- مدود(مُ دَوْ وِ)
طعام کرم افتاده. (ناظم الاطباء). کرمو. کرم زده. (یادداشت مؤلف) ، کودکی که بربانوج نشسته در هوا آمد و رفت کند. (ناظم الاطباء)
معنی مدود - جستجوی لغت در جدول جو
- مدود(مِدْ وَ)
مباشر. پیشکار. (ناظم الاطباء)
- مدود(مُ دَوْ وَ)
کرمو. کرم زده. (یادداشت مؤلف). طعام کرم ناک. (آنندراج). طعام که کرم در آن پیدا شده است. مدود. (از متن اللغه). رجوع به مدوده شود
- مدود(مُ)
جمع واژۀ مدّ. رجوع به مدّ شود
- مدود(مَ)
طعام کرم افتاده. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مدوّد. (از متن اللغه)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گلابی، میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، امرود، امبرود، انبرود، مل، کمّثری، لکل
فراهم آورده شده، جمع آوری شده، ویژگی اشعار و مطالبی که جمع آوری کرده باشند
کشیده شده، دراز
مداد، مرکب،برای مثال چون رخت را نیست در خوبی امید / خواه نه گلگونه و خواهی مدید (مولوی - لغت نامه - مدید)
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
مداد، مرکب،
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
چیزی که حدونهایت داشته باشد، آنچه برای آن حدومرز تعیین شده باشد، کوچک، مختصر، ویژگی کسی که آزادی ندارد، در علوم ادبی ویژگی قصیده ای که نسیب ندارد
میل سرمه دان، محور، میله ای است که باز بر آن می نشیند و زنجیری دارد که پای باز را بر آن می بندند
(مُ دَوْ وَ دَ)
لغت نامه دهخدا
کرم زده. کرم خورده. تأنیث مدوّد. (یادداشت مؤلف). رجوع به عیون الانباء ج 7 ص 82 سطر 4 شود
صاحب بخت و روزی بختیار کامروا: ... و بدین مملکت مجدود و نیکبخت ساخت و توفیق داد. بختیار فراخروزی، نام سنائی غزنوی
برگرفته از غده در فارسی گرده گوشت چیزی است مانند گوشت که در میان گوشت است و آن را نمی خورند و دور اندازند
