جدول جو
جدول جو

معنی مددکاری - جستجوی لغت در جدول جو

مددکاری
(مَ دَدْ)
کمک. دستگیری. یاری. یاوری. مساعدت. حمایت:
نام احمد چون چنین یاری کند
تا که نورش چون مددکاری کند.
مولوی.
، تأیید. توفیق: درمی خواهد از خدا مددکاری در آنچه او را بر آن واداشته. (تاریخ بیهقی ص 312). از مددکاری آن صاحب اخلاصم و دوستدارم اهل آن را. (تاریخ بیهقی ص 317) ، شغل و عمل مددکار اجتماعی. رجوع به مددکار شود
لغت نامه دهخدا
مددکاری
دستگیری، حمایت
تصویری از مددکاری
تصویر مددکاری
فرهنگ لغت هوشیار
مددکاری
امداد، کمک، یاری، یاری رسانی، مدد، عنایت، مساعدت، معاضدت، یاوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مددکار
تصویر مددکار
مدد کننده، کمک کننده، یار، یاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فداکاری
تصویر فداکاری
عمل فداکاری، کاری که از فداکار سر می بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادکاری
تصویر رادکاری
بخشندگی، جوانمردی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
وام داری، قرض داری
فرهنگ فارسی عمید
(مَ دَدْ)
مددکاری. رجوع به مددکاری و نیز رجوع به ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَدْ)
یاریگر. ظهیر. حامی. دستگیر: و آنکه مددکارباشد او را در همه کارهاش. (تاریخ بیهقی ص 313).
باکش ز هفت دوزخ سوزان نی
زهرا چو هست یار و مددکارش.
ناصرخسرو.
گر او لشکر آرد به پیکار من
نگهدار من بس مددکار من.
نظامی.
مددکار فکر شبانروز من
نمودار طبع نوآموز من.
نزاری.
، مولی. ولی. وزیر. تبیع. عضد. (منتهی الارب). رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود، همدم. شریک. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود، آن که در کارها دیگران را یاری دهد. رجوع به مددکاری شود.
- مددکار اجتماعی، در اصطلاح قضائی به کسی گفته میشود که قسمتی از وظایف ضابطان دادگستری را به نمایندگی مراجع قضائی انجام میدهد از جمله تحقیق درباره اطفال بزهکار، ادارۀ امور کانون اصلاح و تربیت و تحقیق درباره موقعیت اجتماعی زوج یا زوجه که برای تحصیل اجازۀ طلاق به دادگاه مراجعه می کنند. طبق قانون مددکاران اجتماعی که در معیت مراجع مختلف قضائی انجام وظیفه مینمایند بایستی از بین فارغ التحصیلان آموزشگاه عالی خدمات اجتماعی انتخاب شوند
لغت نامه دهخدا
تصویری از مدد کاری
تصویر مدد کاری
یاری یاریگری یاری یاوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد کاری
تصویر بد کاری
بد کرداری بد عملی بد فعلی بد فعالی، شرارت، فسق فجور زنا لواط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
عمل بدهکار وامداری قرض داری مقابل بستانکاری
فرهنگ لغت هوشیار
پایداره یار رس یار مند یار یاور یاریگر یار یاور کمک کننده: خدا یار و بخت مدد کار بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مددکار
تصویر مددکار
یاری دهنده، مددکار اجتماعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
عمل بدهکار، وامداری، قرض داری، مقابل بستانکاری
فرهنگ فارسی معین
صفت پشتوار، پشتیبان، پشتیوان، پیشکار، حامی، خادم، دستگیر، دستیار، ظهیر، معاون، معین، ناصر، نصیر، یار، یاریگر، یاور، یاری دهنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فداکاری
تصویر فداکاری
Sacrifice, Devotion
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
Indebtedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
endettement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فداکاری
تصویر فداکاری
dévotion, (FR) sacrifice
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
债务
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
endeudamiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فداکاری
تصویر فداکاری
devoción, (ES) sacrificio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
indebitamento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
endividamento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فداکاری
تصویر فداکاری
відданість , жертва
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فداکاری
تصویر فداکاری
devoção, (PT) sacrifício
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
zadłużenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
заборгованість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فداکاری
تصویر فداکاری
oddanie, (PL) ofiara
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فداکاری
تصویر فداکاری
Hingabe, (DE) Opfer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
Verschuldung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فداکاری
تصویر فداکاری
преданность , жертва
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
задолженность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فداکاری
تصویر فداکاری
devozione, (IT) sacrificio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی