جدول جو
جدول جو

معنی مدرکه - جستجوی لغت در جدول جو

مدرکه
مدرک، آنکه چیزی را درک می کند، دریابنده
تصویری از مدرکه
تصویر مدرکه
فرهنگ فارسی عمید
مدرکه
مونث مدرک جمع مدرکات. مونث مدرک جمع مدرکات
تصویری از مدرکه
تصویر مدرکه
فرهنگ لغت هوشیار
مدرکه
((مُ رِ کِ))
ذهن، عقل، نیرویی در انسان که حقیقت چیزها با آن دریافت می شود
تصویری از مدرکه
تصویر مدرکه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معرکه
تصویر معرکه
گیر و دار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدرسه
تصویر مدرسه
آموزشگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معرکه
تصویر معرکه
میدان جنگ، جای نبرد و زد و خورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدرسه
تصویر مدرسه
جای درس خواندن، محل درس دادن، آموزشگاه
فرهنگ فارسی عمید
مونث محرک: بر انگیخته مونث محرک: انگیختار جنباننده مونث محرک جمع محرکات. مونث محرک جمع محرکات. یا ادویه محرکه. دارو هایی که موجب تحریک و تهییج و فعالیت بیشتری در یک یا چند عضو یا تمام اعضای بدن شوند منهبه
فرهنگ لغت هوشیار
مردک. توضیح در مورد توهین بکار رود: مگر فضولی ک بتو چه ک مردکه جلنبری، حرف دهنت را بفهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدرسه
تصویر مدرسه
مکتب، دبستان، دبیرستان، آموزشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدرجه
تصویر مدرجه
راه، وسیله و روشی که برای ترقی شخص بکار رود جمع مدارج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معرکه
تصویر معرکه
جای کارزار و جنگ گاه، میدان کارزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردکه
تصویر مردکه
((مَ دِ کِ))
مرتیکه، مردک، برای توهین و تحقیر به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرسه
تصویر مدرسه
((مَ رَ س))
محل درس دادن و علم آموختن، جمع مدارس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرجه
تصویر مدرجه
((مَ رَ جَ یا جِ))
راه، وسیله و روشی که برای ترقی شخصی به کار رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معرکه
تصویر معرکه
((مَ رَ کِ یا کَ))
میدان جنگ و رزمگاه، جمع معارک، کار پر اهمیت، هنگامه، غوغا، کسی که کار مهم انجام دهد
فرهنگ فارسی معین
هر طریقه و وسیله ای که برای ارتقا به مقام بهتر و درجۀ بالاتر به کار آید، راه، طریق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرکه
تصویر محرکه
محرک، تحریک کننده، ایجادکنندۀ حساسیت، به حرکت درآورنده، جنباننده
فرهنگ فارسی عمید
اشکوب زیرین، اشکوب دوزخ زیرین زیر پایه، ته تک، فرود در تازی درکه زیر، پایه های پایه و درجه زبر پایه ته تک، نشیب سرازیری، طبقه پایین، طبقه دوزخ جمع درکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدرک
تصویر مدرک
دستک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدرک
تصویر مدرک
سند یا نوشته ای که دلیل چیزی است مثلاً مدرک تحصیلی
آنچه وجود چیزی را تایید می کند مثلاً مدرک جرم
ادراک شدنی، قابل درک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدرک
تصویر مدرک
کسی که چیزی را درک می کند، دریابنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درکه
تصویر درکه
ته، نشیب، طبقه و پله رو به سرازیری و نشیب، طبقۀ دوزخ
فرهنگ فارسی عمید
مدره در فارسی مونث مدر: شاش انگیز دشتان انگیز مونث مدر: ادویه مدره
فرهنگ لغت هوشیار
ادارک شده، دریافته سند، دلیل، حجت درک کننده، دراک دریابنده، رسنده اندر یافته مدرک آن است که مراو را اندریابند (ناصر خسرو جامع الحکمتین) سهش (حس)، سهشگاه (زمان ادراک)، تزده (سند) گواهینامه محل ادراک حس، زمان ادراک، ماخذ و دلیل چیزی سند جمع مدارک. آنچه بوسیله حواس باطنی ادراک شود ادراک شده: مدرک آنست که مراو را اندریابند... یا مدرک بالذات. آنچه بالذات دریافته شود و آن صور حاضر در عقل است. یا مدرک بالعرض. علم حصولی است که مدرک با لعرض است و بواسطه صوری که از اشیا نزد عقل موجود است ایجاد شود. ادراک کننده دریابنده، خدای تعالی که دریابنده همه امور است (از صفات ثبوتی) : پروردگار قادر عالم حی مدرک سمیع بصیر مرید متکلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درکه
تصویر درکه
((دَ رَ کِ))
ته، سرازیری، طبقه دوزخ، جمع درکات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرک
تصویر مدرک
((مُ رِ))
دریابنده، درک کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرک
تصویر مدرک
((مَ رَ))
دلیل، سند، مأخذ، جمع مدارک
مدرک تحصیلی: نوشته ای رسمی که نشان می دهد شخصی دوره تحصیلی معینی را گذرانده است
مدرک تخصصی: نوشته ای که نشان می دهد شخصی تخصص در یک رشته عم لی یا فنی را گذارنده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرک
تصویر مدرک
Document, Evidence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
documento, evidência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
документ , доказательство
دیکشنری فارسی به روسی
документ , доказ
دیکشنری فارسی به اوکراینی