزی. (از منتهی الارب) : راجحته فرجحته، للمغالبه، کنت أوزن منه. (از متن اللغه) ، غالب آمدن. (آنندراج). رجوع به معنی قبلی شود
مرابعه در فارسی بهار مزد کردن، بار بردار ساختن: دو دستی زنبه ساختن با دست ها بهار مزد کردن مقابل مضایقه (تابستان مزد کردن)، دو کس دست هم را گرفته تنگبار بر شتر نهادن چون مربعه نباشد (مربعه چوبی است که دو مرد دو طرف آنرا بگیرند تا بار را برای نهادن بر - چارپایان با آن بلند کنند)
مرابعه در فارسی بهار مزد کردن، بار بردار ساختن: دو دستی زنبه ساختن با دست ها بهار مزد کردن مقابل مضایقه (تابستان مزد کردن)، دو کس دست هم را گرفته تنگبار بر شتر نهادن چون مربعه نباشد (مربعه چوبی است که دو مرد دو طرف آنرا بگیرند تا بار را برای نهادن بر - چارپایان با آن بلند کنند)