جدول جو
جدول جو

معنی مدلهم - جستجوی لغت در جدول جو

مدلهم
سیاه، تاریک مثلاً شب مدلهم
تصویری از مدلهم
تصویر مدلهم
فرهنگ فارسی عمید
مدلهم(مُ لَ هَِ م م)
سخت سیاه و تاریک. (غیاث اللغات از شرح نصاب) (از مهذب الاسماء) (آنندراج) : اسود مدلهم، مبالغه است، یعنی بسیار سیاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مظلم. داج. تاری. تاریک. (یادداشت مؤلف) ، شب تاریک. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مدلهمه شود: با لشکری چون مدلهم و دریای ملتطم. (جهانگشای جوینی) ، پیر. کلانسال. (ناظم الاطباء) : ادلهم ّ فلان، کبر و شاخ. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
مدلهم
سیاه تاریک، شب تاریک
تصویری از مدلهم
تصویر مدلهم
فرهنگ لغت هوشیار
مدلهم((مُ لَ هِ))
سیاه، تاریک، شب تاریک
تصویری از مدلهم
تصویر مدلهم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملهم
تصویر ملهم
کسی که امری به او الهام یا تلقین شده، الهام شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملهم
تصویر ملهم
الهام کننده، تلقین کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ هََ)
الهام کرده شده. (غیاث) (آنندراج). الهام شده و در دل افکنده شده. (ناظم الاطباء). آنکه بدو الهام شده است:
ای ملهمی که در صف کروبیان قدس
فیضی رسد به خاطر پاکت زمان زمان.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص قک).
- ملهم شدن، الهام یافتن. در دل افتادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَهَْ هَِ)
آتش سیاه کننده دیگ. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). نعت فاعلی است از تدهیم. رجوع به تدهیم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ)
اندوهگین کننده. (ناظم الاطباء) : ادهمه، سائه، ارغمه. (متن اللغه). نعت فاعلی است از ادهام. رجوع به ادهام شود
لغت نامه دهخدا
(دَهََ)
تیره و تاریک. (منتهی الارب). مظلم. (اقرب الموارد) ، گرگ. (منتهی الارب). ذئب. (اقرب الموارد) ، سنگخوار نر. (منتهی الارب). نر از قطا. (از اقرب الموارد) ، مدهوش عقل رفته از عشق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، از اعلام است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ هََ)
رجل ملهم، مرد بسیارخوار. (منتهی الارب). مرد پرخوار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ)
الهام کننده یعنی در دل افکننده از جنس خیر و آن حق تعالی است. (غیاث) (آنندراج). الهام کننده و در دل افکننده. (ناظم الاطباء). آنکه الهام کند:
کلک دین پرورتو واهب ارزاق شده ست
رای روشنگر تو ملهم الباب شده ست.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 144).
ملهمی از ورای حجاب غیب سرانگشت تنبیه در پهلوی ارادتم زد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 6). واﷲ ولی الفضل و ملهم العقل منه المبداء و الیه المنتهی. (اخلاق ناصری).
ما طبیبان فعالیم و مقال
ملهم ما پرتو نور جلال.
مولوی.
- ملهم غیب، سروش هاتف غیب. سروش غیب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم
این که شد روز سفیدم چو شب ظلمانی.
حافظ (یادداشت ایضاً).
خرد که ملهم غیب است بهر کسب شرف
ز بام عرش صدش بوسه بر رکاب زده.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ دَ)
موضعی است نخلناک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نام موضعی که خرمابن بسیار دارد. (ناظم الاطباء).
- یوم ملهم، روز جنگ بنی تمیم و حنیفه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نام روزی که بنی تمیم با حنیفه جنگ کردند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ هَِ م م)
خفیف. سبک. (منتهی الارب از ’زل ه م’) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَلْ لَهْ)
مرد دل فراموش و عقل رفته از عشق و مانند آن و کسی که یاد ندارد که چه کرد و چه کرده شدبا وی. (منتهی الارب) (متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ هَِ)
کسی که پیش میرود. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دلهثه. رجوع به دلهثه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ هََ)
رجل مدرهم، مرد بسیاردرهم. (منتهی الارب). بسیاردرم و مالدار. (مهذب الاسماء) (دستورالاخوان) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، صاحب شکل مستدیر چون درهم. (یادداشت مؤلف) : هی (اکلیل الملک) حشیشه ذات ورق مدرهم. (ابن بیطار، یادداشت مؤلف)، به صورت درهم نگارکرده. به نقش درهم کرده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ هَِم م)
شیخ مدرهم، پیر برجای مانده. (منتهی الارب). سخت پیر. (مهذب الاسماء). پیر سالخورده که دندانهایش بر اثر کثرت سن فروریخته است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَهَْ هَِ)
به یکبار فروخورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که میخورد و می بلعدو فرو میبرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلهم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ هَِ م م)
گونه برگشته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). متغیر و برگشته گونه. (ناظم الاطباء). آن که رنگ او بگشته بود از نزاری. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ هَِ مْ مَ)
اللیله المظلمه، شب تاری. (از متن اللغه) : لیله مدلهمه، شب سخت تاریک. (منتهی الارب). تأنیث مدلهم است. رجوع به مدلهم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ هََ)
بر وزن و معنی مرهم است. (برهان) (آنندراج). مرهم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَلْ لِهْ)
شیفته شده. دیوانه گشته. (ناظم الاطباء). رجوع به مدلّه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملهم
تصویر ملهم
الهام کننده، در دل افکننده از جنس خیر و آن حقتعالی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلهم
تصویر دلهم
تیره و تار، گرگ، سنگخوار (قطا) : نر، سر گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملهم
تصویر ملهم
((مُ هِ))
الهام کننده، تلقین کننده، خدای تعالی، جمع ملهمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملهم
تصویر ملهم
((مُ هَ))
الهام شده
فرهنگ فارسی معین
الهام بخش، الهام کننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرهم
فرهنگ گویش مازندرانی