جدول جو
جدول جو

معنی مدهن - جستجوی لغت در جدول جو

مدهن
چرب کننده، چربی دار
تصویری از مدهن
تصویر مدهن
فرهنگ فارسی عمید
مدهن
(مُ دَهَْ هََ)
آنکه بر او آثار نعیم باشد. (از متن اللغه).
- قوم مدهنون، آنانکه بر آنها آثار نعمت ها باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
، روغن مالی شده. (یادداشت مؤلف). چرب. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تدهین شود.
- مدهن کردن، چرب کردن. (فرهنگ فارسی معین) : و صورت دیگر انبیا چون ابراهیم و اسماعیل و... بر آنجا کرده و به روغن سندروسی مدهن کرده. (سفرنامۀ ناصرخسرو از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
مدهن
(مُ دَهَْ هَِ)
چرب. چربی دار. طلاکرده به روغن. (ناظم الاطباء) ، طلاکننده به روغن. چرب کننده. (فرهنگ فارسی معین). نعت فاعلی است از تدهین
لغت نامه دهخدا
مدهن
(مُ هَُ)
روغن دان. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). شیشۀ روغن. (منتهی الارب). آلت دهن و قارورۀ آن. (از متن اللغه) (ازاقرب الموارد). ظرفی که در آن روغن کنند. روغن دان. وهو المدهنه. (از متن اللغه). دبۀ روغن. دبالۀ روغن. ج، مداهن، مغاکی در کوه که آب در وی گرد آید یا هر مغاک که سیل آن را کنده باشد. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). ج، مداهن
لغت نامه دهخدا
مدهن
(مُ هَِ)
چاپلوس. متملق. فریبنده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادهان. رجوع به ادهان شود
لغت نامه دهخدا
مدهن
چرب چرب شده چاپلوس متملق. چرب کرده، به روغن طلا کرده. چربی دار، طلاکننده بروغن، چرب کننده. روغندان چربزبان چاپلوس روغندان چربیدار، چرب کننده روغنمال: ابزار روغن مالی
فرهنگ لغت هوشیار
مدهن
((مُ هِ))
چاپلوس، متملق
تصویری از مدهن
تصویر مدهن
فرهنگ فارسی معین
مدهن
((مُ دَ هَّ))
چرب کرده، به روغن طلا کرده، چرب
تصویری از مدهن
تصویر مدهن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میهن
تصویر میهن
(دخترانه)
وطن، زادگاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مدهش
تصویر مدهش
چیزی که باعث سرگشتگی و حیرت می شود، دهشت آور، حیرت انگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدهون
تصویر مدهون
چرب شده، روغن مالی شده، دباغی شده، مالیده و اندود شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موهن
تصویر موهن
ضعیف کننده، سست کننده، خوار کننده، توهین آمیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدرن
تصویر مدرن
هر آنچه به زمان حال و دورۀ معاصر مربوط است، هرآنچه مطابق با یافته های علمی، فنی و هنری روز دنیا باشد، هرآنچه به امکانات رفاهی نو و پیشرفته مجهز باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدون
تصویر مدون
فراهم آورده شده، جمع آوری شده، ویژگی اشعار و مطالبی که جمع آوری کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدفن
تصویر مدفن
جای دفن کردن، محل دفن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میهن
تصویر میهن
وطن، زادگاه، زادبوم، خانه، قبیله، خانمان
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
مدهن ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ هَُ نَ)
ظرفی که در آن روغن کنند. روغن دان. مدهن. (از متن اللغه). رجوع به مدهن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مدمن
تصویر مدمن
پیوسته کار دوام دهنده بچیزی همیشه کننده کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میهن
تصویر میهن
وطن، مسکن، مقام و زاد بوم و آرامگاه
فرهنگ لغت هوشیار
نیمی از شب این واژه در فارسی برابر با خوار ساز زبون کننده به کار می رود در تازی واژه مهین آرشی نزدیک به آن دارد و برابر است با خوار سست واژه موهون نیز چنین آرشی دارد موهن در آنندراج و لاروس نیامده است. خوار کننده سست و ضعیف کننده، زننده توهین آمیز: (کلمات موهن بر زبان راند. {توضیح موهن بر وزن} موجر {که معمولا بمعنی اهانت کننده استعمال میشود در لغت بمعنی ضعیف کننده است. در زبان عربی بجای آن} مهین {گویند (صحاح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدهون
تصویر مدهون
روغن مالی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدین
تصویر مدین
مرد وام دار، مدیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدجن
تصویر مدجن
تب نبریدنی، ماندگار، روز ابری، باران دمریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدخن
تصویر مدخن
درد ناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدرن
تصویر مدرن
تازه، نو، جدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفن
تصویر مدفن
گور گاه مرغزن ستودان جای دفن کردن محل دفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدان
تصویر مدان
شاهسپرم چینی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدون
تصویر مدون
فراهم آورده شده، جمع آوری شده، تدوین شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدهش
تصویر مدهش
شگفت آور، هاژیگر (هاژی حیرت) در دهشت اندازنده دهشت آور حیرت آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدهن
تصویر تدهن
چرب شدن چربش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدرن
تصویر مدرن
((مُ دِ))
تازه، باب روز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرن
تصویر مدرن
امروزین، نوین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدفن
تصویر مدفن
گور، آرامگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میهن
تصویر میهن
وطن
فرهنگ واژه فارسی سره