کمک. دستگیری. یاری. یاوری. مساعدت. حمایت: نام احمد چون چنین یاری کند تا که نورش چون مددکاری کند. مولوی. ، تأیید. توفیق: درمی خواهد از خدا مددکاری در آنچه او را بر آن واداشته. (تاریخ بیهقی ص 312). از مددکاری آن صاحب اخلاصم و دوستدارم اهل آن را. (تاریخ بیهقی ص 317) ، شغل و عمل مددکار اجتماعی. رجوع به مددکار شود