جدول جو
جدول جو

معنی مذاود - جستجوی لغت در جدول جو

مذاود(مَ وِ)
رجال مذاود و مذاوید، دفاعون عن ذمارهم، که از اهل و مال خود پاسداری کنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقاود
تصویر مقاود
مقودها، چیزهایی که با آن ستور را دنبال خود بکشند، افسارها، مهارها، لگام ها، جمع واژۀ مقود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاود
تصویر معاود
مواظب، ماهر در کار خود
فرهنگ فارسی عمید
(مَ وِ)
جمع واژۀ مرود. (از متن اللغه). رجوع به مرود شود
لغت نامه دهخدا
(مِذْ وَ)
زبان. (مهذب الاسماء) (از بحر الجواهر) (منتهی الارب). لسان. (متن اللغه) (اقرب الموارد). قال:و یبلغ ما لایبلغ السیف مذودی، ای لسانی. (اقرب الموارد) ، مطرد. (یادداشت مؤلف از مستدرک تاج العروس ذیل ذود) (از اقرب الموارد). نیزۀ خرد. آلت طرد و دفع. رجوع به معنی بعدی شود، شاخ گاو. مذودالثور. (از متن اللغه) (از منتهی الارب). مذود، المطرد، یقال: الثور یذود عن نفسه بمذوده، ای بقرنه، والفارس بمذوده، ای بمطرده. (اقرب الموارد) ، معلف چارپایان. (متن اللغه). معتلف دابه. (اقرب الموارد). جای علف ستور و علفدان. (منتهی الارب). آخر. (یادداشت مؤلف). جای علوفه خوردن حیوانات
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مرتع. چراگاه. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مَرِ)
موضعی است که پیغمبر اسلام در آنجا خندق حفر کرد، و سیوطی گوید که: آن قلعه ای است در مدینه، در المراصد آمده است که: مذاد وادی است بین سلعو خندق مدینه. (از متن اللغه) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ وِ)
جمع واژۀ مقود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ مقود. آنچه بدان کشند از رسن و مهار و لگام و جز آن. (آنندراج) : مقاود لسان و مقالد بیان بغایت استبراق درر شکر از اصداف لطایف او نرسند. (تاریخ بیهق ص 1). اگرچه او مقاود تقلید بر سر قومی کشیده است... ما را به میدان محاربت بیرون باید شدن و از مرگ نترسیدن. (مرزبان نامه)
لغت نامه دهخدا
(مُ وِ)
آن که پیوسته بر کاری باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ماهر در عمل خویش. (از اقرب الموارد) ، خوی گر به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مواظب. (اقرب الموارد) ، دلاور. (منتهی الارب) (آنندراج). شجاع و دلاور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازگشت کننده به کار نخستین. برگردنده. مراجعت کننده. و رجوع به معاوده و معاودت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ وِ)
جایهای هلاک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ وِ)
جمع واژۀ مزود، توشه دان. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به رقاب المزاود و مزود شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وِ)
خواستگار مبرم و عاشق و طالب زن. (از ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از مراوده. رجوع به مراوده شود
لغت نامه دهخدا
(مَ وِ)
جمع واژۀ مذوبه، به معنی مغرفه. (از اقرب الموارد). رجوع به مذوبه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مذاود. (اقرب الموارد). رجوع به مذاود شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ذَوْ وِ)
راننده و دورکننده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تذوید، به معنی طرد کردن و دفع کردن و راندن. رجوع به تذوید شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مقاود
تصویر مقاود
جمع مقود، افسارها، لگام ها، چنبور ها، رسنها، مهارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاود
تصویر معاود
خویگر، دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاود
تصویر مزاود
جمع مزود، توشه دان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاود
تصویر مقاود
((مَ وِ))
جمع مقود
فرهنگ فارسی معین