اشک روان. (منتهی الارب) : ذرف الدمع، سال، فالدمع ذارف و هو ذریف و مذروف. (از متن اللغه). ذرف العین دمعها، والدمع مذروف و ذریف. (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ذرف و ذرفان. رجوع به ذرف شود
اشک روان. (منتهی الارب) : ذرف الدمع، سال، فالدمع ذارف و هو ذریف و مذروف. (از متن اللغه). ذرف العین دمعها، والدمع مذروف و ذریف. (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ذرف و ذرفان. رجوع به ذرف شود
معین بر آن است که این واژه در تازی نیامده (زیرا شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند) این واژه در منتهی الارب و آنندراج آمده و گمان می رود که با مشرف هم پیوند و همخانواده باشد زیر دست وضیع مقابل شریف: رئیس و مرووس و شریف و مشروف... توضیح این صورت در عربی نیامده چه شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند
معین بر آن است که این واژه در تازی نیامده (زیرا شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند) این واژه در منتهی الارب و آنندراج آمده و گمان می رود که با مشرف هم پیوند و همخانواده باشد زیر دست وضیع مقابل شریف: رئیس و مرووس و شریف و مشروف... توضیح این صورت در عربی نیامده چه شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند