جدول جو
جدول جو

معنی مذبور - جستجوی لغت در جدول جو

مذبور
نوشته شده، مکتوب
تصویری از مذبور
تصویر مذبور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجبور
تصویر مجبور
ناچار، وادار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مذکور
تصویر مذکور
یاد شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موبور
تصویر موبور
آنکه موهای بور دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزبور
تصویر مزبور
نوشته، نوشته شده، ذکر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذکور
تصویر مذکور
ذکر شده، یاد شده، مشهور، زبانزد، معروف، کنایه از معشوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذبوح
تصویر مذبوح
گلوبریده شده، سربریده، کنایه از با تلاش زیاد و بی فایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
کسی که از خود اختیار ندارد، آنکه به زور به کاری واداشته شده، ناگزیر، ناچار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
مضطر، ناگزیر، بی اختیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدبور
تصویر مدبور
بخت بر گشته، زخمی خسته، توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذکور
تصویر مذکور
یاد شده، ذکر شده، بیان شده
فرهنگ لغت هوشیار
کشتار گلو بریده، دست و پا زده ذبح شده گلوبریده (حیوان)، یا حرکت مذبوح. حرکتی که مرغ یا جانور ذبح شده در آخرین لحظات حیات انجام دهد، کوشش بیفایده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذبوب
تصویر مذبوب
دیوانه، مجنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزبور
تصویر مزبور
نوشته شده، مکتوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقبور
تصویر مقبور
در گور، پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
((مَ))
ناگزیر، به زور بر کاری واداشته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزبور
تصویر مزبور
((مَ))
نوشته شده، اشاره شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مذکور
تصویر مذکور
((مَ))
ذکر شده، یاد شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مذبوح
تصویر مذبوح
((مَ))
گلو بریده، کشته شده، ذبح شده
فرهنگ فارسی معین