جدول جو
جدول جو

معنی مدرعه - جستجوی لغت در جدول جو

مدرعه
(مِ رَ عَ)
جبۀ پشمین. (دستورالاخوان). جامه ای است، ولایکون الا من صوف. (منتهی الارب). دراعه. (اقرب الموارد). ج، مدارع، صفۀ پالان که سر پیش پالان و سر پس پالان از آن نمایان باشد. (منتهی الارب) ، جامۀ کتانی که احبار و علمای یهود پوشند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقرعه
تصویر مقرعه
تازیانه، تسمۀ چرمی با دستۀ چوبی که هنگام اسب تاختن به دست می گیرند یا با آن کسی را کتک می زنند، شلاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
جای کشت و زرع، کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدرسه
تصویر مدرسه
جای درس خواندن، محل درس دادن، آموزشگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدرکه
تصویر مدرکه
مدرک، آنکه چیزی را درک می کند، دریابنده
فرهنگ فارسی عمید
هر طریقه و وسیله ای که برای ارتقا به مقام بهتر و درجۀ بالاتر به کار آید، راه، طریق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدرکه
تصویر مدرکه
مونث مدرک جمع مدرکات. مونث مدرک جمع مدرکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدرسه
تصویر مدرسه
مکتب، دبستان، دبیرستان، آموزشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدرجه
تصویر مدرجه
راه، وسیله و روشی که برای ترقی شخص بکار رود جمع مدارج
فرهنگ لغت هوشیار
مزرعه در فارسی: کشتزار گاویت محل کشت و زرع کشت زار: از هبوب عواصف مهابت غازیان و عبور سیلاب سیاست سپاه گیتی ستان قریب هفتصد قصبه و مزرعه و دیر عرصه نهب و تاراج گشت، جمع مزارع. 2 یا مزرعه خاک. زمین، جسد انسان و حیوان، قبر گور. یا مزرعه دانه سوز. دنیا عالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشرعه
تصویر مشرعه
مشرعه در فارسی آبرس، آبخورد مشرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصرعه
تصویر مصرعه
یک مصرع یک مصراع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکرعه
تصویر مکرعه
مشک آب مشک آب
فرهنگ لغت هوشیار
تازیانه، کوبه: در خنیا به همگی ابزار هایی که کوبیده می شوند چون کوس و تبیره و دهل گفته می شود. تازیانه، کوبه، جمع مقارع، لفظی است عام برای کلیه آلات موسیقی ضربی رزمی مانند کوس دمامه دهل و نقاره (حسینعلی ملاح مجله موسیقی (جدید) شماره 99 ص 61) : (مقرعه زن گشت رعد مقرعه او درخش غاشیه کش گشت باد غاشیه اودیم) (منوچهری. د. چا.: 2: ص 59)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکرعه
تصویر مکرعه
((مَ رَ عَ یا ع))
مشک آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقرعه
تصویر مقرعه
((مِ رَ عِ))
تازیانه، کوبه، لفظی است عام برای کلیه آلات موسیقی ضربی رزمی مانند، کوس، دمامه، دهل و نقاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
((مَ رَ عِ))
کشتزار، جمع مزارع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرسه
تصویر مدرسه
((مَ رَ س))
محل درس دادن و علم آموختن، جمع مدارس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرکه
تصویر مدرکه
((مُ رِ کِ))
ذهن، عقل، نیرویی در انسان که حقیقت چیزها با آن دریافت می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرجه
تصویر مدرجه
((مَ رَ جَ یا جِ))
راه، وسیله و روشی که برای ترقی شخصی به کار رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
کشتزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدرسه
تصویر مدرسه
آموزشگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
Plantation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
plantation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
plantación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
perkebunan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
बागान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
piantagione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
плантация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
plantage
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
плантація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
plantacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
Plantage
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
plantação
دیکشنری فارسی به پرتغالی