جدول جو
جدول جو

معنی مدله - جستجوی لغت در جدول جو

مدله
(مُ دَلْ لَهْ)
مرد دل فراموش و عقل رفته از عشق و مانند آن و کسی که یاد ندارد که چه کرد و چه کرده شدبا وی. (منتهی الارب) (متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مدله
(مُ دَلْ لِهْ)
شیفته شده. دیوانه گشته. (ناظم الاطباء). رجوع به مدلّه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مثله
تصویر مثله
بریدن گوش، بینی یا لب کسی به عنوان شکنجه، بریده شدن گوش، بینی یا لب کسی، ویژگی شخص مثله شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزله
تصویر مزله
جای لغزیدن، لغزشگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدلهم
تصویر مدلهم
سیاه، تاریک مثلاً شب مدلهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محله
تصویر محله
قسمتی از شهر با چندین خیابان، کوچه و مغازه، کوی، برزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدلل
تصویر مدلل
آنچه برای آن دلیل آورده شده باشد، ثابت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبله
تصویر مبله
اتاق یا آپارتمانی که دارای مبل باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدلس
تصویر مدلس
خدعه کننده، عوام فریب، کسی که عیب خود یا عیب کالای خود را پنهان کند
فرهنگ فارسی عمید
(قَ گِ رِ تَ)
الحمدﷲ گفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ هَِ)
کسی که پیش میرود. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دلهثه. رجوع به دلهثه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ هَِ م م)
سخت سیاه و تاریک. (غیاث اللغات از شرح نصاب) (از مهذب الاسماء) (آنندراج) : اسود مدلهم، مبالغه است، یعنی بسیار سیاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مظلم. داج. تاری. تاریک. (یادداشت مؤلف) ، شب تاریک. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مدلهمه شود: با لشکری چون مدلهم و دریای ملتطم. (جهانگشای جوینی) ، پیر. کلانسال. (ناظم الاطباء) : ادلهم ّ فلان، کبر و شاخ. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مدحه
تصویر مدحه
مدحت در فارسی: سون ظفرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محله
تصویر محله
کوی، برزن، قسمتی از قسمتهای شهری یا قریه ای
فرهنگ لغت هوشیار
مدره در فارسی مونث مدر: شاش انگیز دشتان انگیز مونث مدر: ادویه مدره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدظله
تصویر مدظله
گسترده باد سایه او
فرهنگ لغت هوشیار
مدقه در فارسی دسته هاون، مادگی گیاه، کدنک کوتنگ چوبی که بدان گازران جامه را کوبند
فرهنگ لغت هوشیار
جو فروش گندم نما آک نهاننده ماده رند (گویش افغانی) آسمند آنکه عیب کالای خود را از خریداران پنهان کند، خدعه کننده، کسی که خود را مقدس جلوه دهد و نباشد جمع مدلسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدلص
تصویر مدلص
تابان گرداننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدلف
تصویر مدلف
درشت گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
پر وهاننده گواه آورنده پر وهانیده گواه یافته چیمیک دلیل آورده شده ثابت شده. دلیل آورنده ثابت کننده جمع مدللین
فرهنگ لغت هوشیار
شن کش منداوی گونج (گویش افغانی) تخته دندانه داری که با آن زمین را هموار می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محدله
تصویر محدله
غلتک
فرهنگ لغت هوشیار
صحیفه حکمت و ادب، آنچه که همچون کتاب و مجله و رساله از اخبار و موضوعات و مقالات مختلف هفته یا پانزده روز یکبار و یا ماهی یکمرتبه طبع و نشر دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثله
تصویر مثله
گوش و بینی بریدن، نوعی شکنجه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دلیل، فرنودها (فرنود دلیل) گواهان پروهانان، جمع دلیل راهنمایان حجتها برهانها. یا ادله اربعه. دلیلهای چهارگانه: کتاب و سنت و اجماع و عقل
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کتدار باکت دارای مبل شامل اثاثه: اطاق مبله اجاره داده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
مبدله مونث مبدل: ورتیک دگر گشته مونث مبدل: ورتیده مبدله در فارسی مونث مبدل: ور تنده مونث مبدل جمع مبدلات. مونث مبدل جمع مبدلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماله
تصویر ماله
ابزاری که بنایان بدان گل بمالند و دیوار خانه را سفید کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدله
تصویر عدله
تزکیه شوندگان از شهود، شایستگان گواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدلهم
تصویر مدلهم
سیاه تاریک، شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدله
تصویر تدله
دل ربودگی خرد پریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدلهم
تصویر مدلهم
((مُ لَ هِ))
سیاه، تاریک، شب تاریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محله
تصویر محله
کوی، برزن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجله
تصویر مجله
گاهنامه
فرهنگ واژه فارسی سره