- مدر
- کلوخ، گل،
برای مثال بر سر دیوار هر کاو تشنه تر / زودتر برمی کند خشت و مدر ، ده، روستا(مولوی - ۲۳۷)
معنی مدر - جستجوی لغت در جدول جو
- مدر
- دارو و هر چیز خوردنی که ادرار را زیاد کند
- مدر
- دارو و هر چیز خوردنی که پیشاب را زیاد کند، ادرار آور
- مدر ((مُ دِ))
- ادرار آور
- مدر ((مَ دَ))
- کلوخ، گل سخت، روستا، ده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
امروزین، نوین
دستک
آموزگار، استاد
درس دهنده، آموزگار
جای رفت و آمد، معبر
سند یا نوشته ای که دلیل چیزی است مثلاً مدرک تحصیلی
آنچه وجود چیزی را تایید می کند مثلاً مدرک جرم
ادراک شدنی، قابل درک
آنچه وجود چیزی را تایید می کند مثلاً مدرک جرم
ادراک شدنی، قابل درک
کسی که چیزی را درک می کند، دریابنده
هر آنچه به زمان حال و دورۀ معاصر مربوط است، هرآنچه مطابق با یافته های علمی، فنی و هنری روز دنیا باشد، هرآنچه به امکانات رفاهی نو و پیشرفته مجهز باشد
درج شده، مندرج، در علوم ادبی موقوف المعانی
درجه دار مثلاً خط کش مدرّج، در علوم ادبی موقوف المعانی
روستایی، مربوط به روستا مثلاً لباس روستایی، از مردم روستا، دهاتی مثلاً مرد روستایی، ساده لوح، احمق
روستایی ده نشین شاخ: در جانوران، تخت اورنگ، بواشه ابزاری برای باد دادن چاش، سر خاره ابزاری برای راست کردن موی سر، شانه که بر موی کشند، سیخ باشنده ده روستایی. شاخ (آهو گوزن و جز آنها)، سیخ، شانه، ابزاری که زنان بوی موی سر راست کنند سرخاره، تخت: به پنج روز ترقی بسقف اوبردند چو لات و عزی اطراف تاج ومدری را. (انوری)
مدره در فارسی مونث مدر: شاش انگیز دشتان انگیز مونث مدر: ادویه مدره
تازه، نو، جدید
ادارک شده، دریافته سند، دلیل، حجت درک کننده، دراک دریابنده، رسنده اندر یافته مدرک آن است که مراو را اندریابند (ناصر خسرو جامع الحکمتین) سهش (حس)، سهشگاه (زمان ادراک)، تزده (سند) گواهینامه محل ادراک حس، زمان ادراک، ماخذ و دلیل چیزی سند جمع مدارک. آنچه بوسیله حواس باطنی ادراک شود ادراک شده: مدرک آنست که مراو را اندریابند... یا مدرک بالذات. آنچه بالذات دریافته شود و آن صور حاضر در عقل است. یا مدرک بالعرض. علم حصولی است که مدرک با لعرض است و بواسطه صوری که از اشیا نزد عقل موجود است ایجاد شود. ادراک کننده دریابنده، خدای تعالی که دریابنده همه امور است (از صفات ثبوتی) : پروردگار قادر عالم حی مدرک سمیع بصیر مرید متکلم
زره پوشاننده، پیراهن پوشاننده: زن مورچه خوار آمریکایی
جای تدریس، آموزشگاه
به درجات کرده، صاحب درجه ها، پله پله شده، درجه بندی شده
گرفتار بلا، مجرب
((مَ رَ))
فرهنگ فارسی معین
دلیل، سند، مأخذ، جمع مدارک
مدرک تحصیلی: نوشته ای رسمی که نشان می دهد شخصی دوره تحصیلی معینی را گذرانده است
مدرک تخصصی: نوشته ای که نشان می دهد شخصی تخصص در یک رشته عم لی یا فنی را گذارنده است
مدرک تحصیلی: نوشته ای رسمی که نشان می دهد شخصی دوره تحصیلی معینی را گذرانده است
مدرک تخصصی: نوشته ای که نشان می دهد شخصی تخصص در یک رشته عم لی یا فنی را گذارنده است
شانۀ مو
گرفتار بلا، کسی که به کاری عادت کرده و در آن کار ورزیده شده باشد، مجرب
Chic, Stylish, Modern